آيتا... هاشميشاهرودي، رئيس قوه قضاييه: نگهداري زنداني "تحت قرار" شرعي و قانوني نيست
گروه جامعه- ساناز اللهبداشتي: رئيس قوه قضاييه صبح روز گذشته با استفاده از تكنولوژي ويدئوكنفرانس ديداري را با اعضاي شوراي قضايي استان اصفهان انجام داد اما اين ديدار بهانهاي شد تا بار ديگر بالاترين مقام قضايي كشور نگراني خود را از شرايط زندانها و افزايش صدور "قرار"هاي بازداشت براي نگهداري "متهمان" در زندانها اعلام كند.
بنابر آنچه كه خبرگزاري دانشجويان ايران از آن جلسه منتشر كرده هاشميشاهرودي گفته است: "قضات بايد توجه كنند كه متاسفانه در حال حاضر بسياري از زندانيان تحت عنوان "قرار" در زندان به سر ميبرند و اين مساله اصلا شرعي و قانوني نيست و قضات حتما بايد نسبت به صدور بيحد و حصر حكم قرار تجديدنظر كنند." اگرچه كه رئيس قوه قضاييه پيش از اينكه اين هشدار صريح را به قضات بدهد، در مورد بازداشت و شيوع زنداني شدن معتادان صحبت كرد، اما كاملا مشخص است كه خطاب اين مقام ارشد قضايي، همه قضات و نمايندگان قضايي است كه با تاكيد فراوان پس از صدور قرار بازداشت براي "متهم" بار ديگر و حتي چندين بار ديگر نيز قرار را تاييد و متهم را به "زنداني" حرفهاي تبديل ميكنند و البته در كنار اين شرايط سخت، استقبال صريح و روشن وكلا و فعالان حفظ حقوق شهروندي از تذكر و هشدار رئيس قوه قضاييه بارقه اميد را روشن و شفاف ميكند. محمد شريف، حقوقدان گفت: "اميدوارم كه تذكر رئيس قوه قضاييه گوش شنوايي هم داشته باشد. او فقط براي آنكه گوشها را شنواتر و يا شايد چشم را به واقعيت بازتر كند، گفت: "با توجه به اينكه در مرحله تحقيقات مقدماتي اشخاص در معرض اتهام قرار دارند و احتمال برائت اشخاص در جريان رسيدگي قضايي امر محتملي است، بنابراين قرار دادن متهم در بازداشتگاهها و يا طولاني شدن مدت بازداشت در مرحله اول حيثيت متهم را در معرض تهديد جدي قرار ميدهد و چنانچه پرونده اتهامي منتهي به صدور قرار منع پيگرد شود، تنها يك پرسش مطرح ميشود؛ كه حيثيت برباد رفته چنين شخصي چگونه اعاده ميشود؟" اين حقوقدان پس از شفاف كردن اين شرايط "ديدگاه رئيس قوه قضاييه را مبتني بر اين ناهنجاريها" دانست و گفت: "كاملا مشخص است كه هشدار رئيس قوه قضاييه خطاب به افرادي است كه تحقيقات مقدماتي را بر عهده دارند." او اين عنوان كلي را توضيح داد تا كاملا نگاه و تاكيد رئيس قوه قضاييه مشخص شود: "صدور قرار بازداشت را بايد به وضعيتي محدود كنند كه متهم يا ولگرد بوده و يا فاقد اقامتگاه معيني باشد و يا حتي پرونده اتهامي به گونهاي باشد كه بيم تباني با ساير اشخاص وجود داشته باشد و احتمال از بين بردن دلايل جرم در ميان باشد."
اين وكيل دادگستري با تاكيد بر صراحت قانون، تفاوت در اجراي آن توسط مقامات قضايي را هم يادآوري كرد: "متاسفانه صدور قرار بازداشتگاه با هدف ارعاب متهم و يا اجبار او به بيان اقاريري كه مطلوب دستاندركاران تحقيقات مقدماتي است انجام ميشود كه در اين وضعيت قرار بازداشت با فلسفه وجودي آن مغايرت دارد."محمد شريف اهداف و شرايطي كه امروز به فراواني ديده ميشود را روشنتر و به شرايط نگهداري و يا صدور قرار بازداشت براي "اقشار خاص" اشاره كرد و گفت: "در صورتي كه متهم "دانشجو" باشد به ويژه در وضعيتي كه متهم دانشجوي دختر باشد، با توجه به اينكه در بسياري از مناطق بازداشتگاه تفكيكشده بر اساس نوع جرم وجود ندارد، اينگونه بازداشتها ممكن است به نتايج فاجعهباري ختم شود كه امكان ترميم آن هيچگاه ميسر نميشود."
آنچه كه اين حقوقدان را بر آن داشت كه به اين موارد خاص اشاره كند، حادثهاي است كه در يكي از بازداشتگاههاي همدان براي پزشك جواني رخ داد و نگرانيها را شديدتر كرد: "رئيس قوه قضاييه بايد پروندههايي از اين قبيل را تحت توجه خاص قرار دهد و وجدان عميق جامعه را كه در اثر اين فجايع (بهخصوص فاجعه اخير) به شدت متلاطم شده است را با انعكاس دقيق قضيه به جامعه آرام سازد."
قرار بازداشت "تدبير" است، نه "تنبيه"
نكتهاي كه رئيس قوه قضاييه آن را همچون هشدارهاي علني و صريح به نيروهاي خود يادآوري كرد، نايبرئيس انجمن دفاع از حقوق زندانيان كه اين روزها در غياب رئيس بازداشتشده خود روزگار ميگذراند را هم بسيار خوشحال كرد، چون فريده غيرت هم با تاكيد بر گفته شاهرودي گفت: "كاملا مشخص است همان موضوعي كه وكلا با آن در پروندهها درگير هستند، رئيس قوه قضاييه لمس كرده و با ابراز نگراني نسبت به ادامه آن هشدار ميدهند." موضوعي كه او درگيري وكلا و يا آشنايي دقيق رئيس قوه قضاييه ناميد، نگاه به "بازداشت" به عنوان عامل "تنبيه" به جاي "تدبير" است: "بازداشت براي كساني است كه امكان فرار، پاك كردن آثار جرم و يا حتي تباني با افراد داشته باشند، اما اين شرايط براي روزنامهنگاري كه مطلب او منتشر شده و يا محل زندگي او كاملا مشخص است، موضوعيتي ندارد."
غيرت با استفاده از تاكيد رئيس قوه قضاييه آن هشدار را از نگاه ديگري بيان كرد: "اين نشان ميدهد كه قضات براي صدور قرار بازداشت دست بازي ندارند كه بارها قرار را صادر و آن را تاييد كنند، بلكه همان قانوني كه رئيس قوه قضاييه به عنوان بهترين راهكار براي "حفظ حقوق شهروندي" از آن استفاده كردند، شرايط را مشخص و قضات را از نقض حقوق "متهم" منع كرده است." به همين دليل نايبرئيس انجمن دفاع از حقوق زندانيان بازداشت را "تدبير قضايي" دانست و گفت: "بازداشت نوعي "تدبير" است، نه "تنبيه." به همين دليل نام قانون را هم اقدامات تاميني گذاشتهاند، اين دقيقا به همان دليل است كه تدبيري انديشيده شود تا "متهم" و نه "مجرم" در دسترس باشد." تاكيد او بر متهم بودن بازداشتشدگان از آن رو است كه "متهم" گناهكار نيست و تا وقتي كه جرم او محرز نشده و از نگاه قانون "مجرم" شناخته نشده نبايد مجازاتي براي او در نظر گرفته شود.
درست با اين تعاريف، غيرت معتقد است كه "امروز قرار بازداشت به ابزاري براي تنبيه تبديل شده است." و شايد با اين نگاه است كه رئيس قوه قضاييه از شيوع اين برخورد نگران است و در جمع قضات و ماموران قضايي نسبت به تكرار رفتار "خلاف قانون" هشدار ميدهد.
منبع: اعتماد ملي
بنابر آنچه كه خبرگزاري دانشجويان ايران از آن جلسه منتشر كرده هاشميشاهرودي گفته است: "قضات بايد توجه كنند كه متاسفانه در حال حاضر بسياري از زندانيان تحت عنوان "قرار" در زندان به سر ميبرند و اين مساله اصلا شرعي و قانوني نيست و قضات حتما بايد نسبت به صدور بيحد و حصر حكم قرار تجديدنظر كنند." اگرچه كه رئيس قوه قضاييه پيش از اينكه اين هشدار صريح را به قضات بدهد، در مورد بازداشت و شيوع زنداني شدن معتادان صحبت كرد، اما كاملا مشخص است كه خطاب اين مقام ارشد قضايي، همه قضات و نمايندگان قضايي است كه با تاكيد فراوان پس از صدور قرار بازداشت براي "متهم" بار ديگر و حتي چندين بار ديگر نيز قرار را تاييد و متهم را به "زنداني" حرفهاي تبديل ميكنند و البته در كنار اين شرايط سخت، استقبال صريح و روشن وكلا و فعالان حفظ حقوق شهروندي از تذكر و هشدار رئيس قوه قضاييه بارقه اميد را روشن و شفاف ميكند. محمد شريف، حقوقدان گفت: "اميدوارم كه تذكر رئيس قوه قضاييه گوش شنوايي هم داشته باشد. او فقط براي آنكه گوشها را شنواتر و يا شايد چشم را به واقعيت بازتر كند، گفت: "با توجه به اينكه در مرحله تحقيقات مقدماتي اشخاص در معرض اتهام قرار دارند و احتمال برائت اشخاص در جريان رسيدگي قضايي امر محتملي است، بنابراين قرار دادن متهم در بازداشتگاهها و يا طولاني شدن مدت بازداشت در مرحله اول حيثيت متهم را در معرض تهديد جدي قرار ميدهد و چنانچه پرونده اتهامي منتهي به صدور قرار منع پيگرد شود، تنها يك پرسش مطرح ميشود؛ كه حيثيت برباد رفته چنين شخصي چگونه اعاده ميشود؟" اين حقوقدان پس از شفاف كردن اين شرايط "ديدگاه رئيس قوه قضاييه را مبتني بر اين ناهنجاريها" دانست و گفت: "كاملا مشخص است كه هشدار رئيس قوه قضاييه خطاب به افرادي است كه تحقيقات مقدماتي را بر عهده دارند." او اين عنوان كلي را توضيح داد تا كاملا نگاه و تاكيد رئيس قوه قضاييه مشخص شود: "صدور قرار بازداشت را بايد به وضعيتي محدود كنند كه متهم يا ولگرد بوده و يا فاقد اقامتگاه معيني باشد و يا حتي پرونده اتهامي به گونهاي باشد كه بيم تباني با ساير اشخاص وجود داشته باشد و احتمال از بين بردن دلايل جرم در ميان باشد."
اين وكيل دادگستري با تاكيد بر صراحت قانون، تفاوت در اجراي آن توسط مقامات قضايي را هم يادآوري كرد: "متاسفانه صدور قرار بازداشتگاه با هدف ارعاب متهم و يا اجبار او به بيان اقاريري كه مطلوب دستاندركاران تحقيقات مقدماتي است انجام ميشود كه در اين وضعيت قرار بازداشت با فلسفه وجودي آن مغايرت دارد."محمد شريف اهداف و شرايطي كه امروز به فراواني ديده ميشود را روشنتر و به شرايط نگهداري و يا صدور قرار بازداشت براي "اقشار خاص" اشاره كرد و گفت: "در صورتي كه متهم "دانشجو" باشد به ويژه در وضعيتي كه متهم دانشجوي دختر باشد، با توجه به اينكه در بسياري از مناطق بازداشتگاه تفكيكشده بر اساس نوع جرم وجود ندارد، اينگونه بازداشتها ممكن است به نتايج فاجعهباري ختم شود كه امكان ترميم آن هيچگاه ميسر نميشود."
آنچه كه اين حقوقدان را بر آن داشت كه به اين موارد خاص اشاره كند، حادثهاي است كه در يكي از بازداشتگاههاي همدان براي پزشك جواني رخ داد و نگرانيها را شديدتر كرد: "رئيس قوه قضاييه بايد پروندههايي از اين قبيل را تحت توجه خاص قرار دهد و وجدان عميق جامعه را كه در اثر اين فجايع (بهخصوص فاجعه اخير) به شدت متلاطم شده است را با انعكاس دقيق قضيه به جامعه آرام سازد."
قرار بازداشت "تدبير" است، نه "تنبيه"
نكتهاي كه رئيس قوه قضاييه آن را همچون هشدارهاي علني و صريح به نيروهاي خود يادآوري كرد، نايبرئيس انجمن دفاع از حقوق زندانيان كه اين روزها در غياب رئيس بازداشتشده خود روزگار ميگذراند را هم بسيار خوشحال كرد، چون فريده غيرت هم با تاكيد بر گفته شاهرودي گفت: "كاملا مشخص است همان موضوعي كه وكلا با آن در پروندهها درگير هستند، رئيس قوه قضاييه لمس كرده و با ابراز نگراني نسبت به ادامه آن هشدار ميدهند." موضوعي كه او درگيري وكلا و يا آشنايي دقيق رئيس قوه قضاييه ناميد، نگاه به "بازداشت" به عنوان عامل "تنبيه" به جاي "تدبير" است: "بازداشت براي كساني است كه امكان فرار، پاك كردن آثار جرم و يا حتي تباني با افراد داشته باشند، اما اين شرايط براي روزنامهنگاري كه مطلب او منتشر شده و يا محل زندگي او كاملا مشخص است، موضوعيتي ندارد."
غيرت با استفاده از تاكيد رئيس قوه قضاييه آن هشدار را از نگاه ديگري بيان كرد: "اين نشان ميدهد كه قضات براي صدور قرار بازداشت دست بازي ندارند كه بارها قرار را صادر و آن را تاييد كنند، بلكه همان قانوني كه رئيس قوه قضاييه به عنوان بهترين راهكار براي "حفظ حقوق شهروندي" از آن استفاده كردند، شرايط را مشخص و قضات را از نقض حقوق "متهم" منع كرده است." به همين دليل نايبرئيس انجمن دفاع از حقوق زندانيان بازداشت را "تدبير قضايي" دانست و گفت: "بازداشت نوعي "تدبير" است، نه "تنبيه." به همين دليل نام قانون را هم اقدامات تاميني گذاشتهاند، اين دقيقا به همان دليل است كه تدبيري انديشيده شود تا "متهم" و نه "مجرم" در دسترس باشد." تاكيد او بر متهم بودن بازداشتشدگان از آن رو است كه "متهم" گناهكار نيست و تا وقتي كه جرم او محرز نشده و از نگاه قانون "مجرم" شناخته نشده نبايد مجازاتي براي او در نظر گرفته شود.
درست با اين تعاريف، غيرت معتقد است كه "امروز قرار بازداشت به ابزاري براي تنبيه تبديل شده است." و شايد با اين نگاه است كه رئيس قوه قضاييه از شيوع اين برخورد نگران است و در جمع قضات و ماموران قضايي نسبت به تكرار رفتار "خلاف قانون" هشدار ميدهد.
منبع: اعتماد ملي
باقي در قبرستاني که اسراييل ساخت / ملاقاتي که نگراني را بيشتر کرد
مريم کاشاني:
فرزندان عماد الدين باقي، دوشنبه بعد از 45 روز "توانستند پدرشان را در آغوش بگيرند"؛ البته در حضور دو ماموري که "يكي از آنها بالاي سر آقاي باقي ايستاد و ديگري بالاي سر خانواده". بعد از اين ديدار که آنها "بغضهايشان را از تكيده شدن پدرشان در گلو شكستند" باقي به سلولي برگشت که پيش از اين هم آن را تجربه کرده بود: سلول انفرادي. همان جايي که درباره اش گفته بود: "پديده زندان انفرادي از مصاديق بارز شكنجه است و بايد به هر نحوي موقوف شود."
از نظر باقي "بدترين چيز با توجه به تجربه شخصي و تجربه بسياري از افراد ديگر در زندان، شكنجه سفيد يا سلول انفرادي است يعني وقتي كه افراد ايزوله مي شوند.سلول انفرادي، آن هم در مدت طولاني، روان افراد را از هم ميپاشاند".[ ازگفتگو با شنوندگان برنامه روزهفتم بي بي سي]
يک انفرادي در بند 209 اوين؛ جايي که باقي آن را به "قبرستان" تشبيه مي کند: "درواقع ما وارث سلولهايي هستيم كه اسرائيليها در كشور ما ساختهاند.بندي با ديوارهاي سيماني ؛ مساحت مفيد هر سلول يك متر و هفتاد در يك مترو نود است كه البته به اين دليل ميگويم مساحت مفيد كه قسمتي از آن سرويس بهداشتي گذاشته بودند و به نظر من به گورستان زندگان شباهت دارد".
او حالا دوباره در همين "قبرستان" است و 5 نامه اش به رييس قوه قضاييه، رييس دادگستري استان تهران، وزير اطلاعات، رييس مجلس و قاضي پرونده هم بي ثمر بوده است. رفتارها در زندان با وي به گونه ايست که انگار "قاچاقچي" گرفته اند. خانم فاطمه كمالي احمدسرايي، همسر باقي، از اين رفتارها چنين گفته است:"دختران من بعد از 45 روز توانستند پدرشان را در آغوش بگيرند، اما بغضهايشان را از تكيده شدن پدرشان در گلو شكستند.آقاي باقي به شدت لاغر شده بود، او با دو مأمور وارد سالن ملاقات شد. ما گمان ميكرديم كه او را تا سالن همراهي ميكنند و كنار ميايستند، اما با كمال تعجب به همه خانواده گفتند كه دور ميز بنشينيد و بعد يكي از آنها بالاي سر آقاي باقي ايستاد و ديگري بالاي سر خانواده. آقاي باقي که از اين رفتار شديدا دلخور شده بود، گفت: "ما مثل تمامي زندگيمان شفاف هستيم و اين رفتار شما توهينآميز است". اما با تقاضاي خانواده، آقاي باقي حضور آنها را ناديده گرفت. اما با اينكه اين دو مامور يكسره بالاي سر ما بودند، متاسفانه هنگام خروج از سالن ملاقات، من و دخترانم را به سمت اتاقي هدايت كردند تا بازديد بدني كنند. اين كار بسيار مورد تعجب و سؤال ما بود؛ زيرا اگر قبل از رفتن به ملاقات بازديد بدني ميكردند، شايد كمي قابل توجيه بود مثلا اينكه آنها با نگاه منفي و توهم توطئهاي كه نسبت به ما دارند، بخواهند جلوي خبررساني مكتوب به آقاي باقي را بگيرند اما گشتن به هنگام خروج چه منطقي به جز اين ميتواند داشته باشد كه مبادا ما مكتوبي از باقي به بيرون زندان منتقل كنيم، آن هم در شرايطي كه باقي كاغذ و قلم در اختيار ندارد؟ وضع طوري بود كه دختر كوچكم به من گفت: "مادر! با اين ملاقات من بيشتر نگران شدم. ببين چه فشارو شكنجه رواني به بابا تحميل ميكنند كه با آن همه مراقبت هراس دارند از اينكه بابا به ما گزارش مكتوبي از وضعيت خود را بدهد". ما درباره اين بازرسي از مسؤولان زندان توضيح خواستيم اما خانمي كه ما را به سمت اتاق راهنمايي كرده بود، با تحكم از ما خواست به صف شويم. رفتار تند او با مادر باقي براي به صف شدن موجب رنجش دخترانم شد و بعد از آنكه كيف دخترم را گشت و بازرسي بدني كرد، دستكش به دست كرد و از او خواست كه لباس زيرش را هم در بياورد. دخترم كه باور نميكرد، با تعجب به من نگاه كرد و به آن مامور گفت: "تو گفتي چه كار كنم؟" و وقتي مامور با جسارت و خشونت تكرار كرد، دخترم ناگاه به هم ريخت و شروع به گريه و اعتراض كرد. او بهشدت اعتراض ميكرد وميگفت: "من اجازه اين كار شنيع را به شما نميدهم. مگر شما قاچاقچي را ملاقات دادهايد؟ شما از چه ميترسيد كه حتي چند سانتيمتر كاغذ را از پدرم دريغ كردهايد؟ مدام با لاي سر ما چشم به دهان ما دوخته بوديد و دست و پاي ما را ميپاييديد. ما با حضور دو مأمور مرد چه طور ميتوانستيم چيزي را آن هم اين چنين، جاسازي كنيم؟ من هرگز به شما اجازه نميدهم به من اين همه توهين كنيد. چرا در شأن افراد با آنها رفتار نميكنيد؟ آيا اينكه بنا را بر آزار روحي پدر من گذاشتهايد، كافي نيست؟" گريه و بغض دخترم به گونهاي بود كه خواهرانش و همه را متأثر كرد. فضا به گونهاي بود كه من بهسختي توانستم آرامشم را حفظ كنم؛ بخصوص اينكه برادر باقي به تازگي دچار سكته مغزي شده و عصبيت و هيجان برايشان خوب نيست. ايشان چون نگران حال آقاي باقي بودند به سختي به ملاقات آمده بودند تا شايد با ديدن برادر خود، آرامش بگيرند اما متاسفانه ديدن باقي و منقلب شدن برادرزادههايش وضعيت او را به گونهاي دگرگون كرده بود كه من فكر ميكنم خدا او را براي ما نگه داشت. من بسيار متأسفم از اين همه ظلمي كه در يك ملاقات 20 دقيقهاي به بچهها و خانواده او روا داشتند. من نميفهمم چرا اينقدر حرمتشكني ميكنند؟ كاش يكي بود و به اين سوال پاسخ ميداد. با توجه به اينكه باقي قلم و كاغذ ندارد و حتي چند سانتيمتر كاغذ را براي نوشتن شمارههاي آيات قرآني كه تلاوت ميكند، از او دريغ كردهاند، چگونه ميتواند به ما چيزي بدهد؟ اين بازرسي چه به وسيله وزارت اطلاعات و چه به وسيله زندان صورت گرفته باشد، چه معنايي جز اذيت رواني خانواده ميتواند داشته باشد".
با اين حال "وضعيت روحي باقي خيلي عالي بود" چرا که: "به هر حال من فكر ميكنم كه انسان مي تواند بدترين شرايط را براي خودش تبديل به فرصت كند حتي زندان را."[ از مصاحبه باقي] هر چند اين مانع از آن نيست که وي حقوق زنداني را طلب نکند: "ايشان گفت درخواست قلم و كاغذ كرده است تا به مسئولان نامه بنويسد. اول گفتهاند خودكار ممنوع است. اما بعد از اعتراض باقي به غيرقانوني بودن اين رفتار، تنها براي نوشتن نامه قلم و كاغذ دادهاند و بعد از نوشتن، از باقي گرفتهاند...."
و باقي مي داند که نه فقط کاغذ و قلم، که بسياري چيزهاي ديگر جزو حقوق اوليه زندانيست: "در آيين نامه زندان ها حقوقي در مورد بهداشت، درمان، تغذيه، حقوق فرهنگي مثل استفاده از راديو، تلويزيون، ارتباطات، ملاقات، مرخصي وتمام اينها به تفکيک ذکر شده و زندانيان اساساً نمي دانستند که چنين چيزي داريم.وقتي حتي با آنها بدرفتاري شده بود، ضرب و شتم نسبت به آنها صورت گرفته بود، فکر مي کردند که حق شان بوده که اينجوري با آنها رفتار شود و کسي هم که با آنها اينگونه رفتار کرده محق بوده اين کار را با آنها انجام دهد. جالب است که زندانيان سياسي هم من ديده ام يعني اغلب کساني که با آنها سرو کار داشته ايم كه اساساً اطلاع نداشتند ويک دور آيين نامه زندان را نخوانده بودند..."
ولي باقي اين آيين نامه ها را خوانده: "هم طبق موازين بين المللي حقوق بشر، هم طبق تمام قوانين داخلي ايران، هم طبق شريعت اسلام، اساساً هر کسي که وارد زندان مي شود با هر جرمي اعم از قتل وغيره حق و حقوقي داردو اگر محکوم شود فقط در رابطه با آن جرم مجازات مي شود وساير حقوق او ساقط نمي شود؛بنابراين تمام زندانيان از حقوقي برخوردارند و با هر جرمي اين حقوقشان بايد محفوظ باشد، حقوقي در زمينه هاي ملاقات، مرخصي، فرهنگي، استفاده از روزنامه، راديو، تلويزيون يا حق حفظ حرمت و شخصيت شان که طبق قانون اساسي ممنوع است که حتي اگر کسي مجرم است و فرض کنيد به دليل قتل محکوم به اعدام است کسي نمي تواند هتک حرکت نسبت به حيثيت او انجام دهد".
و اينها تجربه دوره اوليه زندان اوست كه سه سال به طول انجاميد. در آنجا بود که: " وقتي شرايط زندان ها و زنداني ها را ديدم به اين نتيجه رسيدم که بيرون، هيچ نهاد حمايتي يعني حمايت از حقوق آنها وجود ندارد.بيرون که آمدم بنا رابراين گذاشتم که فراموش نکنم زماني آنجا بودم و کساني را در آن وضعيت ديدم. از توي زندان تصميم گرفته بودم که چندنهاد مدني راه اندازي شود.يکي از آنها انجمن دفاع از حقوق زندانيان بود يکي ديگر انجمن حق حيات. که اين دومي اختصاصاٌ در مورد اعدام کار مي کند. از يکي دوماه بعد از بيرون آمدن از زندان آستين بالا زدم و کار شروع شد و الان چهارمين سال فعاليت انجمن دفاع از حقوق زندانيان است.موضوعش هم عام است و منحصر به زنداني سياسي نيست، هر زنداني با هر اتهام و يا هر جرمي موضوع کار ماست".
و همين آستين بالا زدن بود که پس از زندان و دستگيري مجدد به23 بار احضار وي به دادگاه منجر شد که "آخرين آن روز يكشنبه 22 مهرماه 1386 بوده است. در اين جلسه وي به عنوان رئيس هياتمديره انجمن دفاع از حقوق زندانيان به اتهام "تبليغ عليه نظام و انتشار اسناد محرمانه دولتي از طريق همايشها و سخنرانيها از قول زندانيان بندهاي امنيتي" مورد بازپرسي قرار گرفت و در نهايت رئيس شعبه ششم دادگاه انقلاب اسلامي براي عمادالدين باقي وثيقهاي به مبلغ 50 ميليون تومان صادر كرد. وثيقه موردنظر در حال تامين از سوي خانواده بود كه ماموران اجراي احكام زندان اوين در محل شعبه حاضر شدند و اعلام كردند آقاي باقي از سال 1382 تاكنون يك سال حكم تعليقي اجرا نشده دارد كه بايد همين امروز اجرا شود..."[از نامه خانواده باقي]
و اين حکم در حال اجراست؛بدون اينکه کسي پاسخ دهد: "چرا يک زنداني که بايد حکم تعليقي خود را بگذراند باز در انفراديست" و چرا "فرزندانش بايد بازديد بدني شوند؟" با اين حال: "هنر ما اين است كه بتوانيم درهمين شرايط سخت كار كنيم و به ديگران بفهمانيم و بباورانيم كه ما واقعا هدفمان يك كار انساني است."
هدفي که از جانب زندانبانان به "تقديم کردن دودستي کشور به آمريکا" تلقي مي شود، در صورتي که: "امريكا خيلي استقبال ميكند از كساني كه با مرام و انديشه ما مخالفند چون هر چه نيروهاي خشنتر مسلط شوند بيشتر كمك به اهداف ضد ايراني آمريكايي ها ميشود، ولي وقتي كه نيروهاي اصلاحگر در ايران موقعيت پيدا ميكنند آنها ديگر هيچ بهانهاي براي محكوم كردن ايران به عقبماندگي، به ضد دمكراتيك بودن و به نقض حقوق بشر پيدا نميكنند و در نتيجه دست شان براي پروژههاي سياسي شان در كل منطقه بسته ميشود."
و در باز بودن اين دست هاست که باقي ترجيح مي دهد در زندان ـ اگر بتواند ـ اين آهنگ ها را بيشتر گوش کند: "اندك اندك جمع مستان ميرسند و خدايا بي پناهم ز تو جز تو نخواهم".
منبع: روز آنلاين
فرزندان عماد الدين باقي، دوشنبه بعد از 45 روز "توانستند پدرشان را در آغوش بگيرند"؛ البته در حضور دو ماموري که "يكي از آنها بالاي سر آقاي باقي ايستاد و ديگري بالاي سر خانواده". بعد از اين ديدار که آنها "بغضهايشان را از تكيده شدن پدرشان در گلو شكستند" باقي به سلولي برگشت که پيش از اين هم آن را تجربه کرده بود: سلول انفرادي. همان جايي که درباره اش گفته بود: "پديده زندان انفرادي از مصاديق بارز شكنجه است و بايد به هر نحوي موقوف شود."
از نظر باقي "بدترين چيز با توجه به تجربه شخصي و تجربه بسياري از افراد ديگر در زندان، شكنجه سفيد يا سلول انفرادي است يعني وقتي كه افراد ايزوله مي شوند.سلول انفرادي، آن هم در مدت طولاني، روان افراد را از هم ميپاشاند".[ ازگفتگو با شنوندگان برنامه روزهفتم بي بي سي]
يک انفرادي در بند 209 اوين؛ جايي که باقي آن را به "قبرستان" تشبيه مي کند: "درواقع ما وارث سلولهايي هستيم كه اسرائيليها در كشور ما ساختهاند.بندي با ديوارهاي سيماني ؛ مساحت مفيد هر سلول يك متر و هفتاد در يك مترو نود است كه البته به اين دليل ميگويم مساحت مفيد كه قسمتي از آن سرويس بهداشتي گذاشته بودند و به نظر من به گورستان زندگان شباهت دارد".
او حالا دوباره در همين "قبرستان" است و 5 نامه اش به رييس قوه قضاييه، رييس دادگستري استان تهران، وزير اطلاعات، رييس مجلس و قاضي پرونده هم بي ثمر بوده است. رفتارها در زندان با وي به گونه ايست که انگار "قاچاقچي" گرفته اند. خانم فاطمه كمالي احمدسرايي، همسر باقي، از اين رفتارها چنين گفته است:"دختران من بعد از 45 روز توانستند پدرشان را در آغوش بگيرند، اما بغضهايشان را از تكيده شدن پدرشان در گلو شكستند.آقاي باقي به شدت لاغر شده بود، او با دو مأمور وارد سالن ملاقات شد. ما گمان ميكرديم كه او را تا سالن همراهي ميكنند و كنار ميايستند، اما با كمال تعجب به همه خانواده گفتند كه دور ميز بنشينيد و بعد يكي از آنها بالاي سر آقاي باقي ايستاد و ديگري بالاي سر خانواده. آقاي باقي که از اين رفتار شديدا دلخور شده بود، گفت: "ما مثل تمامي زندگيمان شفاف هستيم و اين رفتار شما توهينآميز است". اما با تقاضاي خانواده، آقاي باقي حضور آنها را ناديده گرفت. اما با اينكه اين دو مامور يكسره بالاي سر ما بودند، متاسفانه هنگام خروج از سالن ملاقات، من و دخترانم را به سمت اتاقي هدايت كردند تا بازديد بدني كنند. اين كار بسيار مورد تعجب و سؤال ما بود؛ زيرا اگر قبل از رفتن به ملاقات بازديد بدني ميكردند، شايد كمي قابل توجيه بود مثلا اينكه آنها با نگاه منفي و توهم توطئهاي كه نسبت به ما دارند، بخواهند جلوي خبررساني مكتوب به آقاي باقي را بگيرند اما گشتن به هنگام خروج چه منطقي به جز اين ميتواند داشته باشد كه مبادا ما مكتوبي از باقي به بيرون زندان منتقل كنيم، آن هم در شرايطي كه باقي كاغذ و قلم در اختيار ندارد؟ وضع طوري بود كه دختر كوچكم به من گفت: "مادر! با اين ملاقات من بيشتر نگران شدم. ببين چه فشارو شكنجه رواني به بابا تحميل ميكنند كه با آن همه مراقبت هراس دارند از اينكه بابا به ما گزارش مكتوبي از وضعيت خود را بدهد". ما درباره اين بازرسي از مسؤولان زندان توضيح خواستيم اما خانمي كه ما را به سمت اتاق راهنمايي كرده بود، با تحكم از ما خواست به صف شويم. رفتار تند او با مادر باقي براي به صف شدن موجب رنجش دخترانم شد و بعد از آنكه كيف دخترم را گشت و بازرسي بدني كرد، دستكش به دست كرد و از او خواست كه لباس زيرش را هم در بياورد. دخترم كه باور نميكرد، با تعجب به من نگاه كرد و به آن مامور گفت: "تو گفتي چه كار كنم؟" و وقتي مامور با جسارت و خشونت تكرار كرد، دخترم ناگاه به هم ريخت و شروع به گريه و اعتراض كرد. او بهشدت اعتراض ميكرد وميگفت: "من اجازه اين كار شنيع را به شما نميدهم. مگر شما قاچاقچي را ملاقات دادهايد؟ شما از چه ميترسيد كه حتي چند سانتيمتر كاغذ را از پدرم دريغ كردهايد؟ مدام با لاي سر ما چشم به دهان ما دوخته بوديد و دست و پاي ما را ميپاييديد. ما با حضور دو مأمور مرد چه طور ميتوانستيم چيزي را آن هم اين چنين، جاسازي كنيم؟ من هرگز به شما اجازه نميدهم به من اين همه توهين كنيد. چرا در شأن افراد با آنها رفتار نميكنيد؟ آيا اينكه بنا را بر آزار روحي پدر من گذاشتهايد، كافي نيست؟" گريه و بغض دخترم به گونهاي بود كه خواهرانش و همه را متأثر كرد. فضا به گونهاي بود كه من بهسختي توانستم آرامشم را حفظ كنم؛ بخصوص اينكه برادر باقي به تازگي دچار سكته مغزي شده و عصبيت و هيجان برايشان خوب نيست. ايشان چون نگران حال آقاي باقي بودند به سختي به ملاقات آمده بودند تا شايد با ديدن برادر خود، آرامش بگيرند اما متاسفانه ديدن باقي و منقلب شدن برادرزادههايش وضعيت او را به گونهاي دگرگون كرده بود كه من فكر ميكنم خدا او را براي ما نگه داشت. من بسيار متأسفم از اين همه ظلمي كه در يك ملاقات 20 دقيقهاي به بچهها و خانواده او روا داشتند. من نميفهمم چرا اينقدر حرمتشكني ميكنند؟ كاش يكي بود و به اين سوال پاسخ ميداد. با توجه به اينكه باقي قلم و كاغذ ندارد و حتي چند سانتيمتر كاغذ را براي نوشتن شمارههاي آيات قرآني كه تلاوت ميكند، از او دريغ كردهاند، چگونه ميتواند به ما چيزي بدهد؟ اين بازرسي چه به وسيله وزارت اطلاعات و چه به وسيله زندان صورت گرفته باشد، چه معنايي جز اذيت رواني خانواده ميتواند داشته باشد".
با اين حال "وضعيت روحي باقي خيلي عالي بود" چرا که: "به هر حال من فكر ميكنم كه انسان مي تواند بدترين شرايط را براي خودش تبديل به فرصت كند حتي زندان را."[ از مصاحبه باقي] هر چند اين مانع از آن نيست که وي حقوق زنداني را طلب نکند: "ايشان گفت درخواست قلم و كاغذ كرده است تا به مسئولان نامه بنويسد. اول گفتهاند خودكار ممنوع است. اما بعد از اعتراض باقي به غيرقانوني بودن اين رفتار، تنها براي نوشتن نامه قلم و كاغذ دادهاند و بعد از نوشتن، از باقي گرفتهاند...."
و باقي مي داند که نه فقط کاغذ و قلم، که بسياري چيزهاي ديگر جزو حقوق اوليه زندانيست: "در آيين نامه زندان ها حقوقي در مورد بهداشت، درمان، تغذيه، حقوق فرهنگي مثل استفاده از راديو، تلويزيون، ارتباطات، ملاقات، مرخصي وتمام اينها به تفکيک ذکر شده و زندانيان اساساً نمي دانستند که چنين چيزي داريم.وقتي حتي با آنها بدرفتاري شده بود، ضرب و شتم نسبت به آنها صورت گرفته بود، فکر مي کردند که حق شان بوده که اينجوري با آنها رفتار شود و کسي هم که با آنها اينگونه رفتار کرده محق بوده اين کار را با آنها انجام دهد. جالب است که زندانيان سياسي هم من ديده ام يعني اغلب کساني که با آنها سرو کار داشته ايم كه اساساً اطلاع نداشتند ويک دور آيين نامه زندان را نخوانده بودند..."
ولي باقي اين آيين نامه ها را خوانده: "هم طبق موازين بين المللي حقوق بشر، هم طبق تمام قوانين داخلي ايران، هم طبق شريعت اسلام، اساساً هر کسي که وارد زندان مي شود با هر جرمي اعم از قتل وغيره حق و حقوقي داردو اگر محکوم شود فقط در رابطه با آن جرم مجازات مي شود وساير حقوق او ساقط نمي شود؛بنابراين تمام زندانيان از حقوقي برخوردارند و با هر جرمي اين حقوقشان بايد محفوظ باشد، حقوقي در زمينه هاي ملاقات، مرخصي، فرهنگي، استفاده از روزنامه، راديو، تلويزيون يا حق حفظ حرمت و شخصيت شان که طبق قانون اساسي ممنوع است که حتي اگر کسي مجرم است و فرض کنيد به دليل قتل محکوم به اعدام است کسي نمي تواند هتک حرکت نسبت به حيثيت او انجام دهد".
و اينها تجربه دوره اوليه زندان اوست كه سه سال به طول انجاميد. در آنجا بود که: " وقتي شرايط زندان ها و زنداني ها را ديدم به اين نتيجه رسيدم که بيرون، هيچ نهاد حمايتي يعني حمايت از حقوق آنها وجود ندارد.بيرون که آمدم بنا رابراين گذاشتم که فراموش نکنم زماني آنجا بودم و کساني را در آن وضعيت ديدم. از توي زندان تصميم گرفته بودم که چندنهاد مدني راه اندازي شود.يکي از آنها انجمن دفاع از حقوق زندانيان بود يکي ديگر انجمن حق حيات. که اين دومي اختصاصاٌ در مورد اعدام کار مي کند. از يکي دوماه بعد از بيرون آمدن از زندان آستين بالا زدم و کار شروع شد و الان چهارمين سال فعاليت انجمن دفاع از حقوق زندانيان است.موضوعش هم عام است و منحصر به زنداني سياسي نيست، هر زنداني با هر اتهام و يا هر جرمي موضوع کار ماست".
و همين آستين بالا زدن بود که پس از زندان و دستگيري مجدد به23 بار احضار وي به دادگاه منجر شد که "آخرين آن روز يكشنبه 22 مهرماه 1386 بوده است. در اين جلسه وي به عنوان رئيس هياتمديره انجمن دفاع از حقوق زندانيان به اتهام "تبليغ عليه نظام و انتشار اسناد محرمانه دولتي از طريق همايشها و سخنرانيها از قول زندانيان بندهاي امنيتي" مورد بازپرسي قرار گرفت و در نهايت رئيس شعبه ششم دادگاه انقلاب اسلامي براي عمادالدين باقي وثيقهاي به مبلغ 50 ميليون تومان صادر كرد. وثيقه موردنظر در حال تامين از سوي خانواده بود كه ماموران اجراي احكام زندان اوين در محل شعبه حاضر شدند و اعلام كردند آقاي باقي از سال 1382 تاكنون يك سال حكم تعليقي اجرا نشده دارد كه بايد همين امروز اجرا شود..."[از نامه خانواده باقي]
و اين حکم در حال اجراست؛بدون اينکه کسي پاسخ دهد: "چرا يک زنداني که بايد حکم تعليقي خود را بگذراند باز در انفراديست" و چرا "فرزندانش بايد بازديد بدني شوند؟" با اين حال: "هنر ما اين است كه بتوانيم درهمين شرايط سخت كار كنيم و به ديگران بفهمانيم و بباورانيم كه ما واقعا هدفمان يك كار انساني است."
هدفي که از جانب زندانبانان به "تقديم کردن دودستي کشور به آمريکا" تلقي مي شود، در صورتي که: "امريكا خيلي استقبال ميكند از كساني كه با مرام و انديشه ما مخالفند چون هر چه نيروهاي خشنتر مسلط شوند بيشتر كمك به اهداف ضد ايراني آمريكايي ها ميشود، ولي وقتي كه نيروهاي اصلاحگر در ايران موقعيت پيدا ميكنند آنها ديگر هيچ بهانهاي براي محكوم كردن ايران به عقبماندگي، به ضد دمكراتيك بودن و به نقض حقوق بشر پيدا نميكنند و در نتيجه دست شان براي پروژههاي سياسي شان در كل منطقه بسته ميشود."
و در باز بودن اين دست هاست که باقي ترجيح مي دهد در زندان ـ اگر بتواند ـ اين آهنگ ها را بيشتر گوش کند: "اندك اندك جمع مستان ميرسند و خدايا بي پناهم ز تو جز تو نخواهم".
منبع: روز آنلاين
آزاده در بند
خواندم و شنيدم كه عمادالدين باقي روزنامهنگار و فعال حقوق بشر دربند تصميم به اعتصاب غذا گرفته است.
شرح رفته بر خانوادهاش در ملاقاتشان نشانه واقعي ظلم و ستم است و با خواندنش تنها ميتوان به خدا پناه برد.
***
گاهي براي شناخت و علاقهمند بودن به يك نفر نبايد الزاما او را از نزديك شناخت، كافي است در جريان اعمال و رفتار و نوشتارهايش باشي و بداني چه ميكند و چگونه ميانديشد.
عماد باقي برايم جزو چنين افرادي بوده و هست، فردي بي غل و غش كه تنها دغدغهاش پيگيري حقوق انساني افراد است، روزنامهنگاري جسور كه نوشتارهايش هميشه بوي حقانيت ميدهد.
با اينكه تنها به عدد انگشتان يك دست با او رودررو سخن گفتهام اما هميشه ستاييدهاماش و كلامش و رفتار و نياتش را عين صداقت ميدانستم و ميدانم.
او را هيچگاه چون كساني نديدم كه تنها براي منفعتي به دنبال كلماتي مانند «حقوق بشر» و «حقوق زنداني» و «شكنجه» و ... ميروند، هميشه حرفش و كلامش و قلمش و عملش يكي بود و دريافته بود كه براي جلوگيري از تضييع حقوق زنداني تنها شعار دادن كافي نيست، بلكه بايد در عمل نيز آن را جويا شد.
عماد باقي را پس از رهايي از زندان در مرحله اول فردي به شدت آرام به خاطر دارم، انساني كه زندان به او آموخته بود بايد براي رسيدگي به حقوق مظلوماني كه روزگاري همراهشان در بند بوده بايد كاري بكند و اين كار را بايد در فضايي به دور از آلودگيهاي معمول اين دنيا و با نيت خير انجام دهد.
انجمن دفاع از حقوق زندانيان كه او نيز بانياش بود به واقع بدنبال عملي كردن چنين هدفي بود و مظلوميت او امروز در بند نشان ميدهد كه در اين راه موفق بوده است و توانسته بود صداي ظلم را از زندانها به خارج منتقل كند كه امروز اينچنين مقهور درگاه ظالمان قرار گرفته است.
***
رنجنامه همسر و دختر باقي از يك ديدار پس از 45 روز لرزه بر اندام هر انسان آزاده ميافكند و روسياهي براي روسياهان هميشه تاريخ باقي خواهد گذاشت.
امروز آزادهاي در بند از شدت ظلم و دست بسته بودن براي فغان ظلم به استقبال خطري جسمي براي خودش رفته است.
هيهات ....
منبع: وبلاگ حنيف مزروعي
شرح رفته بر خانوادهاش در ملاقاتشان نشانه واقعي ظلم و ستم است و با خواندنش تنها ميتوان به خدا پناه برد.
***
گاهي براي شناخت و علاقهمند بودن به يك نفر نبايد الزاما او را از نزديك شناخت، كافي است در جريان اعمال و رفتار و نوشتارهايش باشي و بداني چه ميكند و چگونه ميانديشد.
عماد باقي برايم جزو چنين افرادي بوده و هست، فردي بي غل و غش كه تنها دغدغهاش پيگيري حقوق انساني افراد است، روزنامهنگاري جسور كه نوشتارهايش هميشه بوي حقانيت ميدهد.
با اينكه تنها به عدد انگشتان يك دست با او رودررو سخن گفتهام اما هميشه ستاييدهاماش و كلامش و رفتار و نياتش را عين صداقت ميدانستم و ميدانم.
او را هيچگاه چون كساني نديدم كه تنها براي منفعتي به دنبال كلماتي مانند «حقوق بشر» و «حقوق زنداني» و «شكنجه» و ... ميروند، هميشه حرفش و كلامش و قلمش و عملش يكي بود و دريافته بود كه براي جلوگيري از تضييع حقوق زنداني تنها شعار دادن كافي نيست، بلكه بايد در عمل نيز آن را جويا شد.
عماد باقي را پس از رهايي از زندان در مرحله اول فردي به شدت آرام به خاطر دارم، انساني كه زندان به او آموخته بود بايد براي رسيدگي به حقوق مظلوماني كه روزگاري همراهشان در بند بوده بايد كاري بكند و اين كار را بايد در فضايي به دور از آلودگيهاي معمول اين دنيا و با نيت خير انجام دهد.
انجمن دفاع از حقوق زندانيان كه او نيز بانياش بود به واقع بدنبال عملي كردن چنين هدفي بود و مظلوميت او امروز در بند نشان ميدهد كه در اين راه موفق بوده است و توانسته بود صداي ظلم را از زندانها به خارج منتقل كند كه امروز اينچنين مقهور درگاه ظالمان قرار گرفته است.
***
رنجنامه همسر و دختر باقي از يك ديدار پس از 45 روز لرزه بر اندام هر انسان آزاده ميافكند و روسياهي براي روسياهان هميشه تاريخ باقي خواهد گذاشت.
امروز آزادهاي در بند از شدت ظلم و دست بسته بودن براي فغان ظلم به استقبال خطري جسمي براي خودش رفته است.
هيهات ....
منبع: وبلاگ حنيف مزروعي
در نامه به پنج مقام مسؤول /
باقی: راهی جز اعتصاب غذا ندارم
نوروز: خانواده «عمادالدین باقی»، رییس دربند انجمن دفاع از حقوق زندانیان، روز دوشنبه بعد از گذشت 45 روز موفق به ملاقات وی شدند. باقی در این ملاقات كه نحوه انجام آن، اعتراض خانوادهاش را به دنبال داشت، اعلام كرده كه تاكنون پنج نامه به رییس قوه قضاییه، رییس دادگستری استان تهران، وزیر اطلاعات، رییس مجلس و قاضی پرونده نوشته است و ضمن توضیح سیر پرونده و نقض حقوق خود به روش بازداشت و نگهداری اعتراض كرده است. او در نامههایش اعلام كرده كه به دنبال جنجال و هیاهو نیست، اما اگر این بیقانونیها و شكنجههای روحی و روانی كه در موردش اعمال میشود ادامه یابد، برای او راهی جز اعتصاب غذا باقی نمیماند. خبرنگار نوروز در گفتوگویی با خانم «فاطمه كمالی احمدسرایی» همسر باقی، از این ملاقات و آخرین وضعیت این زندانی سیاسی جویا شده است.
- خانم كمالی! ملاقات شما با آقای باقی در چه شرایطی انجام شد؟
وكیل آقای باقی بسیار زحمت كشید و تقاضای ملاقات حضوری داد و دختران من بعد از 45 روز توانستند پدرشان را در آغوش بگیرند اما بغضهایشان را از تكیده شدن پدرشان در گلو شكستند.آقای باقی به شدت لاغر شده بود، او با دو مأمور وارد سالن ملاقات شد. ما گمان میكردیم كه او را تا سالن همراهی میكنند و كنار میایستند، اما با كمال تعجب به همه خانواده گفتند كه دور میز بنشینید و بعد یكی از آنها بالای سر آقای باقی ایستاد و دیگری بالای سر خانواده.
آقای باقی از این رقتار شدیدا دلخور شده بود وگفت:«ما مثل تمامی زندگیمان شفاف هستیم و این رفتار شما توهینآمیز است». اما با تقاضای خانواده، آقای باقی حضور آنها را نادیده گرفت. اما با اینكه این دو مامور یكسره بالای سر ما بودند، متاسفانه هنگام خروج از سالن ملاقات، من و دخترانم را به سمت اتاقی هدایت كردند تا بازدید بدنی كنند.
این كار بسیار مورد تعجب و سؤال ما بود؛ زیرا اگر قبل از رفتن به ملاقات بازدید بدنی میكردند، شاید كمی قابل توجیه بود مثلا اینكه آنها با نگاه منفی و توهم توطئهای كه نسبت به ما دارند، بخواهند جلوی خبررسانی مكتوب به آقای باقی را بگیرند اما گشتن به هنگام خروج چه منطقی به جز این میتواند داشته باشد كه مبادا ما مكتوبی از باقی به بیرون زندان منتقل كنیم، آن هم در شرایطی كه باقی كاغذ و قلم در اختیار ندارد؟
وضع طوری بود كه دختر كوچكم به من گفت: «مادر! با این ملاقات من بیشتر نگران شدم. ببین چه فشارو شكنجه روانی به بابا تحمیل میكنند كه با آن همه مراقبت هراس دارند از این كه بابا به ما گزارش مكتوبی از وضعیت خود را بدهد».
ما درباره این بازرسی از مسؤولان زندان توضیح خواستیم اما خانمی كه ما را به سمت اتاق راهنمایی كرده بود، با تحكم از ما خواست به صف شویم رفتار تند او با مادر باقی برای به صف شدن موجب رنجش دخترانم شد و بعد از آنكه كیف دخترم را گشت و بازرسی بدنی كرد، دستكش به دست كرد و از او خواست كه لباس زیرش را هم در بیاورد. دخترم كه باور نمیكرد، با تعجب به من نگاه كرد و به آن مامور گفت:«تو گفتی چه كار كنم؟» و وقتی مامور با جسارت و خشونت تكرار كرد، دخترم ناگاه به هم ریخت و شروع به گریه و اعتراض كرد. او بهشدت اعتراض میكرد و میگفت:«من اجازه این كار شنیع را به شما نمیدهم. مگر شما قاچاقچی را ملاقات دادهاید؟ شما از چه میترسید كه حتی چند سانتیمتر كاغذ را از پدرم دریغ كردهاید؟ مدام با لای سر ما چشم به دهان ما دوخته بودید و دست و پای ما را میپاییدید. ما با حضور دو مأمور مرد چه طور میتوانستیم چیزی را آن هم این چنین، جاسازی كنیم؟ من هرگز به شما اجازه نمیدهم به من این همه توهین كنید. چرا در شأن افراد با آنها رفتار نمیكنید؟ آیا اینكه بنا را بر آزار روحی پدر من گذاشتهاید، كافی نیست؟».
گریه و بغض دخترم به گونهای بود كه خواهرانش و همه را متأثر كرد. فضا به گونهای بود كه من بهسختی توانستم آرامشم را حفظ كنم؛ بهخصوص اینكه برادر باقی به تازگی دچار سكته مغزی شده و عصبیت و هیجان برایشان خوب نیست. ایشان چون نگران حال آقای باقی بودند به سختی به ملاقات آمده بودند تا شاید با دیدن برادر خود، آرامش بگیرند اما متاسفانه دیدن باقی و منقلب شدن برادرزادههایش وضعیت او را به گونهای دگرگون كرد ه بود كه من فكر میكنم خدا او را برای ما نگه داشت.
من بسیار متأسفم از این همه ظلمی كه در یك ملاقات 20 دقیقهای به بچهها و خانواده او روا داشتند. من نمیفهمم چرا اینقدر حرمتشكنی میكنند؟ كاش یكی بود و به این سوال پاسخ میداد. با توجه به اینكه باقی قلم و كاغذ ندارد و حتی چند سانتیمتر كاغذ را برای نوشتن شمارههای آیات قرآنی كه تلاوت میكند، از او دریغ كردهاند، چگونه میتواند به ما چیزی بدهد؟ این بازرسی چه به وسیله وزارت اطلاعات و چه به وسیله زندان صورت گرفته باشد، چه معنایی جز اذیت روانی خانواده میتواند داشته باشد.
- وضعیت روحی و جسمی آقای باقی چگونه بود؟
وضعیت روحی باقی خیلی عالی بود. فكر میكردیم وقتی ایشان را میبینیم، با توجه به اینكه 45 روز در سلول بسته بوده است باید به ایشان روحیه دهیم اما جالب بود كه بعد از ملاقات با تمام مسائل ناخوشایندی كه بود، روحیه گرفتیم اما این منجر به نادیده گرفتن اجحافی كه در حق ایشان میشود، نیست. ایشان 45 روز است كه در سلول بسته هستند. باقی آنقدر از اخبار دور بود كه تازه دیروز یك روزنامه قدیمی به دست آورده بود و از درگذشت مرحوم قیصرامینپور باخبر شده بود. بسیار متاثر بود و میگفت كه كاش زودتر میفهمید و میتوانست برای خانوادهاش پیام تسلیت بفرستد. از قیصر در روزهای قبل از زندانی شدنش یاد میكرد و اینكه بنا بود شعری در مورد «حق حیات» بگوید. به آقای باقی گفتهاند كه از فردا روزنامه در اختیارش قرار میدهند، اما ما نمیدانیم چه روزنامهای خواهند داد.
مساله مهم دیگری كه در ملاقات مطرح شد، این بود كه ایشان گفت درخواست قلم و كاغذ كرده است تا به مسئولان نامه بنویسد. اول گفتهاند خودكار ممنوع است. اما بعد از اعتراض باقی به غیرقانونی بودن این رفتار، تنها برای نوشتن نامه قلم و كاغذ دادهاند و بعد از نوشتن، از باقی گرفتهاند. باقی پنج نامه به برخی از مسئولان نوشته است كه عبارتند از رییس قوه قضاییه، رییس دادگستری استان تهران، وزیر اطلاعات، رییس مجلس و قاضی پرونده. در این نامهها با توضیح سیر پرونده و نقض حقوق خود به روش بازداشت و نگهداری اعتراض و اعلام كرده است كه به دنبال جنجال و هیاهو نیست؛ اما اگر این بی قانونیها و شكنجههای روحی و روانی كه در موردش اعمال میشود ادامه یابد، برای او راهی جز اعتصاب غذا باقی نمیماند.
- آیا در این ملاقات توانستید كتاب یا وسیلهای به آقای باقی بدهید؟
خیر از دادن لباسها و مقداری خوراكی كه برده بودیم، خودداری كردند و دو سه كتابی كه برای ایشان برده بودیم را تحویل نگرفتند. البته اگر به فرض تمام امكانات را هم در اختیار ایشان قرار دهند، باز هم سلول ایشان از حالت سلول بسته خارج نمیشود. ما نمیدانیم این همه اصرار برای بلاتكلیف نگه داشتن باقی در چنین وضعیتی بعد از اتمام بازجوییها برای چیست؟
منبع: نوروز
- خانم كمالی! ملاقات شما با آقای باقی در چه شرایطی انجام شد؟
وكیل آقای باقی بسیار زحمت كشید و تقاضای ملاقات حضوری داد و دختران من بعد از 45 روز توانستند پدرشان را در آغوش بگیرند اما بغضهایشان را از تكیده شدن پدرشان در گلو شكستند.آقای باقی به شدت لاغر شده بود، او با دو مأمور وارد سالن ملاقات شد. ما گمان میكردیم كه او را تا سالن همراهی میكنند و كنار میایستند، اما با كمال تعجب به همه خانواده گفتند كه دور میز بنشینید و بعد یكی از آنها بالای سر آقای باقی ایستاد و دیگری بالای سر خانواده.
آقای باقی از این رقتار شدیدا دلخور شده بود وگفت:«ما مثل تمامی زندگیمان شفاف هستیم و این رفتار شما توهینآمیز است». اما با تقاضای خانواده، آقای باقی حضور آنها را نادیده گرفت. اما با اینكه این دو مامور یكسره بالای سر ما بودند، متاسفانه هنگام خروج از سالن ملاقات، من و دخترانم را به سمت اتاقی هدایت كردند تا بازدید بدنی كنند.
این كار بسیار مورد تعجب و سؤال ما بود؛ زیرا اگر قبل از رفتن به ملاقات بازدید بدنی میكردند، شاید كمی قابل توجیه بود مثلا اینكه آنها با نگاه منفی و توهم توطئهای كه نسبت به ما دارند، بخواهند جلوی خبررسانی مكتوب به آقای باقی را بگیرند اما گشتن به هنگام خروج چه منطقی به جز این میتواند داشته باشد كه مبادا ما مكتوبی از باقی به بیرون زندان منتقل كنیم، آن هم در شرایطی كه باقی كاغذ و قلم در اختیار ندارد؟
وضع طوری بود كه دختر كوچكم به من گفت: «مادر! با این ملاقات من بیشتر نگران شدم. ببین چه فشارو شكنجه روانی به بابا تحمیل میكنند كه با آن همه مراقبت هراس دارند از این كه بابا به ما گزارش مكتوبی از وضعیت خود را بدهد».
ما درباره این بازرسی از مسؤولان زندان توضیح خواستیم اما خانمی كه ما را به سمت اتاق راهنمایی كرده بود، با تحكم از ما خواست به صف شویم رفتار تند او با مادر باقی برای به صف شدن موجب رنجش دخترانم شد و بعد از آنكه كیف دخترم را گشت و بازرسی بدنی كرد، دستكش به دست كرد و از او خواست كه لباس زیرش را هم در بیاورد. دخترم كه باور نمیكرد، با تعجب به من نگاه كرد و به آن مامور گفت:«تو گفتی چه كار كنم؟» و وقتی مامور با جسارت و خشونت تكرار كرد، دخترم ناگاه به هم ریخت و شروع به گریه و اعتراض كرد. او بهشدت اعتراض میكرد و میگفت:«من اجازه این كار شنیع را به شما نمیدهم. مگر شما قاچاقچی را ملاقات دادهاید؟ شما از چه میترسید كه حتی چند سانتیمتر كاغذ را از پدرم دریغ كردهاید؟ مدام با لای سر ما چشم به دهان ما دوخته بودید و دست و پای ما را میپاییدید. ما با حضور دو مأمور مرد چه طور میتوانستیم چیزی را آن هم این چنین، جاسازی كنیم؟ من هرگز به شما اجازه نمیدهم به من این همه توهین كنید. چرا در شأن افراد با آنها رفتار نمیكنید؟ آیا اینكه بنا را بر آزار روحی پدر من گذاشتهاید، كافی نیست؟».
گریه و بغض دخترم به گونهای بود كه خواهرانش و همه را متأثر كرد. فضا به گونهای بود كه من بهسختی توانستم آرامشم را حفظ كنم؛ بهخصوص اینكه برادر باقی به تازگی دچار سكته مغزی شده و عصبیت و هیجان برایشان خوب نیست. ایشان چون نگران حال آقای باقی بودند به سختی به ملاقات آمده بودند تا شاید با دیدن برادر خود، آرامش بگیرند اما متاسفانه دیدن باقی و منقلب شدن برادرزادههایش وضعیت او را به گونهای دگرگون كرد ه بود كه من فكر میكنم خدا او را برای ما نگه داشت.
من بسیار متأسفم از این همه ظلمی كه در یك ملاقات 20 دقیقهای به بچهها و خانواده او روا داشتند. من نمیفهمم چرا اینقدر حرمتشكنی میكنند؟ كاش یكی بود و به این سوال پاسخ میداد. با توجه به اینكه باقی قلم و كاغذ ندارد و حتی چند سانتیمتر كاغذ را برای نوشتن شمارههای آیات قرآنی كه تلاوت میكند، از او دریغ كردهاند، چگونه میتواند به ما چیزی بدهد؟ این بازرسی چه به وسیله وزارت اطلاعات و چه به وسیله زندان صورت گرفته باشد، چه معنایی جز اذیت روانی خانواده میتواند داشته باشد.
- وضعیت روحی و جسمی آقای باقی چگونه بود؟
وضعیت روحی باقی خیلی عالی بود. فكر میكردیم وقتی ایشان را میبینیم، با توجه به اینكه 45 روز در سلول بسته بوده است باید به ایشان روحیه دهیم اما جالب بود كه بعد از ملاقات با تمام مسائل ناخوشایندی كه بود، روحیه گرفتیم اما این منجر به نادیده گرفتن اجحافی كه در حق ایشان میشود، نیست. ایشان 45 روز است كه در سلول بسته هستند. باقی آنقدر از اخبار دور بود كه تازه دیروز یك روزنامه قدیمی به دست آورده بود و از درگذشت مرحوم قیصرامینپور باخبر شده بود. بسیار متاثر بود و میگفت كه كاش زودتر میفهمید و میتوانست برای خانوادهاش پیام تسلیت بفرستد. از قیصر در روزهای قبل از زندانی شدنش یاد میكرد و اینكه بنا بود شعری در مورد «حق حیات» بگوید. به آقای باقی گفتهاند كه از فردا روزنامه در اختیارش قرار میدهند، اما ما نمیدانیم چه روزنامهای خواهند داد.
مساله مهم دیگری كه در ملاقات مطرح شد، این بود كه ایشان گفت درخواست قلم و كاغذ كرده است تا به مسئولان نامه بنویسد. اول گفتهاند خودكار ممنوع است. اما بعد از اعتراض باقی به غیرقانونی بودن این رفتار، تنها برای نوشتن نامه قلم و كاغذ دادهاند و بعد از نوشتن، از باقی گرفتهاند. باقی پنج نامه به برخی از مسئولان نوشته است كه عبارتند از رییس قوه قضاییه، رییس دادگستری استان تهران، وزیر اطلاعات، رییس مجلس و قاضی پرونده. در این نامهها با توضیح سیر پرونده و نقض حقوق خود به روش بازداشت و نگهداری اعتراض و اعلام كرده است كه به دنبال جنجال و هیاهو نیست؛ اما اگر این بی قانونیها و شكنجههای روحی و روانی كه در موردش اعمال میشود ادامه یابد، برای او راهی جز اعتصاب غذا باقی نمیماند.
- آیا در این ملاقات توانستید كتاب یا وسیلهای به آقای باقی بدهید؟
خیر از دادن لباسها و مقداری خوراكی كه برده بودیم، خودداری كردند و دو سه كتابی كه برای ایشان برده بودیم را تحویل نگرفتند. البته اگر به فرض تمام امكانات را هم در اختیار ایشان قرار دهند، باز هم سلول ایشان از حالت سلول بسته خارج نمیشود. ما نمیدانیم این همه اصرار برای بلاتكلیف نگه داشتن باقی در چنین وضعیتی بعد از اتمام بازجوییها برای چیست؟
منبع: نوروز
انجمن دفاع ازحقوق زندانيان در بيانيهاي آزادي عمادالدين باقي را خواستار شدند
انجمن دفاع از حقوق زندانيان با صدور بيانيهاي نسبت به وضعيت عمادالدين باقي، رييس هيات مديره اين انجمن ابراز نگراني كرده و آزادي وي را خواستار شدند.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، در اين بيانيه آمده، با ابراز نگراني از تداوم بازداشت عمادالدين باقي در بند 209 زندان اوين و عدم دسترسي وي به کتاب، روزنامه، راديو و قلم و ادامه بازجويي در بازداشتگاه پس از پايان تحقيقات و صدور قرار مجرميت، از مقامات قضايي درخواست شده كه به اين وضعيت كه صادركنندگان بيانيه، آن را خلاف قانون عنوان كردهاند، پايان داده شود.
در اين بيانيه با اشاره به اينكه هيات امناي انجمن دفاع از حقوق زندانيان به قصد کمک به زندانيان کشور با هر نوع اتهامي و رعايت حقوق بشر در چارچوب قانون اساسي و قوانين عادي کشور و اعلاميه جهاني حقوق بشر و کنوانسيونهاي بينالمللي پذيرفته شده توسط ايران با مجوز رسمي تاسيس شده، آمده است كه در اولين جلسه مجمع عمومي عادي به طور فوقالعاده به منظور بررسي وضعيت انجمن بعد از بازداشت عمادالدين باقي، با تاييد تمام اقدامات هيات مديره انجمن و رياست آن در انجام وظايف محوله طبق اساسنامه و مصوبات هيات امنا و با تاکيد بر تداوم فعاليت انجمن به روال سابق در حمايت از حقوق زندانيان، هيات مديره انجمن را ملزم به ادامه فعاليت در چارچوب قانون و استمرار فعاليت هيات پيگيري وضعيت باقي نمود و مقرر داشت همه اقدامات حقوقي و قانوني لازم تا آزادي باقي تداوم يابد.
منبع: ايسنا
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، در اين بيانيه آمده، با ابراز نگراني از تداوم بازداشت عمادالدين باقي در بند 209 زندان اوين و عدم دسترسي وي به کتاب، روزنامه، راديو و قلم و ادامه بازجويي در بازداشتگاه پس از پايان تحقيقات و صدور قرار مجرميت، از مقامات قضايي درخواست شده كه به اين وضعيت كه صادركنندگان بيانيه، آن را خلاف قانون عنوان كردهاند، پايان داده شود.
در اين بيانيه با اشاره به اينكه هيات امناي انجمن دفاع از حقوق زندانيان به قصد کمک به زندانيان کشور با هر نوع اتهامي و رعايت حقوق بشر در چارچوب قانون اساسي و قوانين عادي کشور و اعلاميه جهاني حقوق بشر و کنوانسيونهاي بينالمللي پذيرفته شده توسط ايران با مجوز رسمي تاسيس شده، آمده است كه در اولين جلسه مجمع عمومي عادي به طور فوقالعاده به منظور بررسي وضعيت انجمن بعد از بازداشت عمادالدين باقي، با تاييد تمام اقدامات هيات مديره انجمن و رياست آن در انجام وظايف محوله طبق اساسنامه و مصوبات هيات امنا و با تاکيد بر تداوم فعاليت انجمن به روال سابق در حمايت از حقوق زندانيان، هيات مديره انجمن را ملزم به ادامه فعاليت در چارچوب قانون و استمرار فعاليت هيات پيگيري وضعيت باقي نمود و مقرر داشت همه اقدامات حقوقي و قانوني لازم تا آزادي باقي تداوم يابد.
منبع: ايسنا
بيش از 1100 نفر از فعالان سياسي ،اجتماعي،مطبوعاتي و مدافعان حقوق بشر:
عمادالدين باقي را آزاد كنيد
به نام خدا
بيش از يک ماه از دستگيری و بازداشت عمادالدين باقی يکی از روشنفکران مسلمان و فعالان حقوق بشر در ايران می گذرد و وی کماکان در انفرادی و تحت بازجويی به سر می برد.
او را به بهانه فعاليت های کاملا شفاف، قانونی و علنی اش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان برای بيست و سومين بار طی دو سال اخير به دادگاه فرا می خوانند و با آنکه قراری پنجاه ميليون تومانی از طرف قاضی صادر و توسط خانواده توديع می شود، اما وی را بخاطر اجرای حکمی که در سال ۸۲ بدون حضور وکيل و هيات منصفه و حتی بدون اخذ دفاعيات متهم صادر شده است روانه زندان اوين می کنند. اما برخلاف قوانين جاری جمهوری اسلامی وی را به بند امنيتی ۲۰۹ برده و به گفته وکيل شان او را با دستبند و چشم بند مورد بازجويی قرار داده اند. با آنکه بيش از يک ماه از بازداشت وی می گذرد و حتی در اين پرونده جديد آخرين دفاع نيز از وی اخذ شده است ولی او کماکان در سلولهای انفرادی بند امنيتی۲۰۹ تحت بازجويی به سر می برد. و تا کنون بيش از ۱۵ مرتبه در مورد بيانيه ها و فعاليتهای اين انجمن تحت بازجويی های شفاهی و کتبی قرار گرفته است.
بازداشت عمادالدين باقی در حالی رخ داد که تلاش های چهارساله اخير او و همکارانش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان همواره بر مدار حقوق بشر استوار بوده و بر اساس تعامل و گفتگو با مقامات قضايی تمام تلاش خود را برای حل مشکلات زندانيان و خانواده آنها بدون توجه به نوع جرم و تفکراتشان و بدور از جنجال و هياهو بکار می بست.
ما اعتراض خود را به ادامه بازداشت او در بند امنيتی زندان اوين و استفاده از چشم بند و دستبند در هنگام بازجويی که هر دو خلاف موازين بين المللی و قوانين داخلی است ابراز داشته و بدين وسيله نگرانی خود را از تسری اين گونه فشارها به ديگر فعالان مدنی و نهادهای مشابه اعلام می داريم.
ما امضاکنندگان اين نامه ضمن اعتراض شديد به بازداشت ايشان، با توجه به اين که حکم يک ساله بدون حضور وکيل مدافع و يا حتی دفاع توسط متهم بوده، از مسئولين مربوطه انتظار داريم در چارچوب قوانين موجود با صدور دستور توقف اين حکم، اسباب آزادی سريع آقای عمادالدين باقی را فراهم آورند.
آبتين ميترا، آجودانی مصطفی، آذرآبادگان بابک، آذرافزا مرضيه، آذرکيش اشکان، آرام نژاد فاطمه، آريان فرد احمد، آزادی سامان، آزادی محمد، آشفته رضا، آشور محمد، آصفی حميد ، آصفی سهيل، آصفی شاهرخ، آقاجری زهره، آقاجری هاشم، آقاسی فريدون، آقايی پور فرزانه، آقايی ساسان، آقايی سامر، آقايی مسعود، آل آقا سعيد، آل محمد رضا، آملی ناصر، آيينی فرزانه، ابراهيم بای سلامی غلام حيدر، ابراهيمی فرهاد امير، ابوالفتحی بهرام، ابوذری عباس، ابوطالبی پيام، ابوليپور سمانه، ابونصر سحر ، اثنی عشری فائزه، احتشمامی منوچهر، احتظاظی هادی، احراری حميد، احسانی محمد، احمد زاده طاهر، احمد شيرزاد، احمدی رضا، احمدی امويی بهمن، احمدی حسن، احمدی محسن، احمدی محمود امير، احمدی مهدی، احمدی نعمت، احمدی نيا بهزاد، احمدی نيا محمد رضا، احمديان محمود، اخلاقی مصطفی، اخوان امين، اديب بروجمد عبدالعلی، اربابی غلامرضا، اردبيلی ساجد، اردکانی خليلی محمد، اردلان پروين، اردلان لقا، ارشادی فرعليرضا، ارفع زاده بامداد، ارکانزاده يزدی سعيد، ازدوجينی عبدالله، ازنيان مجتبی، اسحاقی امير، اسدالهی محسن، اسدالهی نادر، اسدنژاد بهروز، اسدنژاد بهروز، اسدی زيد آبادی حسن، اسدی محمد، اسدی ميلاد، اسفنديار سعيد، اسکندری فرزانه، اسکويی نازی، اسلامی احمد، اسلامی يدالله، اسلاميان زهره، اسماعيل زاده هادی، اسماعيلی رشيد، اشجاری ناصر، اشرافی مرتضی، اشفاق صادق، اشفاق مرتضی، اصلاح چی مرتضی، اعرابی حسين، اعرابی فرهاد، اعلم فريد حسن، افاضلی سحر، افتخار اردبيلی حسن، افتخار اردبيلی حسن، افروز منش مهدی، افشار فرشيد، افشار کهن علی اصغر، افضلی سحر، اقبالی اکرم، اقتداری جلال، اقدام قلی زاده مهدی، اکبرزادگان علی رضا، اکبرزاده اعظم، اکبرزاده زهرا، اکبری سيف الله، اکبرين محمد جواد، اکرمی علی، امامی پروين، امرآبادی مهسا، امير احمدی محمود، امير انتظام الهه، امير انتظام عباس، امير بختيار امير رضا، اميرپور پارسا، اميرقلی امير، اميری اکبر، امين سيد حسن، امينی آسيه ، امينی اسدالله، امينی زاده مهدی، امينی ستار، امينی سيامک، امينی علی، انتصاری شهلا، انتظاری حميد، انصاری حجت، انصاری راد حسين، انوشه آرش، اورنگ خديوی يونس، اويسی محمد، ايران مهر امير، ايرانشاهی حامد، ايرانمهر اسناوری اميد، ايرجی امير حسين، ايرن شاهی حامد، ايزدی حسن ، ايزدی مصطفی، ايمانی محمد، بازرگان ابوالفضل، بازرگان عبدالعلی، بازرگان فتانه، بازرگان فرشته، بازرگان محمد نويد، بازرگان ملکه، بازرگانی کمال الدين، باستانی مسعود، باستانی مسعود، باطولی مختار، باقر آبادی روح الله، باقرزاده ايرج، باقری ايران، باقری خسرو، باقری محمد، باوفا رضا، باوند داود هرميداس، بحرينی زينب، بختيار نژاد پروين، بخشی محبی محمد رضا، بديع زادگان اکبر، بديعی مجتبی، بديعی مرتضی، بذرپور محمد، براتی پرويز، براتيان ايمان، براهويی نژاد محمود ، برايتان ايمان، برومند بهروز، برومند جهانشاه، برهانی رحمت الله، بريمانی فرامرز، بسته نگار محمد، بسته نگار مهدی، بشيری ژيلا، بصيرشاددل محمود، بندری ليلا، بنکدار تيرداد، بنی آزار حميد، بنی اسدی محمد حسين، بنی بعقوب ترانه، بنی حسن احمد علی، بنی کمالی نسيم، بنی يعقوب ژيلا، بورقانی احمد، بورقانی سهام الدين، بوستانکار راضيه، بوستانکار مرضيه، به آور حسين، به کيش منصوره، بهاور عماد، بهبودی زهرا، بهبهانی سيمين، بهجت پناه زهرا، بهدشتی فاطمه، بهدشتی کيومرث، بهرامی جلال، بهراميان خليل، بهرمن مريم، بهزادی پروين ، بهزادی محمد، بهزادی محمد، بهشتی جواد، بهشتی حميد، بهفروزی محمد، بهمنش علی اکبر، بهمنی آرش، بهمنی قاجار خسرو، بهنيا احمد، بيات مجتبی، بيات مجتبی، بيات محسن، بيانی عليقلی، بيشه ای فرهاد، بيطرف صفا، بيگدلی احمد، بيگدلی طاهره، بيگلری ثمره، بيگلری زهرا ، بيگلری صديقه، بيگلری مريم، پارسا محمد علی، پاک نهاد ايمان، پدرام مسعود، پروين مسلم، پرهامی محمود، پزشکی نورالدين، پژمانی، پژوم يوسف، پلاسچی هژير، پناهی جعفر، پنهانی داود، پور اظهری عباس، پور عبادی خضر، پور عزيزی سعيد، پورخيری علی، پويان رضا، پيش بين محمود، پيشه صفا محمد، پيمان حبيب الله، پيمان مجيد، پيمان مجيد، تاج الدينی عباس، تاج الدينی عباس، تاج زاده سيد مصطفی، تاجرنيا حميد، تاجيک عبدالرضا، تاجيک مهدی، تبرانی محمد علی، تخيری نسرين، تفنگچی هادی، تکميل ناصر، تنها مصطفی، تنها نسيم، توانگر مسعود، توحيدی مرجان، توحيدی هدی، توسای محمد رضا، توسلی غلامعباس، توسلی محمد، توفيقی محمد علی، توکل خالد، توکل محمد، تولايی مجيد، تولايی مجيد، تهرانی رضا، تهوری محمد، جابری مجيد، جباری عليرضا، جدا مرضيه، جزايری پور ايليا، جزايری شهاب، جعفرزاده افشين، جعفرزاده عليرضا، جعفری پور سيد حسن، جعفری علی اصغر، جعفری کريم، جعفری محمد مهدی، جعفريان شهلا، جلالی پروين، جلايی پور حميدر ضا، جلالی زاده جلال، جمالی علی، جمشيدی فرشته، جمشيدی نصراله، جناب کمال، جنگی عباس، جوادی حصار محمد صادق، جودکی نرگس، جودکی نرگس، جهانی مجتبی، جيره بندی روح الله، چترچی ماندانا، چربگو يونس، چرونده اقدس، حائری سيد احمدرضا، حاج حيدری عيسی، حاج سيد جوادی، حاج سيد جوادی احمد صدر، حاج قاسمی علی، حاجی بابايی مجيد، حاجی رضا، حاجی قاسمعلی اسماعيل، حاجی قاسمعلی علی، حافظی بهمن، حافظی سمنانی نزهت، حاکم زاده جعفر، حبيبی سعيد، حبيبی ماندانا، حبيبی مژده، حبيبی مهدی، حجاريان سعيد، حجازی طه، حجتی جلال الدين، حديثی حميد، حديثی علی، حريری حسين، حسامی حميد، حسن پور حسين، حسن نيا ارش، حسنلو آيدين، حسين الله دينی ، حسين پور رضا، حسين گيوی، حسينی امين سيد رضا، حسينی زهرا، حسينی صديقه، حسينی فازه، حشمت ساران امير، حق پناه بهزاد، حق پناه بهزاد، حق شناس روح اله، حقگو جمشيد، حقی زينب، حقی فرشته، حقيقت جو فاطمه، حقيقت جو فاطمه، حقيقی پژمان، حقيقی وحيد، حکمت علی، حکمت علی، حکمت منيژه، حکيمی ابوالفضل، حکيمی عبدالکريم، حکيمی مجيد، حمسی محمد رضا، حيات غيبی منصور، حيدری بابک، حيدری محمد، حيدريان فخرالدين، حيدريان يزدلی جليل، خادم حميد رضا، خاکپور مجتبی، خان حاتمی عيسی، خانزاده مرخالی نبی الله، خانف جعفر، خانيکی هادی، خجسته رحيمی رضا، خدادادی ابراهيم، خدادادی مهدی، خداوردی هما، خرسند پژمان، خرم امير، خزايی محمد علی، خسروی مصطفی، خضرمحمودی فهيمه، خطيبی حسين، خطيبی محمد، خلاج ارسلان، خلج الياس، خليل زاده مقدم منوچهر، خنجی عبدالله، خندان مجتبی، خواجه نوری حسن، خوارزمی راوه، خوش سيرت سليمی ابراهيم، خوش محمدی اسماعيل، خوشباف بهروز، خير انديش هوشنگ، خيرابی ناهيد، دادمهر رسول، دادی زاده محمد، داراب زند بينا، دارايی زاده بهنام، دانشور مزدک، دانشيان محمد مهدی، داوری احسان، داوری زينب، دبيری پرويز، دخت دفتری پروين، درباه امين، دردکشان محمود، درنشان روزبه، درنشان شقايق، درودی رضا، درودی سعيد، درودی سيد جمال الدين، درودی فريبا، درويشيان شهناز، درويشيان علی اشرف، دری مجيد، دزکی بهرام، دژکام محمود، دل آسايی محمود، دلارام علی، دليرثانی امير خسرو، دليری رضا، دوانی مصيب، دوشتی ، دهقان علی، دهقان مسعود، دهقان نژاد عباس، ديبامهر مصطفی، دينوی ابراهيم ، رئيس دانا فريبرز، رئيس طوسی رضا، رئيسی عليرضا، راد ترانه، رادمهر رسول، راستگو ميثم، راضی حسين، راعی فرد امير، راکعی فاطمه، رباطی حسن، ربانی محمد صادق، رجائيان محمد جواد، رجايی عليرضا ، رحمانی آرش، رحمانی تقی، رحمتی ابراهيم، رحمتی شبنم، رحمی ابراهيم، رحيم پور جواد، رحيم غلامرضا، رحيمی پژمان، رحيمی طاهره، رحيمی مقدم سعيد، رحيمی مهدی، رحيمی نجف، رزاقی امير، رزاقی سميرا، رستگاری سمينا، رستمی مژگان، رسول زاده محمود، رسولی جعفر، رسولی محمد صادق، رشيدی علی، رضاخانی بهمن، رضايی احمد، رضايی اصغر، رضايی بيوک، رضايی حامد، رضايی حميد رضا، رضايی سکينه، رضايی عبدالعلی ، رضايی فهيمه ، رضايی محمد، رضايی نادره، رضوی اشکان، رضوی جهانگير، رضوی داود، رضوی فقيه سعيد، رفيعی حسين ، رمضان زاده عبدالله، رمضانی يگانه بنفشه، رنجی پور علی، روانی محترم، روح محمد جواد، روستايی فرزانه، روشن محمد حسين، روشندل زاده سيد موسی، روشنی داود، رهبر محمد، رهبری مسعود، رهنما مهدی، رياحی حسين، ريسمانچيان اصغر، ريسمانچيان حسين، زارع صديقه، زارع کهن نفيسه، زارع کهن نفيسه، زاهد فياض، زرآبادی شيوا، زراعی قنواتی اردشير، زرافشان ناصر، زرافشان هما، زرکشوری منوچهر، زره ساز جمال، زرين حديد محمد، زرين علی ، زرين علی، زعيم کورش، زمانی اکبر، زمانی صديقه، زمانی محمد ابراهيم، زند سجاد، زندی مرتضی، زندی نيا پرويز، زنديان محمود، زهدی محمد رضا، زيد آبادی احمد، زيد آبادی حسن، ژرژ کريم، سادات سيد مجتبی ، سادات سيد مجتبی، ساريخانی عليرضا، ساريخانی عليرضا، سازگارنژاد جليل، ساعی احمد، ساعی حاحج محمد، سالاری ژاله، سالک سجاد، سالمی فرزانه، سام گيس بنفشه، سامی محمود، سپنتا شاهين، سپهر مسعود، ستوده نسرين، سحابی سعيده، سحابی عزت الله، سحابی فريدون، سحابی فريدون، سحابی هاله، سحرخيز عيسی، سحفی يوسف، سربندی نسيم، سرچمی محمد، سرحدی زاده فاطمه، سرخی اميد، سرمدی پرستو، سطانی عبدالفتاح، سعادت ميثم، سعادتيان سياوش، سعدانی محمدعلی، سعيدزاده محمود، سعيدی بيوک، سعيدی خسرو، سعيدی سعيده، سفری مسعود، سکاکی حسين، سلطان زاده فاطمه، سلطانی علی اشرف، سلطانی فرزاد، سلطانی فرشاد، سلطانيه مرتضی، سلمان سيما، سليمانی آرمين، سليمانی محمد جواد، سليميان، سماک منوچهر، سميعی زاده علی، سميعی مازيار، سياسی راد شمس الدين، سياسی راد علی، سيد نژاد محمد علی، سيدزاده سيد رضا، سيدنژاد محمد علی، سيف خسرو، سيف زاده سيد محمدعلی، سيما سلمان ، سيمياری مرتضی، سينگی هاله، شاد دل بصير محمود، شاکری ابراهيم، شاکری لاله، شامخی تقی، شاملومحمودی علی، شامی تقی، شانه چی محمد، شاه حسينی حسين، شاه حسينی حسين، شاه محمدی سپيده، شبانی مريم، شبيری زهرا، شجاع علی، شجاع فهميه، شجاعی حمزه احمد، شجاعی صادق، شجاعی عليرضا، شجاعی کاوه، شجاعيان منوچهر، شرف الدينی جواد، شرف خانی جعفر، شرکت شهلا، شريعتی سعيد، شريفی حجت، شريفی حجت الله، شريفی رضا، شريفی سعيد، شريفی فرج الله، شريفی محمد، شعبانی مريم، شفيعی سيد هادی، شفيعی معصومه، شقاقی اسد، شکری کاظم، شکوری عباس، شکوری گيلاجالان مازيار، شمبوری الله وردی، شمس الواعظين ماشاءالله، شمس الواعظين محمود، شمس سعيد، شميرانی گوهر، شه ناصری احمد، شهامت دار احمد، شهبازی حسن، شهرابی محمد، شهسواری عباسقلی، شهسواری يوسفعلی، شهوق شايا، شهيدی حسن، شيخ حميد، شيخ لو صابر، شيخلو ابراهيم، شيرآقايی نگين، شيرافکن آمنه، شيرزاد احمد، شيرزاد مهدی، شيرکوند سعيد، شيرکوند سعيد، شيرمحمدی ناصر، شيثی سيد احمد، صابر فيرزه، صابر هدی، صاحب محمدی محمد، صادقی اسماعيل، صادقی حسن مير محمد، صادقی محمد، صباغيان هاشم، صداقت جو مصطفی، صداقت حميد، صداقت محمد، صدر احمد، صدر رضا، صدری احمد، صدری سميرا، صدری محمود، صدری نيا باقر، صدقگو صادق، صدوقيان زاده مينوش، صراحت مهدی، صراف مهدی، صفاريان مسعود، صفايی ابراهيم، صفايی عليرضا، صفايی فر عباس، صفايی فر عليرضا، صفايی ناهيد، صفری رضا، صفری لطيف، صفری مظفر، صفويه اکبر، صفی اريان يحيی، صلواتی فضل الله ، صلواتی محمود، صمدی حميد رضا، صميمی کيوان، ضايی مجيد، ضرابی جليل، ضرغامی علی اشرف، ضرغامی فريدون، ضيا مريم، طالقانی اعظم، طالقانی حسام، طالقانی طاهره، طالقانی نرگس ، طاهرخانی بتول، طاهری اکبر، طاهری بهروز، طاهری رئوف، طاهری سيامک، طاهری کاظم، طاهری محمد، طاهری مصطفی، طاهری ناصر، طباطبايی سيد شهاب الدين، طباطبايی مقداد، طرف مهدی، طريقی نوشين، طيرانی امير، ظهرابی کيان، ظهرابی کيوان، عابدی کريم، عابدينی آرزو، عابدينی وحيد، عامری محسن، عامری منصور، عبادی شيرين، عباس پور اظهری، عباس زادگان سيد جعفر، عباسقلی زاده فريبا، عباسقلی نژاد اميد، عباسی تقی، عبدالله پور حسين، عبدی عباس، عثمانی محمد، عرب سرخی فيض الله، عربشاهی مهدی، عربی فرزانه، عرفان طلب عبدالله، عزت زاده حسين، عزيزی ، عزيزی علی، عسگری زاده حميد رضا، عسگری ستاره، عصاريان زهرا، عطريانفر محمد، عطوفت روئين، عظيمی فر سيد عظيم، علانی جواد، علايی باقر، علايی جواد، علوی طبا عليرضا، علوی علی، علوی محمد باقر، علی بابابی مهين، عليپور سعيده، عليپور محمد حسن، عليجانی رضا، عليخانی عليرضا، عليراده امير، عليرداده طاهر، عليزاده رعنا، عليزاده نائينی علی، عمادی محمد جعفر، عمرانی محمود، عموزاده خليلی فريدون، عمويی محمدعلی، عوض نيا انوش، غائب فريده، غالبنی حمزه، غيرت فريده، غروی علی اصغر، غروی عليرضا، غروی ماجد، غفارزاده سعيد، غفارزاده محمد حسين، غفاری مسعود، غفاری مسعود، غفرانی علی، غنی پور مهرزاد، فاضل ميبدی محمد تقی، فاضلی کيا محمد، فاضلی ليلا، فايض پور علی، فبض الله پور سعيد، فتاحی ابراهيم، فتحعلی بيگی باقر، فتحی مجتبی ، فتوتی علی، فتورچی نادر، فخر مهدی، فخرآيی پويان، فخرزاده مهدی، فرابندی مليحه، فراستخواه مقصود، فراهانی عذرا، فراهانی مجيد، فرج الهی کاظم، فرح آبادی حسن، فرخی مريم ، فردوسی خليل، فردوسی مهره آوه، فرزدی غفار، فرزدی فخار، فرزين پژوه شهين، فرزين مخبر، فرشاد محسن، فرشادبخت حسين، فرقانی آزاده، فرهاد بهمن ، فرهادپور ليلی، فرهمند، فرهنگ خواه فاطمه، فرهودی نيا حسن، فريد اعلم حسن، فغفوری گيسو، فقيرزاده صادق، فلاح ارسلان، فلاح مرتضی، فنی پور اصغر، فياضی بهرام ، فيض الله پور محمود، قائم الصباحی عباس، قابل احمد، قابل هادی، قادری علی، قاسم زاده ليلی، قاسمی مصطفی، قاضی مرادی حسن، قديری اصل باقر، قديری علی، قديمی علی، قربانپور کريم، قربانپور مهين، قشقايی خسرو، قشقايی ماهرو، قلی پور پويا، قلی زاده اقدم مهدی، قلی زاده رحمانقلی، قلی زاده رحمانقلی، قلی زاده رضا، قلی زاده معصومه، قمی زاده عبدالحسين، قناد بابک، قندی زاده عبدالحسين، قندی زاده عبدالمجيد، قوام شهيدی حسن، قوچانی محمد، قهاری نظام الدين، قهرمانی مصطفی، قهره چيان ميثم، قياسی حجت الله، کارشناس اسداله، کارگشا رحمان، کاظمی امير حسين، کاظمی مهدی، کاظمی نعمت، کاظميان مرتضی ، کاظميان مرتضی، کامبوزيا جعفر، کامرانزاده رسول، کاميار سينا، کاويان امير ، کاويانی ابوالفضل، کاويانی حسن، کبيری يوسف، کتابنويس حسين، کديور جمليه، کديور محسن، کديور منوچهر، کربلايی حسين، کرخی محمد جواد، کردپور خسرو، کردپور مسعود، کرمانی عليرضا، کرمانيان سارا، کرمی علی، کرمی محبوبه، کريمی جميله، کريمی روزبه، کريمی محمد تقی ، کريميان ناصر، کسمايی حسن، کشکولی فريدون، کفاشی علی، کفشکنان علی رضا، کلايی علی، کليميان ناصر، کمال هادی، کمالی احمدسرايی فاطمه، کميليان ناصر ، کوثری يعقوب، کوشا عباس، کولايی الهه، کهال زاده هادی، کهزادی پروين، کيا ايرج، کيانوش راد محمد، کيانی بهناز، کيانی مهناز، کيخواهی سياوش ، گازرانی منيژه، گرکين محمود، گرگه هدی، گشتاسبی اميد، گل افرا بيژن، گلرخيان محمد حسن، گلرو مهديه، گلرو مهديه، گلنراقی رضا، گوارايی فاطمه، گواهی علی اصغر، گودرزی کوهيار، گودرزی محمود، لباسچی حسين، لباسچی هژير، لدنی مسعود، لطفی پور، لطفی فروغ، لطفی مجتبی، لقمانی معصومه ، لقمانيان حسين، لگزيان جواد، الله ياری مريم، ماشينی فريده، ماشينی فريده، مالکی پور احسان، مالکی حميدرضا، مبشری پريوش، مبينی ايمان، مبينی مانی، متقی سعيد، متقی محمد تقی، مجاهد حسين، مجاهد حسين، مجرب سعيد، مجرب کريم، مجردی زهر، محبوب عفت، محبوب مريم، محبی اشکان، محتشمی پور فخرالسادات، محرابی احسان، محققی محسن، محمد لو جلال، محمدزاده امير، محمدلو جلال، محمدی اردهالی محمد، محمدی اروجعلی، محمدی نرگس، محمدی نوشين، محمدی نوشين، محمودی سيدعلی، محمودی جواد، محمودی سيد علی، محمودی غلامرضا، محمودی فهيمه، محموديان مهدی، مخبر سيمين، مخبر فرزين، مدادی احمد، مددی ابراهيم، مدرسی فريد، مدنی حسين، مدنی سعيد، مديحی ماشاءالله، مرادی قاسم، مرادی مسعود، مرتاضی لنگرودی مرضيه، مرتب پيمان، مرجانی فريد، مرخالی خانزاده، مروج آرمين، مرودشتی عبدالرحيم، مزروعی رجبعلی، مزروعی علی، مستان رضا، مستوفی عبدالحسين، مسعودی نزاد يحيی، مسکين مصطفی، مسموعی رضا، مصباح ضيا، مصباح ضياء، مصطفوی ليلا، مصطفوی مصطفی، مصفا مرتضی، مصلحی عباس، مصوری منش اکرم، مطهری پويا، مظفر محمد جواد، مظفری پژمان، مظفری رشيد، مظفری سردشتی رشيد، معافيان عبدالحميد، معتقد محمود، معتمدی مهر، معتمدی مهر مهدی، معصومی احمد، معصومی سارا، معصومی ياسر، معين فر اصغر، معين فر علی اکبر، مفيدی بدرالسادات، مقدس زاده محسن، مقدم خديجه، مقدم مرتضی، مقيمی علی، مقيمی علی، ملازمی علی، ملتی فهيمه، ملتی فهيمه، ملک قاسمی منوچهر، ملکی ابوذر، ملکی صمد، ملکی عمار، ملکی کاظم، ملکی مجيد، ملکی محمد ، ملکيان مصطفی، مليحی علی، مميزی هرمز، منتصری محمد ابراهيم، منتظر حقيقی احمد، منتظری احمد، منتظری جواد، منتظری سعيد، منزه حميد، منصوری آذر، منصوری حسام، منصوری قدرت ، منصوريان خسرو، موسوسی نسب اتابک، موسوی آرش، موسوی بابک، موسوی حسين، موسوی خوئينی سيد علی اکبر، موسوی خوئينی سيد علی اکبر، موسوی سعادتلو سيد رضا، موسوی سيد احمد، موسوی عليرضا، موسوی مهدی، موسويان سيد حسن، موگويی امير مسعود، مولاوردی شهيندخت، مومنی عبدالله، مومنی علی، مومنی محمود، مويد زاده مهدی، مهدوی عليرضا، مهدی زاده بابک، مهدی عبدالرضا هوشنگ، مهدی محمد، مهرداد علی، مهرگان کيوان، مهروزی سهيل، ميثمی طاهره، ميثمی لطف الله، مير شمس شهشهانی ابوالفضل، مير عظيمی نعمت الله، ميرخانی امير، ميردامادی سراج الدين، ميرزاده وحيد، ميرزايی اله کرم، ميرزايی مريم، ميرفتاحی فخرالسادات، ميقانی قاسم، ميلانی محمد، مينو علی اصغر، مينوی مهيه، نادری بهادرش، نادری بهنود ، نادری سارا، نادری فرهنگ، نارکی مهدی، نارويی سيد محمد، ناصرگيوه چی فرشته، ناطقی اسماعيل، ناطقی الناز، ناطقی الناز، ناطقی مهدی، ناطقی مهدی، نافعی نسرين، نبی اله ، نبی موسا، نجفی علی اکبر، نجفی مجتبی، نجفی يدالله، نخعی امير عباس، نراقی حسن، نراقی محسن، نريمانی سيد علی، نژاد پور سياوش، نشاطی رضا، نصراله زاده زهره، نظرآهاری شيوا، نعمت زاده احمد، نعيم پور محمود، نعيمی سعيد، نقمی جعفر، نقی پور علی اکبر، نکو روح محمود، نکوروح محمود، نکوفر امير، نکوفر محمد تقی، نکونسبی علی، نمازی بهرام، نوابی صادق، نوحی سيد حميد، نوحی سيد حميد، نورانی نژاد حسين، نوربخش امير حسين، نوربخش سيد شاهين، نوربخش فخرالسادات، نوربخش منوچهر، نورکی جلال، نوروزی کامبيز ، نوری ارشيا، نوری زاده حسن، نورانی نژاد حسين، نوع پرست نوشين، نيک صفت غلامرضا، نيک نژاد مجتبی، نيکبخت صالح، نيکويی سعيد، نيکويی علی، نيکويی مجتبی، نيماوری داريوش، والی اکبر، وحيدمنش پروانه، وحيدمنش عطيه، وريايی رسول، وزيری نسرين، وفا منصور، وفايی افسانه، وفايی فرناز، وفقی علی، وکيليان فاطمه، ولی بيک باقر، ولی بيک جليل، اله بهداشتی سعيد، اله بهداشتی ساناز، هادوی احمد، هادی زاده يزدی هادی، هاديان محمد هادی، هاشمی جمال، هاشمی سيد ميثم، هاشمی سيد هادی، هاشمی فريد، هاشمی محمد، هاشمی ناصر، الهامی عبدالحميد، هداوند حميد، هدايتی سيد هاشم، هدايتی هاشم، هراتی خليل ، همايونی عباس، همتی مراد، هندی عليرضا، هوشمندی احسان، هومان عليرضا، ياوری رحيم، يحيايی علی فريد، يزدانی پور حنيف ، يزدانی حنيف، يزدی ابراهيم، يزدی کاظم، يکتا حبيب، يگانگی مير محمود، يور آقايی سپيده، يوسف آرايی حسن ، يوسف قهاری لطف اله، يوسفی اشکوری حسن، يوسفی شکراله، يوسفی مجيد، يوسفی ميثم، شيرزادی محمد علی.
بيش از يک ماه از دستگيری و بازداشت عمادالدين باقی يکی از روشنفکران مسلمان و فعالان حقوق بشر در ايران می گذرد و وی کماکان در انفرادی و تحت بازجويی به سر می برد.
او را به بهانه فعاليت های کاملا شفاف، قانونی و علنی اش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان برای بيست و سومين بار طی دو سال اخير به دادگاه فرا می خوانند و با آنکه قراری پنجاه ميليون تومانی از طرف قاضی صادر و توسط خانواده توديع می شود، اما وی را بخاطر اجرای حکمی که در سال ۸۲ بدون حضور وکيل و هيات منصفه و حتی بدون اخذ دفاعيات متهم صادر شده است روانه زندان اوين می کنند. اما برخلاف قوانين جاری جمهوری اسلامی وی را به بند امنيتی ۲۰۹ برده و به گفته وکيل شان او را با دستبند و چشم بند مورد بازجويی قرار داده اند. با آنکه بيش از يک ماه از بازداشت وی می گذرد و حتی در اين پرونده جديد آخرين دفاع نيز از وی اخذ شده است ولی او کماکان در سلولهای انفرادی بند امنيتی۲۰۹ تحت بازجويی به سر می برد. و تا کنون بيش از ۱۵ مرتبه در مورد بيانيه ها و فعاليتهای اين انجمن تحت بازجويی های شفاهی و کتبی قرار گرفته است.
بازداشت عمادالدين باقی در حالی رخ داد که تلاش های چهارساله اخير او و همکارانش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان همواره بر مدار حقوق بشر استوار بوده و بر اساس تعامل و گفتگو با مقامات قضايی تمام تلاش خود را برای حل مشکلات زندانيان و خانواده آنها بدون توجه به نوع جرم و تفکراتشان و بدور از جنجال و هياهو بکار می بست.
ما اعتراض خود را به ادامه بازداشت او در بند امنيتی زندان اوين و استفاده از چشم بند و دستبند در هنگام بازجويی که هر دو خلاف موازين بين المللی و قوانين داخلی است ابراز داشته و بدين وسيله نگرانی خود را از تسری اين گونه فشارها به ديگر فعالان مدنی و نهادهای مشابه اعلام می داريم.
ما امضاکنندگان اين نامه ضمن اعتراض شديد به بازداشت ايشان، با توجه به اين که حکم يک ساله بدون حضور وکيل مدافع و يا حتی دفاع توسط متهم بوده، از مسئولين مربوطه انتظار داريم در چارچوب قوانين موجود با صدور دستور توقف اين حکم، اسباب آزادی سريع آقای عمادالدين باقی را فراهم آورند.
آبتين ميترا، آجودانی مصطفی، آذرآبادگان بابک، آذرافزا مرضيه، آذرکيش اشکان، آرام نژاد فاطمه، آريان فرد احمد، آزادی سامان، آزادی محمد، آشفته رضا، آشور محمد، آصفی حميد ، آصفی سهيل، آصفی شاهرخ، آقاجری زهره، آقاجری هاشم، آقاسی فريدون، آقايی پور فرزانه، آقايی ساسان، آقايی سامر، آقايی مسعود، آل آقا سعيد، آل محمد رضا، آملی ناصر، آيينی فرزانه، ابراهيم بای سلامی غلام حيدر، ابراهيمی فرهاد امير، ابوالفتحی بهرام، ابوذری عباس، ابوطالبی پيام، ابوليپور سمانه، ابونصر سحر ، اثنی عشری فائزه، احتشمامی منوچهر، احتظاظی هادی، احراری حميد، احسانی محمد، احمد زاده طاهر، احمد شيرزاد، احمدی رضا، احمدی امويی بهمن، احمدی حسن، احمدی محسن، احمدی محمود امير، احمدی مهدی، احمدی نعمت، احمدی نيا بهزاد، احمدی نيا محمد رضا، احمديان محمود، اخلاقی مصطفی، اخوان امين، اديب بروجمد عبدالعلی، اربابی غلامرضا، اردبيلی ساجد، اردکانی خليلی محمد، اردلان پروين، اردلان لقا، ارشادی فرعليرضا، ارفع زاده بامداد، ارکانزاده يزدی سعيد، ازدوجينی عبدالله، ازنيان مجتبی، اسحاقی امير، اسدالهی محسن، اسدالهی نادر، اسدنژاد بهروز، اسدنژاد بهروز، اسدی زيد آبادی حسن، اسدی محمد، اسدی ميلاد، اسفنديار سعيد، اسکندری فرزانه، اسکويی نازی، اسلامی احمد، اسلامی يدالله، اسلاميان زهره، اسماعيل زاده هادی، اسماعيلی رشيد، اشجاری ناصر، اشرافی مرتضی، اشفاق صادق، اشفاق مرتضی، اصلاح چی مرتضی، اعرابی حسين، اعرابی فرهاد، اعلم فريد حسن، افاضلی سحر، افتخار اردبيلی حسن، افتخار اردبيلی حسن، افروز منش مهدی، افشار فرشيد، افشار کهن علی اصغر، افضلی سحر، اقبالی اکرم، اقتداری جلال، اقدام قلی زاده مهدی، اکبرزادگان علی رضا، اکبرزاده اعظم، اکبرزاده زهرا، اکبری سيف الله، اکبرين محمد جواد، اکرمی علی، امامی پروين، امرآبادی مهسا، امير احمدی محمود، امير انتظام الهه، امير انتظام عباس، امير بختيار امير رضا، اميرپور پارسا، اميرقلی امير، اميری اکبر، امين سيد حسن، امينی آسيه ، امينی اسدالله، امينی زاده مهدی، امينی ستار، امينی سيامک، امينی علی، انتصاری شهلا، انتظاری حميد، انصاری حجت، انصاری راد حسين، انوشه آرش، اورنگ خديوی يونس، اويسی محمد، ايران مهر امير، ايرانشاهی حامد، ايرانمهر اسناوری اميد، ايرجی امير حسين، ايرن شاهی حامد، ايزدی حسن ، ايزدی مصطفی، ايمانی محمد، بازرگان ابوالفضل، بازرگان عبدالعلی، بازرگان فتانه، بازرگان فرشته، بازرگان محمد نويد، بازرگان ملکه، بازرگانی کمال الدين، باستانی مسعود، باستانی مسعود، باطولی مختار، باقر آبادی روح الله، باقرزاده ايرج، باقری ايران، باقری خسرو، باقری محمد، باوفا رضا، باوند داود هرميداس، بحرينی زينب، بختيار نژاد پروين، بخشی محبی محمد رضا، بديع زادگان اکبر، بديعی مجتبی، بديعی مرتضی، بذرپور محمد، براتی پرويز، براتيان ايمان، براهويی نژاد محمود ، برايتان ايمان، برومند بهروز، برومند جهانشاه، برهانی رحمت الله، بريمانی فرامرز، بسته نگار محمد، بسته نگار مهدی، بشيری ژيلا، بصيرشاددل محمود، بندری ليلا، بنکدار تيرداد، بنی آزار حميد، بنی اسدی محمد حسين، بنی بعقوب ترانه، بنی حسن احمد علی، بنی کمالی نسيم، بنی يعقوب ژيلا، بورقانی احمد، بورقانی سهام الدين، بوستانکار راضيه، بوستانکار مرضيه، به آور حسين، به کيش منصوره، بهاور عماد، بهبودی زهرا، بهبهانی سيمين، بهجت پناه زهرا، بهدشتی فاطمه، بهدشتی کيومرث، بهرامی جلال، بهراميان خليل، بهرمن مريم، بهزادی پروين ، بهزادی محمد، بهزادی محمد، بهشتی جواد، بهشتی حميد، بهفروزی محمد، بهمنش علی اکبر، بهمنی آرش، بهمنی قاجار خسرو، بهنيا احمد، بيات مجتبی، بيات مجتبی، بيات محسن، بيانی عليقلی، بيشه ای فرهاد، بيطرف صفا، بيگدلی احمد، بيگدلی طاهره، بيگلری ثمره، بيگلری زهرا ، بيگلری صديقه، بيگلری مريم، پارسا محمد علی، پاک نهاد ايمان، پدرام مسعود، پروين مسلم، پرهامی محمود، پزشکی نورالدين، پژمانی، پژوم يوسف، پلاسچی هژير، پناهی جعفر، پنهانی داود، پور اظهری عباس، پور عبادی خضر، پور عزيزی سعيد، پورخيری علی، پويان رضا، پيش بين محمود، پيشه صفا محمد، پيمان حبيب الله، پيمان مجيد، پيمان مجيد، تاج الدينی عباس، تاج الدينی عباس، تاج زاده سيد مصطفی، تاجرنيا حميد، تاجيک عبدالرضا، تاجيک مهدی، تبرانی محمد علی، تخيری نسرين، تفنگچی هادی، تکميل ناصر، تنها مصطفی، تنها نسيم، توانگر مسعود، توحيدی مرجان، توحيدی هدی، توسای محمد رضا، توسلی غلامعباس، توسلی محمد، توفيقی محمد علی، توکل خالد، توکل محمد، تولايی مجيد، تولايی مجيد، تهرانی رضا، تهوری محمد، جابری مجيد، جباری عليرضا، جدا مرضيه، جزايری پور ايليا، جزايری شهاب، جعفرزاده افشين، جعفرزاده عليرضا، جعفری پور سيد حسن، جعفری علی اصغر، جعفری کريم، جعفری محمد مهدی، جعفريان شهلا، جلالی پروين، جلايی پور حميدر ضا، جلالی زاده جلال، جمالی علی، جمشيدی فرشته، جمشيدی نصراله، جناب کمال، جنگی عباس، جوادی حصار محمد صادق، جودکی نرگس، جودکی نرگس، جهانی مجتبی، جيره بندی روح الله، چترچی ماندانا، چربگو يونس، چرونده اقدس، حائری سيد احمدرضا، حاج حيدری عيسی، حاج سيد جوادی، حاج سيد جوادی احمد صدر، حاج قاسمی علی، حاجی بابايی مجيد، حاجی رضا، حاجی قاسمعلی اسماعيل، حاجی قاسمعلی علی، حافظی بهمن، حافظی سمنانی نزهت، حاکم زاده جعفر، حبيبی سعيد، حبيبی ماندانا، حبيبی مژده، حبيبی مهدی، حجاريان سعيد، حجازی طه، حجتی جلال الدين، حديثی حميد، حديثی علی، حريری حسين، حسامی حميد، حسن پور حسين، حسن نيا ارش، حسنلو آيدين، حسين الله دينی ، حسين پور رضا، حسين گيوی، حسينی امين سيد رضا، حسينی زهرا، حسينی صديقه، حسينی فازه، حشمت ساران امير، حق پناه بهزاد، حق پناه بهزاد، حق شناس روح اله، حقگو جمشيد، حقی زينب، حقی فرشته، حقيقت جو فاطمه، حقيقت جو فاطمه، حقيقی پژمان، حقيقی وحيد، حکمت علی، حکمت علی، حکمت منيژه، حکيمی ابوالفضل، حکيمی عبدالکريم، حکيمی مجيد، حمسی محمد رضا، حيات غيبی منصور، حيدری بابک، حيدری محمد، حيدريان فخرالدين، حيدريان يزدلی جليل، خادم حميد رضا، خاکپور مجتبی، خان حاتمی عيسی، خانزاده مرخالی نبی الله، خانف جعفر، خانيکی هادی، خجسته رحيمی رضا، خدادادی ابراهيم، خدادادی مهدی، خداوردی هما، خرسند پژمان، خرم امير، خزايی محمد علی، خسروی مصطفی، خضرمحمودی فهيمه، خطيبی حسين، خطيبی محمد، خلاج ارسلان، خلج الياس، خليل زاده مقدم منوچهر، خنجی عبدالله، خندان مجتبی، خواجه نوری حسن، خوارزمی راوه، خوش سيرت سليمی ابراهيم، خوش محمدی اسماعيل، خوشباف بهروز، خير انديش هوشنگ، خيرابی ناهيد، دادمهر رسول، دادی زاده محمد، داراب زند بينا، دارايی زاده بهنام، دانشور مزدک، دانشيان محمد مهدی، داوری احسان، داوری زينب، دبيری پرويز، دخت دفتری پروين، درباه امين، دردکشان محمود، درنشان روزبه، درنشان شقايق، درودی رضا، درودی سعيد، درودی سيد جمال الدين، درودی فريبا، درويشيان شهناز، درويشيان علی اشرف، دری مجيد، دزکی بهرام، دژکام محمود، دل آسايی محمود، دلارام علی، دليرثانی امير خسرو، دليری رضا، دوانی مصيب، دوشتی ، دهقان علی، دهقان مسعود، دهقان نژاد عباس، ديبامهر مصطفی، دينوی ابراهيم ، رئيس دانا فريبرز، رئيس طوسی رضا، رئيسی عليرضا، راد ترانه، رادمهر رسول، راستگو ميثم، راضی حسين، راعی فرد امير، راکعی فاطمه، رباطی حسن، ربانی محمد صادق، رجائيان محمد جواد، رجايی عليرضا ، رحمانی آرش، رحمانی تقی، رحمتی ابراهيم، رحمتی شبنم، رحمی ابراهيم، رحيم پور جواد، رحيم غلامرضا، رحيمی پژمان، رحيمی طاهره، رحيمی مقدم سعيد، رحيمی مهدی، رحيمی نجف، رزاقی امير، رزاقی سميرا، رستگاری سمينا، رستمی مژگان، رسول زاده محمود، رسولی جعفر، رسولی محمد صادق، رشيدی علی، رضاخانی بهمن، رضايی احمد، رضايی اصغر، رضايی بيوک، رضايی حامد، رضايی حميد رضا، رضايی سکينه، رضايی عبدالعلی ، رضايی فهيمه ، رضايی محمد، رضايی نادره، رضوی اشکان، رضوی جهانگير، رضوی داود، رضوی فقيه سعيد، رفيعی حسين ، رمضان زاده عبدالله، رمضانی يگانه بنفشه، رنجی پور علی، روانی محترم، روح محمد جواد، روستايی فرزانه، روشن محمد حسين، روشندل زاده سيد موسی، روشنی داود، رهبر محمد، رهبری مسعود، رهنما مهدی، رياحی حسين، ريسمانچيان اصغر، ريسمانچيان حسين، زارع صديقه، زارع کهن نفيسه، زارع کهن نفيسه، زاهد فياض، زرآبادی شيوا، زراعی قنواتی اردشير، زرافشان ناصر، زرافشان هما، زرکشوری منوچهر، زره ساز جمال، زرين حديد محمد، زرين علی ، زرين علی، زعيم کورش، زمانی اکبر، زمانی صديقه، زمانی محمد ابراهيم، زند سجاد، زندی مرتضی، زندی نيا پرويز، زنديان محمود، زهدی محمد رضا، زيد آبادی احمد، زيد آبادی حسن، ژرژ کريم، سادات سيد مجتبی ، سادات سيد مجتبی، ساريخانی عليرضا، ساريخانی عليرضا، سازگارنژاد جليل، ساعی احمد، ساعی حاحج محمد، سالاری ژاله، سالک سجاد، سالمی فرزانه، سام گيس بنفشه، سامی محمود، سپنتا شاهين، سپهر مسعود، ستوده نسرين، سحابی سعيده، سحابی عزت الله، سحابی فريدون، سحابی فريدون، سحابی هاله، سحرخيز عيسی، سحفی يوسف، سربندی نسيم، سرچمی محمد، سرحدی زاده فاطمه، سرخی اميد، سرمدی پرستو، سطانی عبدالفتاح، سعادت ميثم، سعادتيان سياوش، سعدانی محمدعلی، سعيدزاده محمود، سعيدی بيوک، سعيدی خسرو، سعيدی سعيده، سفری مسعود، سکاکی حسين، سلطان زاده فاطمه، سلطانی علی اشرف، سلطانی فرزاد، سلطانی فرشاد، سلطانيه مرتضی، سلمان سيما، سليمانی آرمين، سليمانی محمد جواد، سليميان، سماک منوچهر، سميعی زاده علی، سميعی مازيار، سياسی راد شمس الدين، سياسی راد علی، سيد نژاد محمد علی، سيدزاده سيد رضا، سيدنژاد محمد علی، سيف خسرو، سيف زاده سيد محمدعلی، سيما سلمان ، سيمياری مرتضی، سينگی هاله، شاد دل بصير محمود، شاکری ابراهيم، شاکری لاله، شامخی تقی، شاملومحمودی علی، شامی تقی، شانه چی محمد، شاه حسينی حسين، شاه حسينی حسين، شاه محمدی سپيده، شبانی مريم، شبيری زهرا، شجاع علی، شجاع فهميه، شجاعی حمزه احمد، شجاعی صادق، شجاعی عليرضا، شجاعی کاوه، شجاعيان منوچهر، شرف الدينی جواد، شرف خانی جعفر، شرکت شهلا، شريعتی سعيد، شريفی حجت، شريفی حجت الله، شريفی رضا، شريفی سعيد، شريفی فرج الله، شريفی محمد، شعبانی مريم، شفيعی سيد هادی، شفيعی معصومه، شقاقی اسد، شکری کاظم، شکوری عباس، شکوری گيلاجالان مازيار، شمبوری الله وردی، شمس الواعظين ماشاءالله، شمس الواعظين محمود، شمس سعيد، شميرانی گوهر، شه ناصری احمد، شهامت دار احمد، شهبازی حسن، شهرابی محمد، شهسواری عباسقلی، شهسواری يوسفعلی، شهوق شايا، شهيدی حسن، شيخ حميد، شيخ لو صابر، شيخلو ابراهيم، شيرآقايی نگين، شيرافکن آمنه، شيرزاد احمد، شيرزاد مهدی، شيرکوند سعيد، شيرکوند سعيد، شيرمحمدی ناصر، شيثی سيد احمد، صابر فيرزه، صابر هدی، صاحب محمدی محمد، صادقی اسماعيل، صادقی حسن مير محمد، صادقی محمد، صباغيان هاشم، صداقت جو مصطفی، صداقت حميد، صداقت محمد، صدر احمد، صدر رضا، صدری احمد، صدری سميرا، صدری محمود، صدری نيا باقر، صدقگو صادق، صدوقيان زاده مينوش، صراحت مهدی، صراف مهدی، صفاريان مسعود، صفايی ابراهيم، صفايی عليرضا، صفايی فر عباس، صفايی فر عليرضا، صفايی ناهيد، صفری رضا، صفری لطيف، صفری مظفر، صفويه اکبر، صفی اريان يحيی، صلواتی فضل الله ، صلواتی محمود، صمدی حميد رضا، صميمی کيوان، ضايی مجيد، ضرابی جليل، ضرغامی علی اشرف، ضرغامی فريدون، ضيا مريم، طالقانی اعظم، طالقانی حسام، طالقانی طاهره، طالقانی نرگس ، طاهرخانی بتول، طاهری اکبر، طاهری بهروز، طاهری رئوف، طاهری سيامک، طاهری کاظم، طاهری محمد، طاهری مصطفی، طاهری ناصر، طباطبايی سيد شهاب الدين، طباطبايی مقداد، طرف مهدی، طريقی نوشين، طيرانی امير، ظهرابی کيان، ظهرابی کيوان، عابدی کريم، عابدينی آرزو، عابدينی وحيد، عامری محسن، عامری منصور، عبادی شيرين، عباس پور اظهری، عباس زادگان سيد جعفر، عباسقلی زاده فريبا، عباسقلی نژاد اميد، عباسی تقی، عبدالله پور حسين، عبدی عباس، عثمانی محمد، عرب سرخی فيض الله، عربشاهی مهدی، عربی فرزانه، عرفان طلب عبدالله، عزت زاده حسين، عزيزی ، عزيزی علی، عسگری زاده حميد رضا، عسگری ستاره، عصاريان زهرا، عطريانفر محمد، عطوفت روئين، عظيمی فر سيد عظيم، علانی جواد، علايی باقر، علايی جواد، علوی طبا عليرضا، علوی علی، علوی محمد باقر، علی بابابی مهين، عليپور سعيده، عليپور محمد حسن، عليجانی رضا، عليخانی عليرضا، عليراده امير، عليرداده طاهر، عليزاده رعنا، عليزاده نائينی علی، عمادی محمد جعفر، عمرانی محمود، عموزاده خليلی فريدون، عمويی محمدعلی، عوض نيا انوش، غائب فريده، غالبنی حمزه، غيرت فريده، غروی علی اصغر، غروی عليرضا، غروی ماجد، غفارزاده سعيد، غفارزاده محمد حسين، غفاری مسعود، غفاری مسعود، غفرانی علی، غنی پور مهرزاد، فاضل ميبدی محمد تقی، فاضلی کيا محمد، فاضلی ليلا، فايض پور علی، فبض الله پور سعيد، فتاحی ابراهيم، فتحعلی بيگی باقر، فتحی مجتبی ، فتوتی علی، فتورچی نادر، فخر مهدی، فخرآيی پويان، فخرزاده مهدی، فرابندی مليحه، فراستخواه مقصود، فراهانی عذرا، فراهانی مجيد، فرج الهی کاظم، فرح آبادی حسن، فرخی مريم ، فردوسی خليل، فردوسی مهره آوه، فرزدی غفار، فرزدی فخار، فرزين پژوه شهين، فرزين مخبر، فرشاد محسن، فرشادبخت حسين، فرقانی آزاده، فرهاد بهمن ، فرهادپور ليلی، فرهمند، فرهنگ خواه فاطمه، فرهودی نيا حسن، فريد اعلم حسن، فغفوری گيسو، فقيرزاده صادق، فلاح ارسلان، فلاح مرتضی، فنی پور اصغر، فياضی بهرام ، فيض الله پور محمود، قائم الصباحی عباس، قابل احمد، قابل هادی، قادری علی، قاسم زاده ليلی، قاسمی مصطفی، قاضی مرادی حسن، قديری اصل باقر، قديری علی، قديمی علی، قربانپور کريم، قربانپور مهين، قشقايی خسرو، قشقايی ماهرو، قلی پور پويا، قلی زاده اقدم مهدی، قلی زاده رحمانقلی، قلی زاده رحمانقلی، قلی زاده رضا، قلی زاده معصومه، قمی زاده عبدالحسين، قناد بابک، قندی زاده عبدالحسين، قندی زاده عبدالمجيد، قوام شهيدی حسن، قوچانی محمد، قهاری نظام الدين، قهرمانی مصطفی، قهره چيان ميثم، قياسی حجت الله، کارشناس اسداله، کارگشا رحمان، کاظمی امير حسين، کاظمی مهدی، کاظمی نعمت، کاظميان مرتضی ، کاظميان مرتضی، کامبوزيا جعفر، کامرانزاده رسول، کاميار سينا، کاويان امير ، کاويانی ابوالفضل، کاويانی حسن، کبيری يوسف، کتابنويس حسين، کديور جمليه، کديور محسن، کديور منوچهر، کربلايی حسين، کرخی محمد جواد، کردپور خسرو، کردپور مسعود، کرمانی عليرضا، کرمانيان سارا، کرمی علی، کرمی محبوبه، کريمی جميله، کريمی روزبه، کريمی محمد تقی ، کريميان ناصر، کسمايی حسن، کشکولی فريدون، کفاشی علی، کفشکنان علی رضا، کلايی علی، کليميان ناصر، کمال هادی، کمالی احمدسرايی فاطمه، کميليان ناصر ، کوثری يعقوب، کوشا عباس، کولايی الهه، کهال زاده هادی، کهزادی پروين، کيا ايرج، کيانوش راد محمد، کيانی بهناز، کيانی مهناز، کيخواهی سياوش ، گازرانی منيژه، گرکين محمود، گرگه هدی، گشتاسبی اميد، گل افرا بيژن، گلرخيان محمد حسن، گلرو مهديه، گلرو مهديه، گلنراقی رضا، گوارايی فاطمه، گواهی علی اصغر، گودرزی کوهيار، گودرزی محمود، لباسچی حسين، لباسچی هژير، لدنی مسعود، لطفی پور، لطفی فروغ، لطفی مجتبی، لقمانی معصومه ، لقمانيان حسين، لگزيان جواد، الله ياری مريم، ماشينی فريده، ماشينی فريده، مالکی پور احسان، مالکی حميدرضا، مبشری پريوش، مبينی ايمان، مبينی مانی، متقی سعيد، متقی محمد تقی، مجاهد حسين، مجاهد حسين، مجرب سعيد، مجرب کريم، مجردی زهر، محبوب عفت، محبوب مريم، محبی اشکان، محتشمی پور فخرالسادات، محرابی احسان، محققی محسن، محمد لو جلال، محمدزاده امير، محمدلو جلال، محمدی اردهالی محمد، محمدی اروجعلی، محمدی نرگس، محمدی نوشين، محمدی نوشين، محمودی سيدعلی، محمودی جواد، محمودی سيد علی، محمودی غلامرضا، محمودی فهيمه، محموديان مهدی، مخبر سيمين، مخبر فرزين، مدادی احمد، مددی ابراهيم، مدرسی فريد، مدنی حسين، مدنی سعيد، مديحی ماشاءالله، مرادی قاسم، مرادی مسعود، مرتاضی لنگرودی مرضيه، مرتب پيمان، مرجانی فريد، مرخالی خانزاده، مروج آرمين، مرودشتی عبدالرحيم، مزروعی رجبعلی، مزروعی علی، مستان رضا، مستوفی عبدالحسين، مسعودی نزاد يحيی، مسکين مصطفی، مسموعی رضا، مصباح ضيا، مصباح ضياء، مصطفوی ليلا، مصطفوی مصطفی، مصفا مرتضی، مصلحی عباس، مصوری منش اکرم، مطهری پويا، مظفر محمد جواد، مظفری پژمان، مظفری رشيد، مظفری سردشتی رشيد، معافيان عبدالحميد، معتقد محمود، معتمدی مهر، معتمدی مهر مهدی، معصومی احمد، معصومی سارا، معصومی ياسر، معين فر اصغر، معين فر علی اکبر، مفيدی بدرالسادات، مقدس زاده محسن، مقدم خديجه، مقدم مرتضی، مقيمی علی، مقيمی علی، ملازمی علی، ملتی فهيمه، ملتی فهيمه، ملک قاسمی منوچهر، ملکی ابوذر، ملکی صمد، ملکی عمار، ملکی کاظم، ملکی مجيد، ملکی محمد ، ملکيان مصطفی، مليحی علی، مميزی هرمز، منتصری محمد ابراهيم، منتظر حقيقی احمد، منتظری احمد، منتظری جواد، منتظری سعيد، منزه حميد، منصوری آذر، منصوری حسام، منصوری قدرت ، منصوريان خسرو، موسوسی نسب اتابک، موسوی آرش، موسوی بابک، موسوی حسين، موسوی خوئينی سيد علی اکبر، موسوی خوئينی سيد علی اکبر، موسوی سعادتلو سيد رضا، موسوی سيد احمد، موسوی عليرضا، موسوی مهدی، موسويان سيد حسن، موگويی امير مسعود، مولاوردی شهيندخت، مومنی عبدالله، مومنی علی، مومنی محمود، مويد زاده مهدی، مهدوی عليرضا، مهدی زاده بابک، مهدی عبدالرضا هوشنگ، مهدی محمد، مهرداد علی، مهرگان کيوان، مهروزی سهيل، ميثمی طاهره، ميثمی لطف الله، مير شمس شهشهانی ابوالفضل، مير عظيمی نعمت الله، ميرخانی امير، ميردامادی سراج الدين، ميرزاده وحيد، ميرزايی اله کرم، ميرزايی مريم، ميرفتاحی فخرالسادات، ميقانی قاسم، ميلانی محمد، مينو علی اصغر، مينوی مهيه، نادری بهادرش، نادری بهنود ، نادری سارا، نادری فرهنگ، نارکی مهدی، نارويی سيد محمد، ناصرگيوه چی فرشته، ناطقی اسماعيل، ناطقی الناز، ناطقی الناز، ناطقی مهدی، ناطقی مهدی، نافعی نسرين، نبی اله ، نبی موسا، نجفی علی اکبر، نجفی مجتبی، نجفی يدالله، نخعی امير عباس، نراقی حسن، نراقی محسن، نريمانی سيد علی، نژاد پور سياوش، نشاطی رضا، نصراله زاده زهره، نظرآهاری شيوا، نعمت زاده احمد، نعيم پور محمود، نعيمی سعيد، نقمی جعفر، نقی پور علی اکبر، نکو روح محمود، نکوروح محمود، نکوفر امير، نکوفر محمد تقی، نکونسبی علی، نمازی بهرام، نوابی صادق، نوحی سيد حميد، نوحی سيد حميد، نورانی نژاد حسين، نوربخش امير حسين، نوربخش سيد شاهين، نوربخش فخرالسادات، نوربخش منوچهر، نورکی جلال، نوروزی کامبيز ، نوری ارشيا، نوری زاده حسن، نورانی نژاد حسين، نوع پرست نوشين، نيک صفت غلامرضا، نيک نژاد مجتبی، نيکبخت صالح، نيکويی سعيد، نيکويی علی، نيکويی مجتبی، نيماوری داريوش، والی اکبر، وحيدمنش پروانه، وحيدمنش عطيه، وريايی رسول، وزيری نسرين، وفا منصور، وفايی افسانه، وفايی فرناز، وفقی علی، وکيليان فاطمه، ولی بيک باقر، ولی بيک جليل، اله بهداشتی سعيد، اله بهداشتی ساناز، هادوی احمد، هادی زاده يزدی هادی، هاديان محمد هادی، هاشمی جمال، هاشمی سيد ميثم، هاشمی سيد هادی، هاشمی فريد، هاشمی محمد، هاشمی ناصر، الهامی عبدالحميد، هداوند حميد، هدايتی سيد هاشم، هدايتی هاشم، هراتی خليل ، همايونی عباس، همتی مراد، هندی عليرضا، هوشمندی احسان، هومان عليرضا، ياوری رحيم، يحيايی علی فريد، يزدانی پور حنيف ، يزدانی حنيف، يزدی ابراهيم، يزدی کاظم، يکتا حبيب، يگانگی مير محمود، يور آقايی سپيده، يوسف آرايی حسن ، يوسف قهاری لطف اله، يوسفی اشکوری حسن، يوسفی شکراله، يوسفی مجيد، يوسفی ميثم، شيرزادی محمد علی.
مهدي كروبي در ديدار خانواده باقي: آنچه نميپسنديم به فاصله گرفتن فرزندان انقلاب از نظام منتهي نشود

دبيركل حزب اعتماد ملي گفت: برخي رفتارهايي كه ما نميپسنديم نبايد به فاصله گرفتن فرزندان انقلاب از نظام منتهي شود و كساني كه ميخواهند فضاي كشور تند و غيرمنطقي شود، نبايد به مقصود خود برسند.
به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا) حجتالاسلام و المسلمين مهدي كروبي طي سخناني در
ديداري كه خانواده عمادالدين باقي با وي داشتند، ضمن ابراز همدردي با آنها از عمادالدين باقي به نيكي ياد كرد و افزود: حتي اگر درباره فعاليتهاي وي از سوي مسوولان قضايي و امنيتي سوالاتي وجود داشت، ميشد بدون بازداشت و با ارتباط و تعامل با وي به پاسخ آن سوالات دست يافت.
وي با اشاره به شرايط كشور و با اشاره به به نامگذاري سال 1386 به عنوان سال اتحاد ملي ادامه داد: اتحاد ملي مورد نظر رهبري با حضور همه فرزندان انقلاب اسلامي در عرصه فعاليتهاي اجتماعي به دست ميآيد و افرادي مانند آقاي باقي از فرزندان همين انقلاب و نظام هستند. اميدوارم نظير اين حوادث رخ ندهد و آقاي باقي به زودي آزاد شود.
وي در عين حال خطاب به خانواده باقي افزود: برخي رفتارهايي كه ما نميپسنديم نبايد به فاصله گرفتن فرزندان انقلاب از نظام منتهي شود و كساني كه ميخواهند فضاي كشور تند و غيرمنطقي شود، نبايد به مقصود خود برسند. به همين دليل قبل از هر اقدامي كه فضا را از وضع موجود حادتر كند بهتر است از مسوولان بخواهيم در مواردي از اين دست تجديدنظر كنند.
دبيركل حزب اعتماد ملي همچنين اظهار كرد: اميدوارم؛ با گفتوگو ميتوان مسايل را حل كرد. در همين موضوع ميتوان از مسوولان قضايي خواست كه حقوق باقي را چه به عنوان متهم و چه به عنوان محكوم رعايت كنند. طبيعتا چون بازپرس محترم آخرين دفاع را از آقاي باقي دريافت كرده و بازجويي قانونا پايان يافته وي را راهي زندان عمومي كنند و اگر بازداشت او از نظر بازپرس پرونده وجهي نداشته و براي آن وثيقه تعيين شده بايد موجبات آزادي آقاي باقي فراهم شود.
كروبي سخنان خود را اينگونه پايان داد كه من گفتوگوهايم را ادامه ميدهم و در چارچوب قانون هر كاري كه در توانم باشد براي دفاع از حقوق آقاي باقي انجام خواهم داد.
در اين ديدار فاطمه كمالي احمدسرايي همسر عمادالدين باقي نيز گزارشي از وضعيت وي ارايه كرد و گفت: ما، وكيل باقي و خود او بارها از مسوولان قضايي خواستهايم در پرونده او ضوابط قضايي را رعايت كنند.
همسر باقي از قول وي افزود: خواسته باقي رسيدگي به اتهامات او در دادگاهي قانوني و علني با رعايت اصل 168 قانون اساسي است.
فاطمه كمالي گفت: باقي همواره اعتقاد داشته كه در ميان مديران نظام و دستگاه قضايي كشور افراد بسياري وجود دارند كه از اقدامات مثبت نهادهاي مدني و شخصيتهاي مستقل و دلسوز نظام حمايت ميكنند.
همسر باقي با ابراز اميدواري گفت: همين افراد ميتوانند از انحراف پروندههايي مانند پرونده آقاي باقي و ديگر زندانيان جلوگيري كنند، چنانكه در انجمن دفاع از حقوق زندانيان نيز مساعدت مقامات خيرانديش دادگستري وجود داشت.آقاي باقي حتي در زندان پيوند خود را با آرمانهاي انقلاب (كه حقوق مردم مهمترين آنها بود) حفظ كردهاند و همواره با اعتقاد به اين آرمانها به فعاليتهاي مدني و حقوق بشري دست ميزدند و اگرچه جز رضايت خدا از كسي انتظار پاداش نداشتند اما انتظار ناسپاسي و تضييع حقوق هم نداشتند.
منبع: ايسنا
تو را من چشم در راهم
گزارش جلسه انجمن روزنامهنگاران براي عمادالدين باقي
مدتها بود كه انجمن صنفي روزنامهنگاران چنين جمع و جمعيتي را به خود نديده بود. نيمروز پنجشنبه 24 آبان 86 سالن و حياط انجمن پر شده بود: عزتالله سحابي، عبدالله نوري، ابراهيم يزدي، احمد صدر حاج سيدجوادي، محمد ملكي (كه از بيمارستان آمده بود)، محسن كديور، سيدهاشم آقاجري، بابك احمدي، خشايار ديهيمي، سوسن شريعتي، حسن يوسفياشكوري، محمد بستهنگار، محمد توسلي، غلامعباس توسلي، عيسي سحرخيز، فريبرز رئيسدانا، محمدعلي عمويي، علي مزروعي، كامبيز نوروزي، سيدمحمد سيفزاده، كيوان صميمي، عبدالفتاح سلطاني، حسين قاضيان، محمدجواد مظفر، عليرضا رجايي، سعيد مدني، هدي صابر، رضا عليجاني، يوسف عزيزي بنيطرف، علياكبر موسويخوئيني، عبدالله مومني و بسياري از چهرههاي مطبوعاتي و اجتماعي و مدني به دفتر انجمن صنفي روزنامهنگاران آمده بودند تا ياد عمادالدين باقي را گرامي بدارند و بگويند چقدر سخت است كه در ايران فعاليت مدني را از فعاليت سياسي جدا كنيم و در شرايطي كه همهچيز در ايران سياسي است مگر ميتوان سياسي نبود و البته همه شهادت ميدادند كه تلاش باقي براي فعاليت مستقل مدني و اجتماعي و حقوق بشري نه تنها بيثمر نبود كه چه پربار بود و اين نه فقط از گفتار كه از فضاي جلسه مشهود بود كه در آن آدمهاي رنگارنگي كه داراي كمترين اشتراك سياسي و جناحي بودند دور هم جمع شده بودند، از راديكالها تا ليبرالها و از فارس تا عرب بدون هيچ تفاوتي كنار هم نشستند و از حقوق بشر به عنوان استراتژي و تاكتيك سخن گفتند (عبدالله مومني)، درباره حقوق كارگران حرف زدند (فريبرز رئيسدانا)، نسبت به تكرار شرايط تاريخي هشدار دادند (هاشم آقاجري)، از شرايط جهاني ابراز نگراني كردند (ابراهيم يزدي)، از وضعيت جنبش دانشجويي گفتند (بهاره هدايت)، يكي ميپرسيد كه بايد به كجا پناه برد؟ (يوسفياشكوري)، و ديگري به اعلاميه حقوق بشر پناه ميبرد (سيدمحمد سيفزاده)، سخنان گاه يك گزارش حقوقي بود (صالح نيكبخت)، گاه لحن سخنراني سياسي ميگرفت (عزتالله سحابي) و گاه لحن عاطفي، خاطرهاي خوانده شد به قلم عمادالدين باقي كه در آن از همه دوستانش ياد كرده بود.
دوستاني كه روزي باقي آزاد بود و آنها زنداني و اكنون او زنداني بود و آنها آزاد و چند سال پس از حوادث سالهاي گذشته ميشنيدند كه دوست دربندشان درباره آنها چه ميگفته و چه ميانديشيده است. نمايندگان جامعه مدني در جلسه بسيار بودند؛ از انجمن صنفي روزنامهنگاران تا انجمن دفاع از حقوق زندانيان، انجمن دفاع از آزادي مطبوعات، كانون مدافعان حقوق بشر، نهضت آزادي، سازمان ادوار تحكيم وحدت.
نيمروز پنجشنبه پايان يافته بود در حالي كه پس از حرفهاي دختر عمادالدين باقي شعري از نيما يوشيج (كه اين روزها زادروزش بود) حسن ختام جلسه شد:
گرم ياد آوري يا نه
من از يادت نميكاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
كه ميگيرند سايهها رنگ سياهي
تو را چشم در راهم
منبع: شهروند امروز
مدتها بود كه انجمن صنفي روزنامهنگاران چنين جمع و جمعيتي را به خود نديده بود. نيمروز پنجشنبه 24 آبان 86 سالن و حياط انجمن پر شده بود: عزتالله سحابي، عبدالله نوري، ابراهيم يزدي، احمد صدر حاج سيدجوادي، محمد ملكي (كه از بيمارستان آمده بود)، محسن كديور، سيدهاشم آقاجري، بابك احمدي، خشايار ديهيمي، سوسن شريعتي، حسن يوسفياشكوري، محمد بستهنگار، محمد توسلي، غلامعباس توسلي، عيسي سحرخيز، فريبرز رئيسدانا، محمدعلي عمويي، علي مزروعي، كامبيز نوروزي، سيدمحمد سيفزاده، كيوان صميمي، عبدالفتاح سلطاني، حسين قاضيان، محمدجواد مظفر، عليرضا رجايي، سعيد مدني، هدي صابر، رضا عليجاني، يوسف عزيزي بنيطرف، علياكبر موسويخوئيني، عبدالله مومني و بسياري از چهرههاي مطبوعاتي و اجتماعي و مدني به دفتر انجمن صنفي روزنامهنگاران آمده بودند تا ياد عمادالدين باقي را گرامي بدارند و بگويند چقدر سخت است كه در ايران فعاليت مدني را از فعاليت سياسي جدا كنيم و در شرايطي كه همهچيز در ايران سياسي است مگر ميتوان سياسي نبود و البته همه شهادت ميدادند كه تلاش باقي براي فعاليت مستقل مدني و اجتماعي و حقوق بشري نه تنها بيثمر نبود كه چه پربار بود و اين نه فقط از گفتار كه از فضاي جلسه مشهود بود كه در آن آدمهاي رنگارنگي كه داراي كمترين اشتراك سياسي و جناحي بودند دور هم جمع شده بودند، از راديكالها تا ليبرالها و از فارس تا عرب بدون هيچ تفاوتي كنار هم نشستند و از حقوق بشر به عنوان استراتژي و تاكتيك سخن گفتند (عبدالله مومني)، درباره حقوق كارگران حرف زدند (فريبرز رئيسدانا)، نسبت به تكرار شرايط تاريخي هشدار دادند (هاشم آقاجري)، از شرايط جهاني ابراز نگراني كردند (ابراهيم يزدي)، از وضعيت جنبش دانشجويي گفتند (بهاره هدايت)، يكي ميپرسيد كه بايد به كجا پناه برد؟ (يوسفياشكوري)، و ديگري به اعلاميه حقوق بشر پناه ميبرد (سيدمحمد سيفزاده)، سخنان گاه يك گزارش حقوقي بود (صالح نيكبخت)، گاه لحن سخنراني سياسي ميگرفت (عزتالله سحابي) و گاه لحن عاطفي، خاطرهاي خوانده شد به قلم عمادالدين باقي كه در آن از همه دوستانش ياد كرده بود.
دوستاني كه روزي باقي آزاد بود و آنها زنداني و اكنون او زنداني بود و آنها آزاد و چند سال پس از حوادث سالهاي گذشته ميشنيدند كه دوست دربندشان درباره آنها چه ميگفته و چه ميانديشيده است. نمايندگان جامعه مدني در جلسه بسيار بودند؛ از انجمن صنفي روزنامهنگاران تا انجمن دفاع از حقوق زندانيان، انجمن دفاع از آزادي مطبوعات، كانون مدافعان حقوق بشر، نهضت آزادي، سازمان ادوار تحكيم وحدت.
نيمروز پنجشنبه پايان يافته بود در حالي كه پس از حرفهاي دختر عمادالدين باقي شعري از نيما يوشيج (كه اين روزها زادروزش بود) حسن ختام جلسه شد:
گرم ياد آوري يا نه
من از يادت نميكاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
كه ميگيرند سايهها رنگ سياهي
تو را چشم در راهم
منبع: شهروند امروز
"سال وحدت" به روايت دولت مهرورز
اميد معماريان:
همزمان با نام گذاري سال جاري توسط مقام رهبري به "سال وحدت"، طي ماه هاي گذشته حجم برخورد با نيروهاي دگرانديش ومنتقدان درسطوح مختلف افزايش چشم گيري پيدا کرده است. ازهمين رو اندک اندک فهميدن اينکه چنين وحدتي به چه معني است و چه کساني قراراست کارگزار برقراري اش باشند پديده ايي مي شودغيرقابل فهم.
در خوش بينانه ترين حالت، به نظر مي رسد مقامات دولت محمود احمدي نژاد برداشتشان از آنچه رهبري گفته اند اين است که وحدت يعني اينکه همه را مجبور کنيد مثل "ما" فکر کنند. به اين معني که منتقدان را خاموش، دگرانديشان را زنداني، فعالان حقوق بشر را دربند وفعالان جامعه مدني را تحت فشار قراردهيد تا وحدت "خودي ها" شکل بگيرد وصداي ديگري ازجامعه به گوش نرسد. اين بخشي از تفسيري است که " سال وحدت" رهبري براي جامعه ايراني با روايت "دولت مهرورز" به همراه آورده است.
يعني درسالي که قراربوده وحدت نيروهاي سياسي واجتماعي شکل بگيرد ودستگاه هاي دولتي با ايجاد شرايطي متفاوتي زمينه تحمل بيشتر آنها توسط حاکميت را فراهم کنند، با تشديد سختگيري هاي موجود، شرايط روز به روز براي کساني که نگاه متفاوتي نسبت به بخش هايي از قانون و نحوه تصميم گيري هاي خرد وکلان و اداره کشور دارند، دشوارتر مي شود.
اين درحالي است که با توجه به مجموعه تهديداتي که ايران طي سالهاي گذشته با آن مواجه بوده وهر روز نيزبر ابعاد وعمق آن افزوده مي شود، وحدت نيروهاي سياسي اجتماعي مي تواند در هدر رفتن نيروهايي که براي مقابله با چنين وضعيتي مي توانند کارايي داشته باشند، موثر باشد. اما برخورد هاي سلبي بخش هايي از دولت همچون وزارت کشور و اطلاعات با نيروهاي جامعه مدني( مانند دستگيري سهراب رزاقي وعمادالدين باقي واين موردآخري مريم حسين خواه) ويا صدور احکام بي منطق وغيرقابل دفاع( مانند صدور حکم سنگساروصدورحکم زندان وشلاق براي دلارام علي)، نگهداشتن دانشجويان براي ماه ها درزندان (مورد سه دانشجوي اميرکبير) ودهها موارد ديگر به نظر مي رسد که تفسير حکومت از "وحدت" با معناي لغت نامه اي ومصطلح آن متفاوت است.
هرچه هست نتيجه چنين وارونه انگاري مفاهيم باعث شده است در وضعيتي که کشور بيش از هرزمان ديگري نيازمند اين است که هم چند صدايي از آن به گوش برسد و هم ديدگاه هاي مختلف بتوانند به طرح نظرات خود به به ترسيم دقيق تهديدات بپردازند، تنها يک صدا از ايران خارج شود. صدايي که هيچ پيام خوشي به همراه ندارد و تنها نمايندگي بخشي ازجامعه سياسي ايران را مي کند که به قدرت در اشکال مختلفش دسترسي دارند و از شنيده شدن صداهاي ديگر به شديدترين وجه آن جلوگيري مي کنند.
ثمره چنين يکدست سازي فضاي سياسي واجتماعي کشور وبستن منفذهايي که منتقدان سياست هاي دولت مي توانند درآن نفس بکشند اين مي شود که وقتي درجشنواره مطبوعات مي خواهند مطبوعات ناقد را انتخاب کنند، روزنامه کيهان ورسالت (شريعتمداري وانبارلويي) جايزه منتقد سال را دريافت مي کنند. هيچ انتخاب ديگري به اين روشني نمي توانست از ثمره يکدست سازي دولت درجامعه ايراني پرده برداري کند. دراين ميان روزنامه کيهان که سردمدار پرونده سازي ها و دخالت درپرونده هاي امنيتي و انتشار مطالب کذب عليه بسياري از فعالان جامعه مدني وسياسي است، به دليل برخي خرده گيري هايي که نسبت به توزيع غنايم کرده است، مي شود منتقد سال.
درواقع وقتي براي دولت مهرورز يا کارگزار ايجاد وحدت ـ دستورالعمل رهبري- کيهان منتقد به حساب مي آيد، آن موقع حساب بقيه که ديگر معلوم است.
اين تفسير مختلفي که مقامات حکومتي از واژگان مختلف دارند البته منحصربه "وحدت" نمي شود. مفاهيمي مانند امنيت ملي، موقعيت منطقه اي وملي، آزادي هاي انجمني، حقوق بشر، تورم، آوردن پول نفت سر سفره و مواردي ازاين دست نيز هم وقتي زير دست دولت مهرورز مي رود معني ديگري پيدا مي کنند که با آن چيزي که مردم انتظار دارند، کاملا متفاوت است. آنگونه که اندک اندک زباني که مقامات حکومتي استفاده مي کنند، يا غيرقابل فهم به نظر مي رسد، يا بايد تفسيرهاي عجيب وغريبي از آن کرد. خداعاقبت وآخر ما واين دولت را به خير کند.
منبع: روز آنلاين
همزمان با نام گذاري سال جاري توسط مقام رهبري به "سال وحدت"، طي ماه هاي گذشته حجم برخورد با نيروهاي دگرانديش ومنتقدان درسطوح مختلف افزايش چشم گيري پيدا کرده است. ازهمين رو اندک اندک فهميدن اينکه چنين وحدتي به چه معني است و چه کساني قراراست کارگزار برقراري اش باشند پديده ايي مي شودغيرقابل فهم.
در خوش بينانه ترين حالت، به نظر مي رسد مقامات دولت محمود احمدي نژاد برداشتشان از آنچه رهبري گفته اند اين است که وحدت يعني اينکه همه را مجبور کنيد مثل "ما" فکر کنند. به اين معني که منتقدان را خاموش، دگرانديشان را زنداني، فعالان حقوق بشر را دربند وفعالان جامعه مدني را تحت فشار قراردهيد تا وحدت "خودي ها" شکل بگيرد وصداي ديگري ازجامعه به گوش نرسد. اين بخشي از تفسيري است که " سال وحدت" رهبري براي جامعه ايراني با روايت "دولت مهرورز" به همراه آورده است.
يعني درسالي که قراربوده وحدت نيروهاي سياسي واجتماعي شکل بگيرد ودستگاه هاي دولتي با ايجاد شرايطي متفاوتي زمينه تحمل بيشتر آنها توسط حاکميت را فراهم کنند، با تشديد سختگيري هاي موجود، شرايط روز به روز براي کساني که نگاه متفاوتي نسبت به بخش هايي از قانون و نحوه تصميم گيري هاي خرد وکلان و اداره کشور دارند، دشوارتر مي شود.
اين درحالي است که با توجه به مجموعه تهديداتي که ايران طي سالهاي گذشته با آن مواجه بوده وهر روز نيزبر ابعاد وعمق آن افزوده مي شود، وحدت نيروهاي سياسي اجتماعي مي تواند در هدر رفتن نيروهايي که براي مقابله با چنين وضعيتي مي توانند کارايي داشته باشند، موثر باشد. اما برخورد هاي سلبي بخش هايي از دولت همچون وزارت کشور و اطلاعات با نيروهاي جامعه مدني( مانند دستگيري سهراب رزاقي وعمادالدين باقي واين موردآخري مريم حسين خواه) ويا صدور احکام بي منطق وغيرقابل دفاع( مانند صدور حکم سنگساروصدورحکم زندان وشلاق براي دلارام علي)، نگهداشتن دانشجويان براي ماه ها درزندان (مورد سه دانشجوي اميرکبير) ودهها موارد ديگر به نظر مي رسد که تفسير حکومت از "وحدت" با معناي لغت نامه اي ومصطلح آن متفاوت است.
هرچه هست نتيجه چنين وارونه انگاري مفاهيم باعث شده است در وضعيتي که کشور بيش از هرزمان ديگري نيازمند اين است که هم چند صدايي از آن به گوش برسد و هم ديدگاه هاي مختلف بتوانند به طرح نظرات خود به به ترسيم دقيق تهديدات بپردازند، تنها يک صدا از ايران خارج شود. صدايي که هيچ پيام خوشي به همراه ندارد و تنها نمايندگي بخشي ازجامعه سياسي ايران را مي کند که به قدرت در اشکال مختلفش دسترسي دارند و از شنيده شدن صداهاي ديگر به شديدترين وجه آن جلوگيري مي کنند.
ثمره چنين يکدست سازي فضاي سياسي واجتماعي کشور وبستن منفذهايي که منتقدان سياست هاي دولت مي توانند درآن نفس بکشند اين مي شود که وقتي درجشنواره مطبوعات مي خواهند مطبوعات ناقد را انتخاب کنند، روزنامه کيهان ورسالت (شريعتمداري وانبارلويي) جايزه منتقد سال را دريافت مي کنند. هيچ انتخاب ديگري به اين روشني نمي توانست از ثمره يکدست سازي دولت درجامعه ايراني پرده برداري کند. دراين ميان روزنامه کيهان که سردمدار پرونده سازي ها و دخالت درپرونده هاي امنيتي و انتشار مطالب کذب عليه بسياري از فعالان جامعه مدني وسياسي است، به دليل برخي خرده گيري هايي که نسبت به توزيع غنايم کرده است، مي شود منتقد سال.
درواقع وقتي براي دولت مهرورز يا کارگزار ايجاد وحدت ـ دستورالعمل رهبري- کيهان منتقد به حساب مي آيد، آن موقع حساب بقيه که ديگر معلوم است.
اين تفسير مختلفي که مقامات حکومتي از واژگان مختلف دارند البته منحصربه "وحدت" نمي شود. مفاهيمي مانند امنيت ملي، موقعيت منطقه اي وملي، آزادي هاي انجمني، حقوق بشر، تورم، آوردن پول نفت سر سفره و مواردي ازاين دست نيز هم وقتي زير دست دولت مهرورز مي رود معني ديگري پيدا مي کنند که با آن چيزي که مردم انتظار دارند، کاملا متفاوت است. آنگونه که اندک اندک زباني که مقامات حکومتي استفاده مي کنند، يا غيرقابل فهم به نظر مي رسد، يا بايد تفسيرهاي عجيب وغريبي از آن کرد. خداعاقبت وآخر ما واين دولت را به خير کند.
منبع: روز آنلاين
واكنش نهادهاي مدني و حقوق بشري به بازداشت باقي
حزب ملت ايران با انتشار اطلاعيه اي نسبت به بازداشت شهروندان از جمله بازداشت عمادالدين باقي نويسنده و فعال حقوق بشر اعتراض كرد. در اطلاعيه اين حزب آمده است :اعمال فشار نه تنها بر فعالان مدني و به بند كشيدن دانشجويان ،كارگران وروزنامه هاي مستقل كه بر مردم به ويژه جوانان در گوشه و كنار شهر سرايت كرده است.
حزب ملت ايران در اطلاعيه خود خواستار توقف فوري بگير و ببندهاي و آزادي زندانيان سياسي ،مدني ،كارگران ،دانشجويان و روزنامه نگاران مستقل و مدافعين حقوق بشر چون عمادالدين باقي شده است.
از سوي ديگر فعالين ايراني دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمريكاي شمالي با انتشار گزارشي از 173 مورد نقض حقوق بشر و حقوق شهروندي در ايران خبر دادندو با اشاره به بيانيه رئيس دوره اي اتحاديه اروپا كه خواستار آزادي فوري عمادالدين باقي شده است وضعيت وي و چندين تن از فعالان اجتماعي و دانشجويي را گزارش كرده است.
فعالين ايراني دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمريكاي شمالي ،اتحاديه اي مركب از 13 گروه و انجمن مدني در كانادا ،فرانسه ،ايتاليا،آمريكا ،آلمان،هلند ،سوئد،نروژو سوئيس است كه اين گزارش را بر اساس مندرجات خبر گزاريها و مطبوعات و نشريات ايراني تهيه و منتشر كرده است.
حزب ملت ايران در اطلاعيه خود خواستار توقف فوري بگير و ببندهاي و آزادي زندانيان سياسي ،مدني ،كارگران ،دانشجويان و روزنامه نگاران مستقل و مدافعين حقوق بشر چون عمادالدين باقي شده است.
از سوي ديگر فعالين ايراني دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمريكاي شمالي با انتشار گزارشي از 173 مورد نقض حقوق بشر و حقوق شهروندي در ايران خبر دادندو با اشاره به بيانيه رئيس دوره اي اتحاديه اروپا كه خواستار آزادي فوري عمادالدين باقي شده است وضعيت وي و چندين تن از فعالان اجتماعي و دانشجويي را گزارش كرده است.
فعالين ايراني دفاع از حقوق بشر در اروپا و آمريكاي شمالي ،اتحاديه اي مركب از 13 گروه و انجمن مدني در كانادا ،فرانسه ،ايتاليا،آمريكا ،آلمان،هلند ،سوئد،نروژو سوئيس است كه اين گزارش را بر اساس مندرجات خبر گزاريها و مطبوعات و نشريات ايراني تهيه و منتشر كرده است.
تحدید جامعه مدنی
مرتضی کاظمیان:
فعالان جامعه مدنی در حوزه های گوناگون، و پیگیران اخبار و رویدادها، به خوبی از موج جدید محدودیت ها و تنگشدن فضای تحرک شخصیتهای حقیقی و حقوقی فعال در جامعه مدنی، مطلعاند. در هفتههای اخیر، اخبار نگرانکننده و قابل تأملی از تحدید جنبش جامعه مدنی -در شکلهای گوناگون- در رسانهها منتشر شده است. زندانیکردن عمادالدین باقی، روزنامهنگار و فعال حقوقبشر؛ بازداشت دکتر رزاقی،پژوهشگر و فعال جامعه مدنی؛ صدور حکم علیه فعالان جنبشهای زنان و دانشجویی و سندیکایی؛ و تداوم تحدید مطبوعات و برخورد با اهل قلم، از آن جمله است.
اقدامات تاسفبرانگیز اخیر آنگونه که هانا آرنت، فیلسوف و نظریهپرداز برجسته سیاسی، معتقد است، واجد "ارعاب" و اعمال "انزوا" و "تنهایی" و نابودی "فضای راستین آزادی" فعالان حقوق بشری- در عرصه های متفاوت- است. هانا آرنت توضیح می دهد که "ارعاب" توقف ندارد، چرا که چیرگی و سلطهی تام و تمام، بدون ارعاب دایمی تحقق نمییابد. به نظر او، ریشهی ارعاب را باید در انزوا و آنگاه در تنهایی پیدا کرد. انزوا، آغاز ارعاب است؛ انسانهای منزوی بی قدرتند و قادر به عملکردن نیستند. و این درحالی است که قدرت از عملکردن ناشی می شود. در گامی فراتر، تلاش میشودکه انسان سازنده قدرت نمود نیابد؛ آرنت با رویکردی اگزیستانسیالیستی، مشکل انسان را "وجودی" ارزیابی می کند. با چنین نقطه عزیمتی، به عقیدهی او، انسان باعمل سیاسی میتواند معنای هستی خود را دریابد و خودِ خویش را بر روی زمین اثبات کند. انسان فقط در جایی میتواند به هستی خود معنا بخشد که "حوزه عمومی" برقرار باشد. در حوزه عمومی- که زاییده و واجد کثرت وتنوع نیز هست- انسان در عمل متقابل با دیگران به شناخت خود، در نهایت به کسب هویت، موفق و نایل میشود. جریانها و نهادهایی که با تکیه بر یک ایدئولوژی تمامیتخواه، کثرت و تنوع و تحرک و پویایی و فعالیت انسانها را در جامعه مدنی برنمیتابند در عمل، پروژههای خویش را- بیعنایت به مطالبات و تمایلات زنده و موجود در جامعه- پیمیگیرند. اینان، تنها مردم رابرای ایفای نقش تاریخیشان آماده میکنند. از این زاویه، مردم به دو قبیلهی گناهکار یا بیگناه تقسیم میشوند؛ "مزاحمان"، گناهکار ارزیابی میشوند و در خور ارعاب و تهدید و تحدید و انزواو حذف.
به نظر هانا آرنت، تمامیتخواهان میکوشند شخصیت حقوقی انسان را از بین ببرند؛ انسانها را به گونهای مشروع و نامشروع تقسیم کنند؛ عدهای را شامل حمایت قوانین کشور قرار دهد و عدهای دیگر را مشمول هیچ قاعده و رویه حقوقق ندانند. در این رویکرد، "چیرگی تام" با ارعاب و تحدید پیوسته- که پایانی بر آن نیست- پی گرفته میشود. با چنین مضمونی، شخصیتهای حقیقی و حقوقی فعال در جامعه مدنی که حتی اهداف و انگیزهها و پروژههای حقوق بشری دارند، برتابیده نمیشوند؛ آنان از آن رو که حاضر به تمکین و انفعال و انزوا و همراهی تام و تمام با وضع مستقر نیستند، و آن جهت که "مزاحم" ارزیابی میشوند، در خور تحمل فشارهای گوناگون و محدودیتها و تضییقات متعدداند.
نگاه و تمایل تمامیتخواه، برای چیرگی تام، از مخالفان سیاسی رادیکال شروع میکند و به تدریج با گسترش و تعمیق دایره انزوا وتحدید و تضعیف، نهادها و شخصیتهای احتماعی و فرهنگی فعال در حامعه مدنی را دستخوش تمایلات و قربانی پروژهها و اهداف خویش میسازد.
نکته قابل تأمل آن که از منظر تداوم و بسط جریان مسلط در قدرت، این رفتارها- آن چنان که تجربه تاریخی نشان میدهد و مولفه های موثر در بقای اقتدار، در علم سیاست، آشکار میکند- نتیجهای وارونه به هراه دارند. افزایش شکاف میان جامعه مدنی و بلوک قدرت، توان جریان مسلط در ساخت قدرت را در عمل، ضعیف و ضعیفتر میسازد. به نظر هانا آرنت، این حمایت مردم است که به نهادهای یک کشور قدرت میدهد و این حمایت چیزی نیست جز تداوم رضایتی که قوانین را به وجود آوردهاست. به عقیدهی او، همهی نهادهای سیاسی تحقق و تجسد قدرت هستند و به محض این که قدرت زنده مردم از آنها گرفته شود، رو به نابودی میگذارند. هانا آرنت،از زاویهای متفاوت با ماکس وبر که قدرت را "امکان تحمیل خواست خود بر رفتار دیگران" تعریف میکرد، قدرت را "تواناییِ به توافق رسیدن در جریان مشترک عمل در ارتباطات غیرتحمیلی" توصیف و ارزیابی میکند.
از این منظر (نگاه آرنتی)، قدرت برابر است با توانایی بشری نه تنها برای عمل بلکه برای عمل هماهنگ. قدرت به گروه تعلق دارد و تا زمانی میتواند وجود داشته باشد که گروه نیز وجود دارد.
در همین راستا، یورگن هابرماس، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی معاصر هم تصریح مینماید که پدیده بنیادین قدرت به معنای ابزاری کردن خواست "دیگری" برای رسیدن به خواستهای خود، نیست، بلکه شکلگیری خواست "مشترک" در ارتباطاتی است که هدف آن رسیدن به توافق محسوب میشود. پس قدرت به معنای رضایت فرمانبرداران است وقتی که برای اهداف جمعی بسیج میشوند. تالکوت پارسونز، نظریهپرداز مشهور نیز قدرت را توانایی کلی نظام اجتماعی "برای انجام دادن کارهایی به نفع اهداف جمعی" میدانست.
وقتی با یک نگاه تمامیتخواهانه، منتقدان و نیروهای اجتماعی مستقل، وادار به سکوت و منزوی و محدود میشوند، در عمل، ساخت قدرت خود را از پشتوانههای اجتماعی محروم میسازد و بر فاصله خویش با جامعه مدنی میافزاید. در همین راستا، آرنت تصریح میکند که حوزه عمومی- سیاسی تنها تا زمانی میتواند قدرت مشروع تولید کند که ساختارهای ارتباطات تحریف ناشده در آن حوزه وجود داشته باشد. به عقیدهی او ، آنچه جوامع سیاسی را در ابتدا ضعیف میکند و سپس به ورطهی نابودی میکشاند، فقدان قدرت و بلاخره ناتوانی است؛ و قدرت نمیتواند مانند ابزارهای خشونت برای مواقع ضروری انباشته و حفظ شود، بلکه فقط در فعلیت بخشیدن به وجود میآید. درجایی که قدرت به فعلیت نمیرسد، به پایان میرسد، و تاریخ مملو از موارد و نمونههایی است که بزرگترین ثروتهای مادی نتوانستهاند جایی این فقدان را پر کنند.
آنان که به تضعیف و تحدید حوزه جامعه مدنی مشغولند، از زاویهی منافع قدرت هم که شده باید در این سخن آرنت تأمل کنند که: قدرت تنها در جایی به فعلیت میرسد که گفتهها و کردهها از هم جدا نیستند؛ جایی که کلمات تهی و کردهها بیرحم نیستند، جایی که کلمات و گفتهها برای خشونت و تخریب به کار نمیروند، بلکه برای استقرار روابط و خلق واقعیتهای جدید به کار گرفته میشوند. قدرت چیزی است که به حوزه عمومی جان میبخشد.
تضعیف و نابودسازی حوزه عمومی، بیاعتمادی به شهروندان، منزوی و مرعوب ساختن فعالان مدنی و تنها ساختن انسانها و ممانعت از تبادل عقاید و آراء، نحیف کردن ساختارهای ارتباطی، افزون بر تمامی پیامدهاس ناگوار فردی و اجتماعی، در نهایت خود بلوک قدرت را هم ضعیف میسازد...
منبع: ميزان نيوز
فعالان جامعه مدنی در حوزه های گوناگون، و پیگیران اخبار و رویدادها، به خوبی از موج جدید محدودیت ها و تنگشدن فضای تحرک شخصیتهای حقیقی و حقوقی فعال در جامعه مدنی، مطلعاند. در هفتههای اخیر، اخبار نگرانکننده و قابل تأملی از تحدید جنبش جامعه مدنی -در شکلهای گوناگون- در رسانهها منتشر شده است. زندانیکردن عمادالدین باقی، روزنامهنگار و فعال حقوقبشر؛ بازداشت دکتر رزاقی،پژوهشگر و فعال جامعه مدنی؛ صدور حکم علیه فعالان جنبشهای زنان و دانشجویی و سندیکایی؛ و تداوم تحدید مطبوعات و برخورد با اهل قلم، از آن جمله است.
اقدامات تاسفبرانگیز اخیر آنگونه که هانا آرنت، فیلسوف و نظریهپرداز برجسته سیاسی، معتقد است، واجد "ارعاب" و اعمال "انزوا" و "تنهایی" و نابودی "فضای راستین آزادی" فعالان حقوق بشری- در عرصه های متفاوت- است. هانا آرنت توضیح می دهد که "ارعاب" توقف ندارد، چرا که چیرگی و سلطهی تام و تمام، بدون ارعاب دایمی تحقق نمییابد. به نظر او، ریشهی ارعاب را باید در انزوا و آنگاه در تنهایی پیدا کرد. انزوا، آغاز ارعاب است؛ انسانهای منزوی بی قدرتند و قادر به عملکردن نیستند. و این درحالی است که قدرت از عملکردن ناشی می شود. در گامی فراتر، تلاش میشودکه انسان سازنده قدرت نمود نیابد؛ آرنت با رویکردی اگزیستانسیالیستی، مشکل انسان را "وجودی" ارزیابی می کند. با چنین نقطه عزیمتی، به عقیدهی او، انسان باعمل سیاسی میتواند معنای هستی خود را دریابد و خودِ خویش را بر روی زمین اثبات کند. انسان فقط در جایی میتواند به هستی خود معنا بخشد که "حوزه عمومی" برقرار باشد. در حوزه عمومی- که زاییده و واجد کثرت وتنوع نیز هست- انسان در عمل متقابل با دیگران به شناخت خود، در نهایت به کسب هویت، موفق و نایل میشود. جریانها و نهادهایی که با تکیه بر یک ایدئولوژی تمامیتخواه، کثرت و تنوع و تحرک و پویایی و فعالیت انسانها را در جامعه مدنی برنمیتابند در عمل، پروژههای خویش را- بیعنایت به مطالبات و تمایلات زنده و موجود در جامعه- پیمیگیرند. اینان، تنها مردم رابرای ایفای نقش تاریخیشان آماده میکنند. از این زاویه، مردم به دو قبیلهی گناهکار یا بیگناه تقسیم میشوند؛ "مزاحمان"، گناهکار ارزیابی میشوند و در خور ارعاب و تهدید و تحدید و انزواو حذف.
به نظر هانا آرنت، تمامیتخواهان میکوشند شخصیت حقوقی انسان را از بین ببرند؛ انسانها را به گونهای مشروع و نامشروع تقسیم کنند؛ عدهای را شامل حمایت قوانین کشور قرار دهد و عدهای دیگر را مشمول هیچ قاعده و رویه حقوقق ندانند. در این رویکرد، "چیرگی تام" با ارعاب و تحدید پیوسته- که پایانی بر آن نیست- پی گرفته میشود. با چنین مضمونی، شخصیتهای حقیقی و حقوقی فعال در جامعه مدنی که حتی اهداف و انگیزهها و پروژههای حقوق بشری دارند، برتابیده نمیشوند؛ آنان از آن رو که حاضر به تمکین و انفعال و انزوا و همراهی تام و تمام با وضع مستقر نیستند، و آن جهت که "مزاحم" ارزیابی میشوند، در خور تحمل فشارهای گوناگون و محدودیتها و تضییقات متعدداند.
نگاه و تمایل تمامیتخواه، برای چیرگی تام، از مخالفان سیاسی رادیکال شروع میکند و به تدریج با گسترش و تعمیق دایره انزوا وتحدید و تضعیف، نهادها و شخصیتهای احتماعی و فرهنگی فعال در حامعه مدنی را دستخوش تمایلات و قربانی پروژهها و اهداف خویش میسازد.
نکته قابل تأمل آن که از منظر تداوم و بسط جریان مسلط در قدرت، این رفتارها- آن چنان که تجربه تاریخی نشان میدهد و مولفه های موثر در بقای اقتدار، در علم سیاست، آشکار میکند- نتیجهای وارونه به هراه دارند. افزایش شکاف میان جامعه مدنی و بلوک قدرت، توان جریان مسلط در ساخت قدرت را در عمل، ضعیف و ضعیفتر میسازد. به نظر هانا آرنت، این حمایت مردم است که به نهادهای یک کشور قدرت میدهد و این حمایت چیزی نیست جز تداوم رضایتی که قوانین را به وجود آوردهاست. به عقیدهی او، همهی نهادهای سیاسی تحقق و تجسد قدرت هستند و به محض این که قدرت زنده مردم از آنها گرفته شود، رو به نابودی میگذارند. هانا آرنت،از زاویهای متفاوت با ماکس وبر که قدرت را "امکان تحمیل خواست خود بر رفتار دیگران" تعریف میکرد، قدرت را "تواناییِ به توافق رسیدن در جریان مشترک عمل در ارتباطات غیرتحمیلی" توصیف و ارزیابی میکند.
از این منظر (نگاه آرنتی)، قدرت برابر است با توانایی بشری نه تنها برای عمل بلکه برای عمل هماهنگ. قدرت به گروه تعلق دارد و تا زمانی میتواند وجود داشته باشد که گروه نیز وجود دارد.
در همین راستا، یورگن هابرماس، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی معاصر هم تصریح مینماید که پدیده بنیادین قدرت به معنای ابزاری کردن خواست "دیگری" برای رسیدن به خواستهای خود، نیست، بلکه شکلگیری خواست "مشترک" در ارتباطاتی است که هدف آن رسیدن به توافق محسوب میشود. پس قدرت به معنای رضایت فرمانبرداران است وقتی که برای اهداف جمعی بسیج میشوند. تالکوت پارسونز، نظریهپرداز مشهور نیز قدرت را توانایی کلی نظام اجتماعی "برای انجام دادن کارهایی به نفع اهداف جمعی" میدانست.
وقتی با یک نگاه تمامیتخواهانه، منتقدان و نیروهای اجتماعی مستقل، وادار به سکوت و منزوی و محدود میشوند، در عمل، ساخت قدرت خود را از پشتوانههای اجتماعی محروم میسازد و بر فاصله خویش با جامعه مدنی میافزاید. در همین راستا، آرنت تصریح میکند که حوزه عمومی- سیاسی تنها تا زمانی میتواند قدرت مشروع تولید کند که ساختارهای ارتباطات تحریف ناشده در آن حوزه وجود داشته باشد. به عقیدهی او ، آنچه جوامع سیاسی را در ابتدا ضعیف میکند و سپس به ورطهی نابودی میکشاند، فقدان قدرت و بلاخره ناتوانی است؛ و قدرت نمیتواند مانند ابزارهای خشونت برای مواقع ضروری انباشته و حفظ شود، بلکه فقط در فعلیت بخشیدن به وجود میآید. درجایی که قدرت به فعلیت نمیرسد، به پایان میرسد، و تاریخ مملو از موارد و نمونههایی است که بزرگترین ثروتهای مادی نتوانستهاند جایی این فقدان را پر کنند.
آنان که به تضعیف و تحدید حوزه جامعه مدنی مشغولند، از زاویهی منافع قدرت هم که شده باید در این سخن آرنت تأمل کنند که: قدرت تنها در جایی به فعلیت میرسد که گفتهها و کردهها از هم جدا نیستند؛ جایی که کلمات تهی و کردهها بیرحم نیستند، جایی که کلمات و گفتهها برای خشونت و تخریب به کار نمیروند، بلکه برای استقرار روابط و خلق واقعیتهای جدید به کار گرفته میشوند. قدرت چیزی است که به حوزه عمومی جان میبخشد.
تضعیف و نابودسازی حوزه عمومی، بیاعتمادی به شهروندان، منزوی و مرعوب ساختن فعالان مدنی و تنها ساختن انسانها و ممانعت از تبادل عقاید و آراء، نحیف کردن ساختارهای ارتباطی، افزون بر تمامی پیامدهاس ناگوار فردی و اجتماعی، در نهایت خود بلوک قدرت را هم ضعیف میسازد...
منبع: ميزان نيوز
به ياد عماد الدين باقي
در خبرها آمده بود كه عماد الدين باقي (فعال حقوق بشر) دوباره به زندان محكوم شده و راهي زندان اوين گشته است.باقي جز معدود شخصيتهايي است كه بدون توجه به مسايل حزبي يا سياسي و حتي مذهبي براي آزادي و احقاق حقوق هر انسان دربندي تلاش كرده است و از اين جهت بسیار قابل احترام است.
به ياد دارم در جريان تخريب حسينيه شريعت در قم (۲۴ بهمن ۱۳۸۴)رسانه هاي حكومتي بسيار تلاش كردند كه اين فاجعه انساني را كمرنگ جلوه داده و بسياري از آنها سكوت كردند و برخي دراويش را وابسته به بيگانگان و عامل فتنه معرفي كردند.و حتي يكي از مراجع تقليد در كمال ناباوري به دروغپردازيهاي روزنامه كيهان مهر تاييد زده بود كه:((دراويش مسلح به طرف مردم گاز اشك آور شليك كردند))اينكه كيهان دروغ پردازي كند اصلا جاي تعجب ندارد اما اينكه يك مرجع تقليد به يك خبر كذب استناد كند و بر آن صحه بگذارد خيلي تعجب بر انگيز است.
به هر حال در آن جو مسموم عماد الدين باقي جز معدود انسانهاي آزاده اي بود كه در كمال بي طرفي زواياي پنهان تخريب حسينيه شريعت قم را آشكار نمود.باقي را از آن جهت مي ستايم كه حقيقت را آنطور كه بود آشكار ساخت.و اكنون در حالي كه ايشان در حبسي ناعادلانه بسر ميبرند لازم ديدم براي تجليل از خدمات ايشان به حقوق بشر چند خطي راجع به ايشان به نشانه همدردي با خانواده نگرانشان بنگارم.
اميدوارم با عنايات يگانه داد گستر گيتي امكان آزادي عماد الدين باقي هر چه زودتر فراهم گردد.
مقالات عماد الدين باقي را مورد فاجعه تخريب حسينيه شريعت قم :(كليك كنيد)
ستيز با دراويش(قسمت اول)
ستيز با دراويش(قسمت دوم)
گفتگوي عماد الدين باقي با بيبي سي درباره حمله به دراويش قم
منبع: وبلاگ صلح کل
به ياد دارم در جريان تخريب حسينيه شريعت در قم (۲۴ بهمن ۱۳۸۴)رسانه هاي حكومتي بسيار تلاش كردند كه اين فاجعه انساني را كمرنگ جلوه داده و بسياري از آنها سكوت كردند و برخي دراويش را وابسته به بيگانگان و عامل فتنه معرفي كردند.و حتي يكي از مراجع تقليد در كمال ناباوري به دروغپردازيهاي روزنامه كيهان مهر تاييد زده بود كه:((دراويش مسلح به طرف مردم گاز اشك آور شليك كردند))اينكه كيهان دروغ پردازي كند اصلا جاي تعجب ندارد اما اينكه يك مرجع تقليد به يك خبر كذب استناد كند و بر آن صحه بگذارد خيلي تعجب بر انگيز است.
به هر حال در آن جو مسموم عماد الدين باقي جز معدود انسانهاي آزاده اي بود كه در كمال بي طرفي زواياي پنهان تخريب حسينيه شريعت قم را آشكار نمود.باقي را از آن جهت مي ستايم كه حقيقت را آنطور كه بود آشكار ساخت.و اكنون در حالي كه ايشان در حبسي ناعادلانه بسر ميبرند لازم ديدم براي تجليل از خدمات ايشان به حقوق بشر چند خطي راجع به ايشان به نشانه همدردي با خانواده نگرانشان بنگارم.
اميدوارم با عنايات يگانه داد گستر گيتي امكان آزادي عماد الدين باقي هر چه زودتر فراهم گردد.
مقالات عماد الدين باقي را مورد فاجعه تخريب حسينيه شريعت قم :(كليك كنيد)
ستيز با دراويش(قسمت اول)
ستيز با دراويش(قسمت دوم)
گفتگوي عماد الدين باقي با بيبي سي درباره حمله به دراويش قم
منبع: وبلاگ صلح کل
جمعي ازفعالان سياسي،اجتماعي ومطبوعاتي، آزادي عمادالدين باقي را خواستار شدند
جمعي از فعالان سياسي، اجتماعي، مطبوعاتي و مدافعان حقوق بشر با صدور بيانيهاي اعتراض خود را نسبت به بازداشت عمادالدين باقي اعلام كردند.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، در اين بيانيه با اشاره به گذشت بيش از يك ماه از دستگيري و بازداشت عمادالدين باقي، نسبت به بازداشت وي با وجود توديع وثيقهي تعيين شده و به دليل اجراي حكم صادره در سال 82، همچنين نگهداري وي در بند 209 اوين و بازجويي با دستبند و چشم بند به گفتهي وكلاي وي، انتقاد شده است.
صادركنندگان اين بيانيه در ادامه تلاشهاي چهار ساله عمادالدين باقي و همكارانش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان را بر مدار حقوق بشر عنوان كرده و آوردهاند كه اين تلاشها بر اساس تعامل و گفتوگو با مقامات قضايي براي حل مشكلات زندانيان و خانواده آنها بدون توجه به نوع جرم و تفكراتشان و به دور از جنجال و هياهو بوده است.
اين بيانيه در ادامه، استفاده از چشمبند و دستبند در هنگام بازجويي را خلاف موازين بينالمللي و قوانين داخلي عنوان كرده و از تسري اين رفتار به ديگر فعالان مدني و نهادهاي مشابه اعلام نگراني شده است.
در پايان اين بيانيه از مسوولان مربوطه درخواست شده با صدور دستور توقف حكم، اسباب آزادي سريع عمادالدين باقي فراهم شود.
منبع: ايسنا
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، در اين بيانيه با اشاره به گذشت بيش از يك ماه از دستگيري و بازداشت عمادالدين باقي، نسبت به بازداشت وي با وجود توديع وثيقهي تعيين شده و به دليل اجراي حكم صادره در سال 82، همچنين نگهداري وي در بند 209 اوين و بازجويي با دستبند و چشم بند به گفتهي وكلاي وي، انتقاد شده است.
صادركنندگان اين بيانيه در ادامه تلاشهاي چهار ساله عمادالدين باقي و همكارانش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان را بر مدار حقوق بشر عنوان كرده و آوردهاند كه اين تلاشها بر اساس تعامل و گفتوگو با مقامات قضايي براي حل مشكلات زندانيان و خانواده آنها بدون توجه به نوع جرم و تفكراتشان و به دور از جنجال و هياهو بوده است.
اين بيانيه در ادامه، استفاده از چشمبند و دستبند در هنگام بازجويي را خلاف موازين بينالمللي و قوانين داخلي عنوان كرده و از تسري اين رفتار به ديگر فعالان مدني و نهادهاي مشابه اعلام نگراني شده است.
در پايان اين بيانيه از مسوولان مربوطه درخواست شده با صدور دستور توقف حكم، اسباب آزادي سريع عمادالدين باقي فراهم شود.
منبع: ايسنا
از چشم برادر
محمد حسین باقی:
سي و نه روز از بازداشت عمادالدین باقی می گذرد . بازداشتی که به شهادت قانون ، عقل و وجدان نه تنها عادلانه نبوده و نیست که رایحه سیاسی کاری از آن استشمام می شود . بازداشتی که ارمغان آن برای باقی عزت ، شرف ، آبرو و حیثیت ملی و بین المللی است و سوغات آن برای صادر كنندگان چنين حكمي جز بي اعتباري در محكمه افكار عمومي و دادگاه عدل الهي نيست . محکومیتی که تنها به دلیل زندانی ساختن « یک تن » نصیب حاکمیت شد . تا آنجا که من بعنوان کوچکترین برادر، عماد الدین باقی را می شناسم ، روحیه او سرشار از تساهل ، آرامش و اقناع عقلانی طرف مقابل بود و همیشه سعی می کرد با « سخن معقول » و « جدل احسن » و نه « خشونت و زورگوئی » با دیگری سخن بگوید و این کار او مصداق این آیه قرآن است که می فرماید « جادلهم بالتی هی احسن » . این شیوه و منش کار وی بود . عماد نه تنها با منتقدین فکری خود که حتی با دشمنان فکری خود نیز از باب « جدل احسن » به گفتگو می نشست و از این باب هم مصداق این شعر حضرت حافظ بود که :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از این رو عماد مصداق و نمونه بارز تساهل بود . من بارها از روش او انتقاد کرده بودم و می گفتم « چه حوصله ای داری با فلان و بهمان به بحث می نشینی » اما او می گفت لذتی که در هدایت و روشن کردن طرف مقابل است آن هم با ابزار فکر در هیچ چیز دیگری نیست.
رأفت ، عطوفت و جوانمردی عماد به حدی است که وقتی مادرش دریافت که قرار است روانه زندان شود از سر دلسوزی گفت : « خدا دشمنانت را نابود کند » . عماد اما پاسخی بسیار آموزنده داد که « نگوئید خدا دشمنانت را نابود کند بلکه بگوئید خدا هدایت شان کند . هر چه باشند آنها هم خانواده چشم به راهی دارند » .
در بحبوبه ای که شاید بسیاری از دوستان عماد یا راه خارج از کشور را در پیش گرفتند ، یا به کنج عزلت و گوشه گیری پناه بردند و یا به شیوه ای تهاجمی به حکومت و حکومت نشینان می تاختند و او را به دلیل روش « گفتگو محورش » به باد انتقاد می گرفتند اما وی علیرغم تمام این گوشه و کنایه ها و طعن دوستانش به تأسیس انجمن « دفاع از حقوق زندانیان » همت گماشت . ایده ای که جرقه آن در گوشه زندان به ذهن باقی افتاد و پس از آزادی از زندان تمام هم و غم خود را مصروف آن کرد . انجمنی که نه تنها بار مالی برای حکومت در پی نداشت که تمام هزینه های آن از جیب خود اعضا و دوستان خیٌر تأمین می شد . در عين حال وي از سوي برخي فقهاي بزرگوار اجازه كتبي داشت تا از وجوهات شرعي براي هزينه هاي جاري انجمن ، آزادي زندانيان و كمك به خانواده هاي آنان استفاده كند . انجمنی که تنها دغدغه آن نه چالش با حکومت که ذکر خطاها و رفتار اشتباه حکومت و گفتگو با آن بود ، نه فعالیت رادیکال سیاسی که فعالیت صرف حقوق بشری بود ، نه در بوق و کرنا کردن فعالیت هایش که فعالیت در کمال آرامش بود . عماد نه تنها به فعالیت عملی حقوق بشری پرداخت بلکه در این راه به فعالیت تئوریک و قلم فرسائی در این حوزه هم پرداخت که نمونه آن کتاب « حق حیات » بود که همراه با شش كتاب ديگر پس از چند سال معطلی در وزارت ارشاد دست آخر مجوز چاپ هم نگرفت . بخشي از كتاب حق حيات از سوی ناشری لبنانی به عربی منتشر شد و در عين حال كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان اين كتاب را براي چاپ در اختيار گرفت . هر چند که عدم صدور مجوز اين كتاب ها پس از چند سال منجر به نگارش نامه ای سرگشاده از سوی باقی به وزارت ارشاد شد و در رسانه های بسیاری انعکاس یافت اما پاسخی مطلوب دریافت نداشت . همچنين مقاله مفصل او در مورد « اعدام کودکان زیر 18 سال » مطلب ديگري بود که به دلیل عمق مطلب و کنکاش فکری و فقهی در آن از سوی سازمان عفو بین الملل به انگلیسی ترجمه شد و بسیاری آثار دیگر .
این تجربه حقوق بشری عماد برخاسته از سه سال تجربه زندان بود . سه سالی که نه تنها بیکار ننشست بلکه در کنج زندان به تدوین ، ویرایش و بازنگری چندین اثر خود در زندان پرداخت . کتاب هائی همچون جنبش دانشجوئی ، حقوق مخالفین و بررسی انقلاب ایران تدوین و بازنگری شدند و کتاب « قضاوت آمریکائی » ترجمه شد ، « تولد یک انقلاب » برای اولین بار پس از زندان منتشر و « اعدام و قصاص » به تحریر در آمد . او نه تنها بر خلاف دیگران نظاره گر وضع زندانیان نبود بلكه با معرفي خانواده هاي زندانيان نيازمند به خانواده خود، دوستان بيرون از زندان را به مدد آنان فرا مي خواند. در گیری عملی با زندان ، زندانی و شرایط زندان او را بدین فکر واداشت که جامعه ایران به جای فعالیت صرف سیاسی « نیازمند نهاد سازی » است تا بتوان ضمن نهادسازی ، مردم را به درگیری عملی با کار نهادی وادارد . چرا که در جوامع بسته و شبه دموکراتیکی همچون جامعه ایران ، فعالیت صرف سیاسی به خودی خود راه گشا نیست . وی به جد معتقد بود تنها « نهادسازی » و در پی آن « کادرسازی » است که می توان به افکار جهت داد تا از یک جامعه « پوپولیسم محور » به یک جامعه « باز و عقل مدار » راه یافت . در علم سیاست مثال معروفی است که دولت را همچون تانکی می داند که نمی تواند در جنگل پر سنگلاخ ( که کنایه از وجود نهادهای مدنی مستقل است ) به راحتی بتازد . لذا برادرم عمیقاً بر این باور بود که با ایجاد نهادهای مدنی قدرتمند است ( هر چند که نهادهای مدنی در ایران دولت مستعجل هستند ) که می توان مانع از ترکتازی دولت شد.
در آمریکا نهادی تحت عنوان « وکلای ملی دفاع کیفری » وجود دارد . این نهاد مدنی متشکل از 50 هزار عضو حقوقدان است که وظیفه آن دفاع از حقوق متهمین فارغ از نوع جرم و مذهب و نژاد است . در قیاس با آن اما در ایران نهادی مدنی برای دفاع از حقوق زندانیان تأسیس شد که نه 50 هزار عضو که تنها چند ده نفر عضو آن بودند، که نه تنها کمکی از هیچ ارگان دولتی دریافت نمی داشت بلکه تمام هزینه ها از جیب وکلای آن پرداخت می شد . نهادی که دفاع از حقوق زندانیان ( اعم از سیاسی و غیر سیاسی ) را سر لوحه کار خویش قرار داده است . نهادی که وکلای آن بدون دریافت ریالی مشغول فعالیت هستند و گاهی رنج سفرهای طولانی را برای دفاع از حقوق متهمین متحمل می شوند . در کارنامه درخشان انجمن می توان زندانیانی یافت که با کمک عماد و همفکرانش در انجمن پرنده آزادی را در آغوش می فشارند در حالی که بانی آن خود در زندان به سر می برد .
من به دلیل محشور بودن با برادرم تا حدودی از برخی اقدامات انسانی او آگاهم . در عین حال از سطح تحمل و تساهل حکومتی در عجبم که نمی تواند حتی متساهل ترین منتقد ( و نه مخالف ) خود را تحمل کند . منتقدی که نه به « چالش و تهاجم » با حکومت معتقد بود که مشی و منش او « گفتگو » با حکومت نشینان بود . به یاد دارم که عماد الدین به همراه همسر و فرزند ارشدش برای پیگیری پرونده ای به زندانی در رشت رفتند . ماجرای پرونده از این قرار است که خانواده دختری به نام « ص . ن » وی را به دلیل فقر مالی در كودكي به خانواده ای جهت كار سپردند . این دختر 10 ساله بود که از خانواده خود جدا شد و بعنوان پیشخدمت پا به خانه ای دیگر نهاد . پس ازدوسال که با خانواده جدید انس و الفتی یافت اما از قضاي روزگار اين دختر متهم به قتل كودك 8 ساله اين خانواده شد و در زندان منزل گزيد . از این پس این دختر به مدت 18 سال ( یعنی تا 30 سالگی ) در بند بود تا اینکه بواسطه پيگيري هاي متعدد عماد و خانواده اش و برقراري ارتباط با قوه قضائيه و پيگيري هاي وكيل محترم پرونده و نيز طرفداران حقوق بشررها گردید و به آغوش خانواده بازگشت . مظلوميت اين دختر به گونه اي بود كه حتي زندانبانان او براي آازادي اش دعا مي كردند .(اما گرچه دوباره با اعتراض اولياء دم اعدام، اين دختر جوان نگون بخت را تهديد مي كند) غرض این است که نه عماد و نه انجمن وی نه تنها تهدیدی برای حاکمیت نبودند بلکه چنانکه فقيه عاليقدر ايت الله منتظري در دیدار اخیر خود با دانشجویان فرمودند فعالیت هائی همچون فعالیت باقی علاوه بر اینکه زمینه ساز کاهش فشارهای خارجی است بلکه شایسته تقدیرهم است نه تحقیر و زندان .
فشارهای وارده بر عماد طی چند سال گذشته می توانست زمینه فروپاشی خانواده ای باشد اما با ایستادگی وی و خانواده اش توانست بر مشکلات غلبه نماید . همانگونه که خود در « تظلم نامه اش » به « ناخدای قضا » شمه ای از فشارها و سختی های وارده بر خود را بیان ساخته و نیازی به ذکر آن نیست اما بر این باورم که این رفتارها در جامعه ای که مدعی شیعه علی ( ع ) است و خود را ام القرای جهان اسلام می داند بر خلاف وجدان ، قرآن و سنت و سیره پیامبر و علی است.
بی مناسبت نیست که با ذکر آیاتی از قرآن و روایاتی از مولا علی ( ع ) به ذکر دو سه نکته بپردازم :
1- قضاوت و محاکمه عادلانه :
سوره نساء آیه 85 در بحث از عدالت در قضاوت چنین می گوید
« ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذ حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ... »
خدا به شما امر می کند که البته امانت را به صاحبش باز دهید و چون میان مردم حاکم شوید به عدالت داوری کنید
سوره ص آیه 24 : یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی
ای داود ترا در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز هوای نفس را پیروی نکنی.
این ایات که حکم صریح خداوند به پیامبر خود را نشان می دهد علاوه بر اثبات عظمت قضاوت در برابر خداوند اما در عین حال پیامبر خود را تهدید می کند که اگر در راه قضاوت حق پیرو هوای نفس شدی گمراه می شوی و گمراهی هم برابر است با عذاب و قهر سخت خدا . با این توصیف تکلیف بندگان خدا در امر قضاوت نیز روشن است . همچنین در سخن علی ( ع ) است که در مورد قضاوت می فرماید « حق را درباره هر کس چه خویش و چه بیگانه اجرا کن » یا همو در جای دیگر در شأن امر قضاوت ، مقام قاضی را یا در دوزخ یا بهشت می داند و هیچ راه میانه ای باقی نگذارده است . اسلامی که در مورد نوع نگاه ، کلام و رفتار قاضی نسبت به متهم چنان ظریف عمل می کند چگونه است که قاضي دادگاه پس از ازادي او از زندان مجددا باقی را احضار و بدون رعایت تشريفات قانوني و حتی بدون حضور هیئت منصفه و اخراج وکیل و خودداري باقي از دفاع به دليل وجود چنين شرايطي به محاکمه پرداخته و او را محكوم به يك سال حبس كرده است ؟ به استناد کدام اصل قانونی و مقیاس شرعی اين حكم مشروعيت دارد ؟ ضمن اینکه این رفتار بر خلاف مواد 7 ، 8 ، 9 ، 10 ، 14 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر است که ایران از امضا کنندگان آن است . بعلاوه ، اینگونه رفتارهای غیر اخلاقی مخالف نص صریح قانون اساسی و بندهای 20 ، 23 ، 32 و 34 است . این در حالی است که هر گونه تبعیض و بی عدالتی زمینه ساز زوال جامعه است . پیامبر اسلام در همین زمینه می فرماید « امت من نابود نخواهد شد مگر زمانی که در میان آنان جانب گرائی و تبعیض حکمفرما شود » .
2- آزادی حریم خصوصی :
در قرآن در سوره حجرات آیه 12 از عبارت « لا تجسسوا » استفاده شده است یعنی « از حال درونی یکدیگر تجسس نکنید » . این در حالی است که تلفن منزل عماد و حتی رفت و آمد هایش تحت کنترل بود وفعاليتهايش مورد تجسس وسیع بود . حال ممکن است در معنای امروزی سوء ظن داشتن حکومت به کسی را علت تجسس بدانند . به بیانی دیگر حکومت بگوید چون به فلانی شک داریم باید او را زیر نظر بگیریم . پاسخ این است که « یا ایها الناس اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض ظن اثم » یعنی « ای اهل ایمان از بسیار پندارها و ظن بد در حق یکدیگر بپرهیزید که برخی ظن و پندارها معصیت است » در ادامه همین ایه آمده است که هر گاه خبری دریافت داشتید به صحت و سقم آن رسیدگی کنید سپس تصمیم بگیرید تا دچار ندامت نگردید. آیات 27 و 28 سوره نور هم مومنان را از ورود به خانه دیگران منع می دارد مگر اینکه ابتدا اجازه بگیرید و پس از ورود به اهل خانه سلام کنید . چنانکه باقی در تظلم نامه به « به نا خدای قضا » از زیر نظر گرفتن خود ، منزل و تلفن منزل چنین شکوه می کند . این نیز مخالف ماده 12 اعلامیه و مخالف اصل 25 قانون اساسی است .
3- حفظ امنیت و آبروی شخصی :
در روایات داریم که حرمت آبروی مؤمن برابر با خانه خدا است . با توجه به این چگونه می توان حیثیت و آبروی یک مؤمن را به ملعبه گرفت و با بوق و کرنا کردن در رسانه های دولتی او را عامل بیگانه خواند. مگر قرآن نفرموده در مورد هر خبری ابتدا به بررسی بپردازید و سپس اتخاذ تصمیم کنید . پس چگونه است که در حکومت اسلامی آیات مصرح قرآن و دست کم قانون و وجدان را نادیده می گیرد و بدون اثبات ادعا شبهه برمي انگيزند ؟ این هم مخالف اصل 22 قانون اساسی و ماده 12 اعلامیه جهانی حقوق بشر است .
4- آزادی انتقاد :
مردم و دولت حقوقی بر یکدیگر دارند . حقوق مردم بر دولت همانا نظارت و انتقاد و گوشزد کردن خطاها و اشتباهات آن است . چرا که « قدرت مطلق فساد مطلق می آورد » . بنابراین نظارت و نقد، از ملزومات دموکراسی و هر حکومت سالمی است . در کلام علی ( ع ) است که هیچ امتی پاک و آراسته نگردد مگر اینکه ضعیف از قوی حق خود را بدون لکنت و گرفتگی زبان بگیرد و در جای دیگر می فرماید حکومت و رعیت آینه یکدیگرند . ضمن اینکه منازعات فکری زمینه رشد یک جامعه سالم و خردمند را باعث می شود چنانکه پیامبر می فرماید « ان فی اختلاف امتی رحمة » یعنی در اختلاف میان امت من رحمت است . این توصیه ها در حالی است که سرکوب و شکستن قلمها نه تنها رحمت نیست که نقمت است بر مردمان . این گفته پیامبر در واقع به رسمیت شناختن تکثرگرائی است .
امان از ناجوانمردی روزگار . روزگاری که بهترین فرصتهای شغلی دولتی و مطالعاتی برای عماد پیش آمد وی براحتی پشت پا به همه آن زده و عرصه قلم و تحقیق را رها نکرد . چرا که حرمت قلم نزد او آنچنان بود که می گفت خداوند به حرمت قلم سوگند یاد کرده است و مي گفت قلمم را به پول و منصب و مصلحت نمي فروشم. انصافاً جوانمردانه بر حرفش ایستاد . عماد نه از آن دسته عزلت نشینان است که با اندک فشاری به گوشه ای روند و نه از آنها بود که از سختی های راه ناله و فغان بر آرد و به خارج از مرزها بگریزد بلکه ایستاد آنگونه که در راه خود همه گونه مشقت و سختی را به جان خرید : از بیکاری و تهدید به ترور تا محاكمه و زندان و در راه اصلاح رفتار حکومت و آگاهی بخشی ذره ای از پا ننشست .
یاری اندر کس نمیبنیم یاران را چه شد دوستی که آخر آمد دوستداران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
همچنين وي پس از هفت سال تدريس در دانشگاه اما سرانجام در ميانه ترم در سال 74 – 75 از تدريس در دانشگاه منع گرديد .
امان و صد امان از ناجوانمردی روزگار . در این میانه تنها کسانی که یار و یاور و همراه عماد بودند همسر و فرزندان او بودند . کدامین فرزندی است که نخواهد در مراسم ازدواجش پدر در کنار وی نباشد ؟ کدام فرزندی است که دوست داشته باشد با چشمانی اشکبار به خانه بخت برود در حالی که پدر در دفاع از « حقانیت » در زندان است ؟ اما مریم چنین بود . مریمی که در مراسم ازدواجش خون می گریست و آنچنان بود که گوئی مصداق این شعر حضرت مولانا بود :
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
همان مریمی که در غیبت دوباره پدرش چونان پولادی آبدیده است و چونان مردی استوار عصای دست مادر و خواهران خود است . آری رسم زمانه تا بوده این بود که نیک اندیشان و خیرخواهان را یا به اجبار به کنج عزلت و بازنشستگی فرستد یا در کنج زندان روزگار سپری کنند همچون فرخی یزدی که در زندان برای اعتراض به رفتار غیر انسانی حکومت زمان خود دهان خود را دوخت . اما او نه لبان خود را می دوزد و نه به کنج عزلت می رود . با روحیه ای که از او سراغ دارم نه تنها به راحتی با محیط سازگار می شود بلکه خود برای خود کار می تراشد و حتی در شرایط غیر انسانی زندان در پی سوژه تحقیقی می گردد . وی از هر فرصتی برای مطالعه و تحقیق سود می جوید چرا که به ارزش « زمان » آگاه است . روحیه او بگونه ای است که به زودی زندانی و زندانبان شیفته مرام و شخصیت او می شوند .
ملاقات کابینی اخیر با وی اما چنان آتشی در دل و بغضی در گلویم نشاند که با مشاهده آن وضعیت می خواستم چنان فریادی بزنم که از « نفیرم مرد و زن » به ناله در آیند . نا خود آگاه به ترنم این شعر فریدون مشیری پرداختم که فکر می کنم زبان حال همسر و فرزندانش نیز هست :
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی !
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی ،
سر کوهی ،
دل صحرائی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه !
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما « خفته چند »
چه کسی می آید با من فریاد کند .
عماد با لباس زندانی ! با ریش انبوه و نتراشیده ! آخر چرا ؟! به رغم رفتارهای تحکم آمیز و زننده در زندان با وی که شایسته اهل قلم نیست اما قلبم گواهی می دهد که عماد همان عماد است با روحیه جستجوگر و در عین حال بی قرار و سرکش و مقاوم و استوار چون کوه . غم فرزندان عماد اما دو چندان است . در زمانی که مریم در مراسم ازدواجش در فراق پدر نه اشک که خون از چشمانش می بارید اکنون گوئی این فراق و اشک نصیب « منیره » دختر دیگر عماد نیز شده است . گوئی تقدیر چنان رقم خورده است که هر یک از فرزندان عماد که می خواهند به خانه بخت بروند پدر باید در حبس باشد و آنها در فراق پدر و با چشمانی اشکبار جامه سپید ازدواج بر تن کنند . آری رسم زمانه ناجوانمرد چنین است . اما مقاومت همسر عماد نیز تحسین برانگیز است . تحسین از این باب که اگر زنی دیگر شرایط این شیرزن را داشت هزار باره از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده بود . این مادر اما در دوری همسر چنان خانه را اداره می کند که گوئی هم مرد برون است و هم زن درون . در حالیکه وی قرار بود در 12 ابان عملی سخت بر روی زانوهای خود انجام دهد با زندانی شدن همسرش چنان کمر محکم بست و با طی 50 پله به دیدار همسرش رفت و خود را به دیدار « معشوقش » رسانید و چنان « حدیث دوست » گفتند و چنان « باد عزم سر کوی یار » کرد تا « نفس به بوی خوشش مشکبار » کند که این شعر لسان الغیب را به یاد آوردم :
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر خویشتن را در پای معشوق افکنی
تنها امید ما به خداست که « و من یتوکل علی الله فهو حسبه » و از بی عدالتی ها و ناجوانمردی ها شکایت به درگاه حق می بریم .
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی / جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
سي و نه روز از بازداشت عمادالدین باقی می گذرد . بازداشتی که به شهادت قانون ، عقل و وجدان نه تنها عادلانه نبوده و نیست که رایحه سیاسی کاری از آن استشمام می شود . بازداشتی که ارمغان آن برای باقی عزت ، شرف ، آبرو و حیثیت ملی و بین المللی است و سوغات آن برای صادر كنندگان چنين حكمي جز بي اعتباري در محكمه افكار عمومي و دادگاه عدل الهي نيست . محکومیتی که تنها به دلیل زندانی ساختن « یک تن » نصیب حاکمیت شد . تا آنجا که من بعنوان کوچکترین برادر، عماد الدین باقی را می شناسم ، روحیه او سرشار از تساهل ، آرامش و اقناع عقلانی طرف مقابل بود و همیشه سعی می کرد با « سخن معقول » و « جدل احسن » و نه « خشونت و زورگوئی » با دیگری سخن بگوید و این کار او مصداق این آیه قرآن است که می فرماید « جادلهم بالتی هی احسن » . این شیوه و منش کار وی بود . عماد نه تنها با منتقدین فکری خود که حتی با دشمنان فکری خود نیز از باب « جدل احسن » به گفتگو می نشست و از این باب هم مصداق این شعر حضرت حافظ بود که :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از این رو عماد مصداق و نمونه بارز تساهل بود . من بارها از روش او انتقاد کرده بودم و می گفتم « چه حوصله ای داری با فلان و بهمان به بحث می نشینی » اما او می گفت لذتی که در هدایت و روشن کردن طرف مقابل است آن هم با ابزار فکر در هیچ چیز دیگری نیست.
رأفت ، عطوفت و جوانمردی عماد به حدی است که وقتی مادرش دریافت که قرار است روانه زندان شود از سر دلسوزی گفت : « خدا دشمنانت را نابود کند » . عماد اما پاسخی بسیار آموزنده داد که « نگوئید خدا دشمنانت را نابود کند بلکه بگوئید خدا هدایت شان کند . هر چه باشند آنها هم خانواده چشم به راهی دارند » .
در بحبوبه ای که شاید بسیاری از دوستان عماد یا راه خارج از کشور را در پیش گرفتند ، یا به کنج عزلت و گوشه گیری پناه بردند و یا به شیوه ای تهاجمی به حکومت و حکومت نشینان می تاختند و او را به دلیل روش « گفتگو محورش » به باد انتقاد می گرفتند اما وی علیرغم تمام این گوشه و کنایه ها و طعن دوستانش به تأسیس انجمن « دفاع از حقوق زندانیان » همت گماشت . ایده ای که جرقه آن در گوشه زندان به ذهن باقی افتاد و پس از آزادی از زندان تمام هم و غم خود را مصروف آن کرد . انجمنی که نه تنها بار مالی برای حکومت در پی نداشت که تمام هزینه های آن از جیب خود اعضا و دوستان خیٌر تأمین می شد . در عين حال وي از سوي برخي فقهاي بزرگوار اجازه كتبي داشت تا از وجوهات شرعي براي هزينه هاي جاري انجمن ، آزادي زندانيان و كمك به خانواده هاي آنان استفاده كند . انجمنی که تنها دغدغه آن نه چالش با حکومت که ذکر خطاها و رفتار اشتباه حکومت و گفتگو با آن بود ، نه فعالیت رادیکال سیاسی که فعالیت صرف حقوق بشری بود ، نه در بوق و کرنا کردن فعالیت هایش که فعالیت در کمال آرامش بود . عماد نه تنها به فعالیت عملی حقوق بشری پرداخت بلکه در این راه به فعالیت تئوریک و قلم فرسائی در این حوزه هم پرداخت که نمونه آن کتاب « حق حیات » بود که همراه با شش كتاب ديگر پس از چند سال معطلی در وزارت ارشاد دست آخر مجوز چاپ هم نگرفت . بخشي از كتاب حق حيات از سوی ناشری لبنانی به عربی منتشر شد و در عين حال كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان اين كتاب را براي چاپ در اختيار گرفت . هر چند که عدم صدور مجوز اين كتاب ها پس از چند سال منجر به نگارش نامه ای سرگشاده از سوی باقی به وزارت ارشاد شد و در رسانه های بسیاری انعکاس یافت اما پاسخی مطلوب دریافت نداشت . همچنين مقاله مفصل او در مورد « اعدام کودکان زیر 18 سال » مطلب ديگري بود که به دلیل عمق مطلب و کنکاش فکری و فقهی در آن از سوی سازمان عفو بین الملل به انگلیسی ترجمه شد و بسیاری آثار دیگر .
این تجربه حقوق بشری عماد برخاسته از سه سال تجربه زندان بود . سه سالی که نه تنها بیکار ننشست بلکه در کنج زندان به تدوین ، ویرایش و بازنگری چندین اثر خود در زندان پرداخت . کتاب هائی همچون جنبش دانشجوئی ، حقوق مخالفین و بررسی انقلاب ایران تدوین و بازنگری شدند و کتاب « قضاوت آمریکائی » ترجمه شد ، « تولد یک انقلاب » برای اولین بار پس از زندان منتشر و « اعدام و قصاص » به تحریر در آمد . او نه تنها بر خلاف دیگران نظاره گر وضع زندانیان نبود بلكه با معرفي خانواده هاي زندانيان نيازمند به خانواده خود، دوستان بيرون از زندان را به مدد آنان فرا مي خواند. در گیری عملی با زندان ، زندانی و شرایط زندان او را بدین فکر واداشت که جامعه ایران به جای فعالیت صرف سیاسی « نیازمند نهاد سازی » است تا بتوان ضمن نهادسازی ، مردم را به درگیری عملی با کار نهادی وادارد . چرا که در جوامع بسته و شبه دموکراتیکی همچون جامعه ایران ، فعالیت صرف سیاسی به خودی خود راه گشا نیست . وی به جد معتقد بود تنها « نهادسازی » و در پی آن « کادرسازی » است که می توان به افکار جهت داد تا از یک جامعه « پوپولیسم محور » به یک جامعه « باز و عقل مدار » راه یافت . در علم سیاست مثال معروفی است که دولت را همچون تانکی می داند که نمی تواند در جنگل پر سنگلاخ ( که کنایه از وجود نهادهای مدنی مستقل است ) به راحتی بتازد . لذا برادرم عمیقاً بر این باور بود که با ایجاد نهادهای مدنی قدرتمند است ( هر چند که نهادهای مدنی در ایران دولت مستعجل هستند ) که می توان مانع از ترکتازی دولت شد.
در آمریکا نهادی تحت عنوان « وکلای ملی دفاع کیفری » وجود دارد . این نهاد مدنی متشکل از 50 هزار عضو حقوقدان است که وظیفه آن دفاع از حقوق متهمین فارغ از نوع جرم و مذهب و نژاد است . در قیاس با آن اما در ایران نهادی مدنی برای دفاع از حقوق زندانیان تأسیس شد که نه 50 هزار عضو که تنها چند ده نفر عضو آن بودند، که نه تنها کمکی از هیچ ارگان دولتی دریافت نمی داشت بلکه تمام هزینه ها از جیب وکلای آن پرداخت می شد . نهادی که دفاع از حقوق زندانیان ( اعم از سیاسی و غیر سیاسی ) را سر لوحه کار خویش قرار داده است . نهادی که وکلای آن بدون دریافت ریالی مشغول فعالیت هستند و گاهی رنج سفرهای طولانی را برای دفاع از حقوق متهمین متحمل می شوند . در کارنامه درخشان انجمن می توان زندانیانی یافت که با کمک عماد و همفکرانش در انجمن پرنده آزادی را در آغوش می فشارند در حالی که بانی آن خود در زندان به سر می برد .
من به دلیل محشور بودن با برادرم تا حدودی از برخی اقدامات انسانی او آگاهم . در عین حال از سطح تحمل و تساهل حکومتی در عجبم که نمی تواند حتی متساهل ترین منتقد ( و نه مخالف ) خود را تحمل کند . منتقدی که نه به « چالش و تهاجم » با حکومت معتقد بود که مشی و منش او « گفتگو » با حکومت نشینان بود . به یاد دارم که عماد الدین به همراه همسر و فرزند ارشدش برای پیگیری پرونده ای به زندانی در رشت رفتند . ماجرای پرونده از این قرار است که خانواده دختری به نام « ص . ن » وی را به دلیل فقر مالی در كودكي به خانواده ای جهت كار سپردند . این دختر 10 ساله بود که از خانواده خود جدا شد و بعنوان پیشخدمت پا به خانه ای دیگر نهاد . پس ازدوسال که با خانواده جدید انس و الفتی یافت اما از قضاي روزگار اين دختر متهم به قتل كودك 8 ساله اين خانواده شد و در زندان منزل گزيد . از این پس این دختر به مدت 18 سال ( یعنی تا 30 سالگی ) در بند بود تا اینکه بواسطه پيگيري هاي متعدد عماد و خانواده اش و برقراري ارتباط با قوه قضائيه و پيگيري هاي وكيل محترم پرونده و نيز طرفداران حقوق بشررها گردید و به آغوش خانواده بازگشت . مظلوميت اين دختر به گونه اي بود كه حتي زندانبانان او براي آازادي اش دعا مي كردند .(اما گرچه دوباره با اعتراض اولياء دم اعدام، اين دختر جوان نگون بخت را تهديد مي كند) غرض این است که نه عماد و نه انجمن وی نه تنها تهدیدی برای حاکمیت نبودند بلکه چنانکه فقيه عاليقدر ايت الله منتظري در دیدار اخیر خود با دانشجویان فرمودند فعالیت هائی همچون فعالیت باقی علاوه بر اینکه زمینه ساز کاهش فشارهای خارجی است بلکه شایسته تقدیرهم است نه تحقیر و زندان .
فشارهای وارده بر عماد طی چند سال گذشته می توانست زمینه فروپاشی خانواده ای باشد اما با ایستادگی وی و خانواده اش توانست بر مشکلات غلبه نماید . همانگونه که خود در « تظلم نامه اش » به « ناخدای قضا » شمه ای از فشارها و سختی های وارده بر خود را بیان ساخته و نیازی به ذکر آن نیست اما بر این باورم که این رفتارها در جامعه ای که مدعی شیعه علی ( ع ) است و خود را ام القرای جهان اسلام می داند بر خلاف وجدان ، قرآن و سنت و سیره پیامبر و علی است.
بی مناسبت نیست که با ذکر آیاتی از قرآن و روایاتی از مولا علی ( ع ) به ذکر دو سه نکته بپردازم :
1- قضاوت و محاکمه عادلانه :
سوره نساء آیه 85 در بحث از عدالت در قضاوت چنین می گوید
« ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذ حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ... »
خدا به شما امر می کند که البته امانت را به صاحبش باز دهید و چون میان مردم حاکم شوید به عدالت داوری کنید
سوره ص آیه 24 : یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی
ای داود ترا در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز هوای نفس را پیروی نکنی.
این ایات که حکم صریح خداوند به پیامبر خود را نشان می دهد علاوه بر اثبات عظمت قضاوت در برابر خداوند اما در عین حال پیامبر خود را تهدید می کند که اگر در راه قضاوت حق پیرو هوای نفس شدی گمراه می شوی و گمراهی هم برابر است با عذاب و قهر سخت خدا . با این توصیف تکلیف بندگان خدا در امر قضاوت نیز روشن است . همچنین در سخن علی ( ع ) است که در مورد قضاوت می فرماید « حق را درباره هر کس چه خویش و چه بیگانه اجرا کن » یا همو در جای دیگر در شأن امر قضاوت ، مقام قاضی را یا در دوزخ یا بهشت می داند و هیچ راه میانه ای باقی نگذارده است . اسلامی که در مورد نوع نگاه ، کلام و رفتار قاضی نسبت به متهم چنان ظریف عمل می کند چگونه است که قاضي دادگاه پس از ازادي او از زندان مجددا باقی را احضار و بدون رعایت تشريفات قانوني و حتی بدون حضور هیئت منصفه و اخراج وکیل و خودداري باقي از دفاع به دليل وجود چنين شرايطي به محاکمه پرداخته و او را محكوم به يك سال حبس كرده است ؟ به استناد کدام اصل قانونی و مقیاس شرعی اين حكم مشروعيت دارد ؟ ضمن اینکه این رفتار بر خلاف مواد 7 ، 8 ، 9 ، 10 ، 14 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر است که ایران از امضا کنندگان آن است . بعلاوه ، اینگونه رفتارهای غیر اخلاقی مخالف نص صریح قانون اساسی و بندهای 20 ، 23 ، 32 و 34 است . این در حالی است که هر گونه تبعیض و بی عدالتی زمینه ساز زوال جامعه است . پیامبر اسلام در همین زمینه می فرماید « امت من نابود نخواهد شد مگر زمانی که در میان آنان جانب گرائی و تبعیض حکمفرما شود » .
2- آزادی حریم خصوصی :
در قرآن در سوره حجرات آیه 12 از عبارت « لا تجسسوا » استفاده شده است یعنی « از حال درونی یکدیگر تجسس نکنید » . این در حالی است که تلفن منزل عماد و حتی رفت و آمد هایش تحت کنترل بود وفعاليتهايش مورد تجسس وسیع بود . حال ممکن است در معنای امروزی سوء ظن داشتن حکومت به کسی را علت تجسس بدانند . به بیانی دیگر حکومت بگوید چون به فلانی شک داریم باید او را زیر نظر بگیریم . پاسخ این است که « یا ایها الناس اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض ظن اثم » یعنی « ای اهل ایمان از بسیار پندارها و ظن بد در حق یکدیگر بپرهیزید که برخی ظن و پندارها معصیت است » در ادامه همین ایه آمده است که هر گاه خبری دریافت داشتید به صحت و سقم آن رسیدگی کنید سپس تصمیم بگیرید تا دچار ندامت نگردید. آیات 27 و 28 سوره نور هم مومنان را از ورود به خانه دیگران منع می دارد مگر اینکه ابتدا اجازه بگیرید و پس از ورود به اهل خانه سلام کنید . چنانکه باقی در تظلم نامه به « به نا خدای قضا » از زیر نظر گرفتن خود ، منزل و تلفن منزل چنین شکوه می کند . این نیز مخالف ماده 12 اعلامیه و مخالف اصل 25 قانون اساسی است .
3- حفظ امنیت و آبروی شخصی :
در روایات داریم که حرمت آبروی مؤمن برابر با خانه خدا است . با توجه به این چگونه می توان حیثیت و آبروی یک مؤمن را به ملعبه گرفت و با بوق و کرنا کردن در رسانه های دولتی او را عامل بیگانه خواند. مگر قرآن نفرموده در مورد هر خبری ابتدا به بررسی بپردازید و سپس اتخاذ تصمیم کنید . پس چگونه است که در حکومت اسلامی آیات مصرح قرآن و دست کم قانون و وجدان را نادیده می گیرد و بدون اثبات ادعا شبهه برمي انگيزند ؟ این هم مخالف اصل 22 قانون اساسی و ماده 12 اعلامیه جهانی حقوق بشر است .
4- آزادی انتقاد :
مردم و دولت حقوقی بر یکدیگر دارند . حقوق مردم بر دولت همانا نظارت و انتقاد و گوشزد کردن خطاها و اشتباهات آن است . چرا که « قدرت مطلق فساد مطلق می آورد » . بنابراین نظارت و نقد، از ملزومات دموکراسی و هر حکومت سالمی است . در کلام علی ( ع ) است که هیچ امتی پاک و آراسته نگردد مگر اینکه ضعیف از قوی حق خود را بدون لکنت و گرفتگی زبان بگیرد و در جای دیگر می فرماید حکومت و رعیت آینه یکدیگرند . ضمن اینکه منازعات فکری زمینه رشد یک جامعه سالم و خردمند را باعث می شود چنانکه پیامبر می فرماید « ان فی اختلاف امتی رحمة » یعنی در اختلاف میان امت من رحمت است . این توصیه ها در حالی است که سرکوب و شکستن قلمها نه تنها رحمت نیست که نقمت است بر مردمان . این گفته پیامبر در واقع به رسمیت شناختن تکثرگرائی است .
امان از ناجوانمردی روزگار . روزگاری که بهترین فرصتهای شغلی دولتی و مطالعاتی برای عماد پیش آمد وی براحتی پشت پا به همه آن زده و عرصه قلم و تحقیق را رها نکرد . چرا که حرمت قلم نزد او آنچنان بود که می گفت خداوند به حرمت قلم سوگند یاد کرده است و مي گفت قلمم را به پول و منصب و مصلحت نمي فروشم. انصافاً جوانمردانه بر حرفش ایستاد . عماد نه از آن دسته عزلت نشینان است که با اندک فشاری به گوشه ای روند و نه از آنها بود که از سختی های راه ناله و فغان بر آرد و به خارج از مرزها بگریزد بلکه ایستاد آنگونه که در راه خود همه گونه مشقت و سختی را به جان خرید : از بیکاری و تهدید به ترور تا محاكمه و زندان و در راه اصلاح رفتار حکومت و آگاهی بخشی ذره ای از پا ننشست .
یاری اندر کس نمیبنیم یاران را چه شد دوستی که آخر آمد دوستداران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
همچنين وي پس از هفت سال تدريس در دانشگاه اما سرانجام در ميانه ترم در سال 74 – 75 از تدريس در دانشگاه منع گرديد .
امان و صد امان از ناجوانمردی روزگار . در این میانه تنها کسانی که یار و یاور و همراه عماد بودند همسر و فرزندان او بودند . کدامین فرزندی است که نخواهد در مراسم ازدواجش پدر در کنار وی نباشد ؟ کدام فرزندی است که دوست داشته باشد با چشمانی اشکبار به خانه بخت برود در حالی که پدر در دفاع از « حقانیت » در زندان است ؟ اما مریم چنین بود . مریمی که در مراسم ازدواجش خون می گریست و آنچنان بود که گوئی مصداق این شعر حضرت مولانا بود :
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
همان مریمی که در غیبت دوباره پدرش چونان پولادی آبدیده است و چونان مردی استوار عصای دست مادر و خواهران خود است . آری رسم زمانه تا بوده این بود که نیک اندیشان و خیرخواهان را یا به اجبار به کنج عزلت و بازنشستگی فرستد یا در کنج زندان روزگار سپری کنند همچون فرخی یزدی که در زندان برای اعتراض به رفتار غیر انسانی حکومت زمان خود دهان خود را دوخت . اما او نه لبان خود را می دوزد و نه به کنج عزلت می رود . با روحیه ای که از او سراغ دارم نه تنها به راحتی با محیط سازگار می شود بلکه خود برای خود کار می تراشد و حتی در شرایط غیر انسانی زندان در پی سوژه تحقیقی می گردد . وی از هر فرصتی برای مطالعه و تحقیق سود می جوید چرا که به ارزش « زمان » آگاه است . روحیه او بگونه ای است که به زودی زندانی و زندانبان شیفته مرام و شخصیت او می شوند .
ملاقات کابینی اخیر با وی اما چنان آتشی در دل و بغضی در گلویم نشاند که با مشاهده آن وضعیت می خواستم چنان فریادی بزنم که از « نفیرم مرد و زن » به ناله در آیند . نا خود آگاه به ترنم این شعر فریدون مشیری پرداختم که فکر می کنم زبان حال همسر و فرزندانش نیز هست :
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی !
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی ،
سر کوهی ،
دل صحرائی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه !
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما « خفته چند »
چه کسی می آید با من فریاد کند .
عماد با لباس زندانی ! با ریش انبوه و نتراشیده ! آخر چرا ؟! به رغم رفتارهای تحکم آمیز و زننده در زندان با وی که شایسته اهل قلم نیست اما قلبم گواهی می دهد که عماد همان عماد است با روحیه جستجوگر و در عین حال بی قرار و سرکش و مقاوم و استوار چون کوه . غم فرزندان عماد اما دو چندان است . در زمانی که مریم در مراسم ازدواجش در فراق پدر نه اشک که خون از چشمانش می بارید اکنون گوئی این فراق و اشک نصیب « منیره » دختر دیگر عماد نیز شده است . گوئی تقدیر چنان رقم خورده است که هر یک از فرزندان عماد که می خواهند به خانه بخت بروند پدر باید در حبس باشد و آنها در فراق پدر و با چشمانی اشکبار جامه سپید ازدواج بر تن کنند . آری رسم زمانه ناجوانمرد چنین است . اما مقاومت همسر عماد نیز تحسین برانگیز است . تحسین از این باب که اگر زنی دیگر شرایط این شیرزن را داشت هزار باره از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده بود . این مادر اما در دوری همسر چنان خانه را اداره می کند که گوئی هم مرد برون است و هم زن درون . در حالیکه وی قرار بود در 12 ابان عملی سخت بر روی زانوهای خود انجام دهد با زندانی شدن همسرش چنان کمر محکم بست و با طی 50 پله به دیدار همسرش رفت و خود را به دیدار « معشوقش » رسانید و چنان « حدیث دوست » گفتند و چنان « باد عزم سر کوی یار » کرد تا « نفس به بوی خوشش مشکبار » کند که این شعر لسان الغیب را به یاد آوردم :
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر خویشتن را در پای معشوق افکنی
تنها امید ما به خداست که « و من یتوکل علی الله فهو حسبه » و از بی عدالتی ها و ناجوانمردی ها شکایت به درگاه حق می بریم .
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی / جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
براي پدر
/ تو را من چشم در راهم
به نام حق*
ديشب آهسته به من گفت
اي خوشا آنكه كنون آزاد است
واي بر حال دل مرغ پريش
كه گرفتار كف صياد است
گفتمش زين سخنان لب بر بند
واي به حال من و تو امروز است
هدف ماست حقيقت گفتن
عاقبت شيوه ما پيروز است 1
از همه بزرگواراني كه اين جلسه را سامان دادند و از همه روزنامه نگاراني كه حرمت قلم و انديشه را پاس داشتند و با فراخوان خويش اين جلسه را برقرار كردند و نيز ديگر عزيزاني كه از ميان فعالان مدني و اجتماعي در اين جلسه حضور يافتند از طرف خانواده سپاس گذاري و قدر داني مي كنم .
همچنين از هيئت مديره انجمن صنفي روزنامه نگاران سپاس گذاريم كه امكان برگزاري اين جلسه را فراهم كردند. پدرم در بيست و پنج سال گذشته از سال 1360 تاكنون همواره به عنوان نويسنده ، عضوي از خانواده بزرگ مطبوعات بود و امروز نيز يك سال محكوميتي كه ظاهرا به دليل آن زنداني شده است براي مقالاتي است كه در روزنامه هاي معتبر كشور نوشته است.
ما بارها اعتراض خود را به جهت زنداني كردن پدرم از طريق وكيل محترم و خانواده اعلام كرده ايم. پدرم همچنان با حكم يكساله در زندان است اما براي پرونده ديگري در مورد اقدامات يك نهاد مدني (انجمن دفاع از حقوق زندانيان )تحت بازجويي و فشار در سلول بسته است و از انتقال وي به بند عمومي يا آزادي به قيد وثيقه اي كه بازپرس پرونده تعيين كرده خودداري مي شود و ما به اين وضعيت معترضيم .
پدرم در يك ملاقات بسيار كوتاه بيست دقيقه اي كه به صورت كابيني داشتيم اعلام كردند كه با افتخار و سربلندي آماده دفاع علني در يك دادگاه صالحه هستند و خواستار برگزاري هرچه سريعتر چنين دادگاهي بر اساس اصل 168 قانون اساسي شدند .
پدرم خود را زنداني قلم و انديشه و عمل صالحش (فعايت مدني ، مطبوعاتي و حقوق بشري ) مي داند . ديروز در سالي كه كه نام "امنيت و وحدت" گرفته بود به اتهام نوشتن مقالاتي كه گويا خواب عده اي را پريشان كرده بود به زندان محكوم شد و امروز در سالي كه اتحادملي و انسجام اسلامي نام دارد دوباره به اتهامات همان پرونده ها محكوم و راهي زندان مي شود و البته در واقع اتهام اصلي امروز اوكه مربوط به پرونده ديگري است ايفاي نقش به عنوان يك ناظر بيدار جامعه مدني بر اعمال حكومت و تهيه گزارش از زندانها و نگارش وضع متهمان و تلاش براي كاستن از آلام محكومين و متهمان است . متاسفم نام هايي كه براي اين سالها انتخاب شده با بي مسووليتي برخي افراد به اسامي بي مسمايي تبديل شده است و درست در همين سالها حقوق افراد ضايع مي شود.
پدرم در ملاقات كوتاه خود نيز دغدغه هاي فراتر از خويش داشت :نگران بازداشت دانشجويان بود و از اينكه در اين مدت حكم اعدام براي افرادي صادر شده يا به اجرا در امده سوال مي كرد .او حتي در زندان ناظر هوشمندي بر عملكرد زندانبانان و حاكمان بود و اين دغدغه نه دغدغه اي جديد كه موضوعي هميشگي براي او بود. او از گذشته ابزار زندان را ناكارامد مي دانست . ديشب تورقي در دفترخاطرات پدرم كردم و دست نوشته هاي او را پس از آزادي از زندان پيشين مرور مي كردم. ديدم او چه در درون و چه در بيرون از زندان همواره نگران رفتارهاي كساني بود كه حقوق انسانها را ناديده گرفته و مي گيرند. او براي انسانها فارغ از موقعيتشان به عنوان متهم يا محكوم و بدون توجه به مرام و مسلكشان حرمت و كرامت و حقوق قائل بود و از اين رو در روز پس از آزادي از زندان قبلي نوشته است :
" اگر خوشحالي ام را در اثر خوشحال شدن خانواده ام صرف نظر كنم چگونه مي توان خوشحال بود در حالي كه بسياري از افراد زنداني هستند ؟ انديشمنداني وارسته اي چون دكتر آغاجري (كه در زندان مضاعف به سر مي برد و سي كيلومتر دورتر از همدان زنداني است كه براي خانواده او هم دشوار است )و آقاي يوسفي اشكوري،پزوهشگران زبده اي چون عباس عبدي و حسين قاضيان ،حقوقداناني چون دادخواه ، سلطاني و زر افشان ، دوستاني چون اكبر گنجي ، برجستگان جنبش دانشجويي ..،طبرزدي و كسان ديگري مانند آقايان صدر و رستمخاني كه زندان خود را هم در شهرستاني دور از شهر خود مي گذرانند . سيامك پورزند روزنامه نگار سالخورده ، آقاي اشراقي روزنامه نگار جوان و مستعد و بسياري افراد ديگر كه ياد آنها از قلم مي افتد يا بسياري از افراد ديگر كه متاسفانه نمي شناسم ، در بند هستند . در حال حاضر (اشاره به سال 1381) 110 روزنامه نگار در دنيا زنداني هستند چگونه مي توان خرسند بود ؟ تنها خوشحالي من رفع حصر از حضرت ايت الله منتظري بود احساسم مانند كسي است كه از سلول انفرادي به بند عمومي منتقل مي شود .
روش زندان براي مقابله با انديشه ي مخالف روش پوسيده اي است و در دنياي امروز اين چاقو برندگي ندارد ....بايد بفهمند كه زور زندان تاكنون در هيچ جاي دنيا جواب نداده .امروز كشورهايي هستند كه حكومتشان عمر 200-300 ساله دارد عموما دموكراتيك هستند و به همين دليل مانده اند و به آينده خود هم اطمينان دارند اما كشورهايي كه با زور و زندان اداره شده اند كدامشان دوام داشته و براي خود آينده اي مي بيند؟ جمهوري اسلامي از اين شانس استثنايي برخوردار است كه برامده از انقلاب عظيمي بوده و سازوكارهاي دموكراتيك در قانون اساسي آن تعبيه شده .كاش نگذارند اين شانس بي اعتبار شود .زنداني كردن براي هيچ حكومتي افتخار نيست و اميدوارم مسوولان قضايي قدري دور انديشانه تر عمل كنند .... من از زندان پشيمان نيستم و از كسي هم كينه به دل ندارم. اگر براي پيشبرد دموكراسي و معنويت در ايران لازم باشد حاضرم به زندان بازگردم...."
اكنون او به زندان باز گشته است براي همان دموكراسي و معنويت و با همان اعتقادات و البته استوارتر.
متاسفانه در روزهاي گذشته بر برخي مطبوعات به جهت پوشش اخبار پدرم فشار وارد شده است و همين سطح محدود اطلاع رساني را برنمي تابند و سعي دارند همان گونه كه پدرم را در زندان ايزوله كرده اند در جامعه نيز چنين كنند. اما برگزاري همين جلسه –حتي اگر در مطبوعات بازتابي نيابد – نشان از آن دارد كه ياد باقي، باقي است . پدرم در زندان هرگز كسي را از ياد نمي برد ،هيچ زنداني را از قلم نمي انداخت و غمخوار همه بود.
گرم ياد آوري يا نه
من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
كه مي گيرد سايه ها رنگ سياهي
تو را من چشم در راهم
-------
1-شعر از فضل الله صلواتي در زندان
* متن سخنان مريم باقي در انجمن صنفي روزنامه نگاران
ديشب آهسته به من گفت
اي خوشا آنكه كنون آزاد است
واي بر حال دل مرغ پريش
كه گرفتار كف صياد است
گفتمش زين سخنان لب بر بند
واي به حال من و تو امروز است
هدف ماست حقيقت گفتن
عاقبت شيوه ما پيروز است 1
از همه بزرگواراني كه اين جلسه را سامان دادند و از همه روزنامه نگاراني كه حرمت قلم و انديشه را پاس داشتند و با فراخوان خويش اين جلسه را برقرار كردند و نيز ديگر عزيزاني كه از ميان فعالان مدني و اجتماعي در اين جلسه حضور يافتند از طرف خانواده سپاس گذاري و قدر داني مي كنم .
همچنين از هيئت مديره انجمن صنفي روزنامه نگاران سپاس گذاريم كه امكان برگزاري اين جلسه را فراهم كردند. پدرم در بيست و پنج سال گذشته از سال 1360 تاكنون همواره به عنوان نويسنده ، عضوي از خانواده بزرگ مطبوعات بود و امروز نيز يك سال محكوميتي كه ظاهرا به دليل آن زنداني شده است براي مقالاتي است كه در روزنامه هاي معتبر كشور نوشته است.
ما بارها اعتراض خود را به جهت زنداني كردن پدرم از طريق وكيل محترم و خانواده اعلام كرده ايم. پدرم همچنان با حكم يكساله در زندان است اما براي پرونده ديگري در مورد اقدامات يك نهاد مدني (انجمن دفاع از حقوق زندانيان )تحت بازجويي و فشار در سلول بسته است و از انتقال وي به بند عمومي يا آزادي به قيد وثيقه اي كه بازپرس پرونده تعيين كرده خودداري مي شود و ما به اين وضعيت معترضيم .
پدرم در يك ملاقات بسيار كوتاه بيست دقيقه اي كه به صورت كابيني داشتيم اعلام كردند كه با افتخار و سربلندي آماده دفاع علني در يك دادگاه صالحه هستند و خواستار برگزاري هرچه سريعتر چنين دادگاهي بر اساس اصل 168 قانون اساسي شدند .
پدرم خود را زنداني قلم و انديشه و عمل صالحش (فعايت مدني ، مطبوعاتي و حقوق بشري ) مي داند . ديروز در سالي كه كه نام "امنيت و وحدت" گرفته بود به اتهام نوشتن مقالاتي كه گويا خواب عده اي را پريشان كرده بود به زندان محكوم شد و امروز در سالي كه اتحادملي و انسجام اسلامي نام دارد دوباره به اتهامات همان پرونده ها محكوم و راهي زندان مي شود و البته در واقع اتهام اصلي امروز اوكه مربوط به پرونده ديگري است ايفاي نقش به عنوان يك ناظر بيدار جامعه مدني بر اعمال حكومت و تهيه گزارش از زندانها و نگارش وضع متهمان و تلاش براي كاستن از آلام محكومين و متهمان است . متاسفم نام هايي كه براي اين سالها انتخاب شده با بي مسووليتي برخي افراد به اسامي بي مسمايي تبديل شده است و درست در همين سالها حقوق افراد ضايع مي شود.
پدرم در ملاقات كوتاه خود نيز دغدغه هاي فراتر از خويش داشت :نگران بازداشت دانشجويان بود و از اينكه در اين مدت حكم اعدام براي افرادي صادر شده يا به اجرا در امده سوال مي كرد .او حتي در زندان ناظر هوشمندي بر عملكرد زندانبانان و حاكمان بود و اين دغدغه نه دغدغه اي جديد كه موضوعي هميشگي براي او بود. او از گذشته ابزار زندان را ناكارامد مي دانست . ديشب تورقي در دفترخاطرات پدرم كردم و دست نوشته هاي او را پس از آزادي از زندان پيشين مرور مي كردم. ديدم او چه در درون و چه در بيرون از زندان همواره نگران رفتارهاي كساني بود كه حقوق انسانها را ناديده گرفته و مي گيرند. او براي انسانها فارغ از موقعيتشان به عنوان متهم يا محكوم و بدون توجه به مرام و مسلكشان حرمت و كرامت و حقوق قائل بود و از اين رو در روز پس از آزادي از زندان قبلي نوشته است :
" اگر خوشحالي ام را در اثر خوشحال شدن خانواده ام صرف نظر كنم چگونه مي توان خوشحال بود در حالي كه بسياري از افراد زنداني هستند ؟ انديشمنداني وارسته اي چون دكتر آغاجري (كه در زندان مضاعف به سر مي برد و سي كيلومتر دورتر از همدان زنداني است كه براي خانواده او هم دشوار است )و آقاي يوسفي اشكوري،پزوهشگران زبده اي چون عباس عبدي و حسين قاضيان ،حقوقداناني چون دادخواه ، سلطاني و زر افشان ، دوستاني چون اكبر گنجي ، برجستگان جنبش دانشجويي ..،طبرزدي و كسان ديگري مانند آقايان صدر و رستمخاني كه زندان خود را هم در شهرستاني دور از شهر خود مي گذرانند . سيامك پورزند روزنامه نگار سالخورده ، آقاي اشراقي روزنامه نگار جوان و مستعد و بسياري افراد ديگر كه ياد آنها از قلم مي افتد يا بسياري از افراد ديگر كه متاسفانه نمي شناسم ، در بند هستند . در حال حاضر (اشاره به سال 1381) 110 روزنامه نگار در دنيا زنداني هستند چگونه مي توان خرسند بود ؟ تنها خوشحالي من رفع حصر از حضرت ايت الله منتظري بود احساسم مانند كسي است كه از سلول انفرادي به بند عمومي منتقل مي شود .
روش زندان براي مقابله با انديشه ي مخالف روش پوسيده اي است و در دنياي امروز اين چاقو برندگي ندارد ....بايد بفهمند كه زور زندان تاكنون در هيچ جاي دنيا جواب نداده .امروز كشورهايي هستند كه حكومتشان عمر 200-300 ساله دارد عموما دموكراتيك هستند و به همين دليل مانده اند و به آينده خود هم اطمينان دارند اما كشورهايي كه با زور و زندان اداره شده اند كدامشان دوام داشته و براي خود آينده اي مي بيند؟ جمهوري اسلامي از اين شانس استثنايي برخوردار است كه برامده از انقلاب عظيمي بوده و سازوكارهاي دموكراتيك در قانون اساسي آن تعبيه شده .كاش نگذارند اين شانس بي اعتبار شود .زنداني كردن براي هيچ حكومتي افتخار نيست و اميدوارم مسوولان قضايي قدري دور انديشانه تر عمل كنند .... من از زندان پشيمان نيستم و از كسي هم كينه به دل ندارم. اگر براي پيشبرد دموكراسي و معنويت در ايران لازم باشد حاضرم به زندان بازگردم...."
اكنون او به زندان باز گشته است براي همان دموكراسي و معنويت و با همان اعتقادات و البته استوارتر.
متاسفانه در روزهاي گذشته بر برخي مطبوعات به جهت پوشش اخبار پدرم فشار وارد شده است و همين سطح محدود اطلاع رساني را برنمي تابند و سعي دارند همان گونه كه پدرم را در زندان ايزوله كرده اند در جامعه نيز چنين كنند. اما برگزاري همين جلسه –حتي اگر در مطبوعات بازتابي نيابد – نشان از آن دارد كه ياد باقي، باقي است . پدرم در زندان هرگز كسي را از ياد نمي برد ،هيچ زنداني را از قلم نمي انداخت و غمخوار همه بود.
گرم ياد آوري يا نه
من از يادت نمي كاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
كه مي گيرد سايه ها رنگ سياهي
تو را من چشم در راهم
-------
1-شعر از فضل الله صلواتي در زندان
* متن سخنان مريم باقي در انجمن صنفي روزنامه نگاران
آنكه در زندان شهر ما "باقي" است
دكتر قنبر علي رودگر (عضو هيات علمي بنياد دايره المعارف اسلامي):
كساني كه تا حدودي جريان هاي ادبي سياسي چند دهه پس از انقلاب را دنبال كرده باشند، در مراسم تشييع پيكرشاعر نازنين،قيصر امين پور در خانه شاعران و در دانشگاه تهران ومجلس ختم درمسجد الجواد، مي توانند معناي حضور بسياري از چهره هاي سياسي يا ادبي يا فرهنگي را و نيز پيام هاي قرائت شده و سخنراني هاي ايراد شده در اين مراسم را فهم و تحليل كنند.
البته همينجا بايد فورا تاكيد كنم كه اغلب همدردي ها، هم زباني ها و همراهي ها از دل و سوز درون بوده و اين همه بيش و پيش از همه به احترام و به اعتبار شخصيت و هنر امين پور بوده است.
هرچه بود و هست چه دوستان از دوستداران واقعي وسوگواران قيصرو چه ديگران قيصر را ستودند و بر شعر و شعورش و سلوكش و شكيبايي اش درودها فرستادند و فقدانش را دريغا گفتند.
اما قيصر مگر كه بود و چه كرد؟ در يك كلام، شاعري بغايت انسان و انساني بغايت شاعر بود با دردمندي كه به قول شعرش «درد نام ديگرش بود» ولي با اين حال «درد مردم زمانه داشت و دردهاي رنگارنگ مردم بيشتر آزارش مي داد» . قيصر از دل انقلاب بر آمد و بر اصول آن وفادار ماند و در عين حال به شهادت بسياري از آثار و اشعارش و به گواهي مصاحبان و دوستانش شاعري منتقد و از روند بسياري از امور ناراضي بود. در عين حال نوميد هم نبود و با شعر و قلمش اين اميد را آفتابي مي كرد. اين بنده در ماههاي آخر رياست جمهوري آقاي خاتمي در دوره اول رياست جمهوري يكبار به قيصر گفتم: با وجود مشاهده همه ناكامي هاي آقاي خاتمي و موانع موجود براي شما چرا باز پاي مقاله شاعران را براي ترغيب ايشان به نامزدي دوباره امضا كرده ايد؟ پاسخ داد:اولا آمدن آقاي خاتمي فرصت دوباره است كه نبايد آن را كم گرفت، ديگر اينكه ما از آينده ي منهاي خاتمي خبر نداريم، از كجا معلوم كه... و بالاخره من هنوز اميدوارم.
آري قيصر نگاه اميدوارانه و بيمناكانه و انسانيت و انسان دوستي و وفاداري به اصول انقلاب و بسياري از فضائل ديگررا در خود جمع كرده و پشت پا زده به همه امتيازات و مواهب.
راستي اين فضائلي كه بدان ها اشاره شد البته غير از هنر شاعري و تخصص ادبي، كداميك را كسي مي تواند در وجود عزيز ديگري كه او هم در ميان ما نيست انكار كند؟اگر قيصر را به سبب فضائلش مي ستاييم چرا بايد محقق وارسته و فرزانه اي را كه صاحب همين فضيلت هاي انساني است از ياد ببريم؟ چرا فقط فضيلت هاي انساني رفتگان را شاعران ما و شخصيت هاي فرهنگي و سياسي ياد آوري مي كنند و زندگان را بخت برخورداري براي چنين ياد كردي نيست؟
آيا راستي فقط بايد در سوگ «رفته» شعر سرود و آنكه را هنوز نرفته و در ميان ماست ـالبته در زندان شهر ماـ "باقي" است از ياد ببريم؟ قيصر اكنون در جوار رحمت الهي آرميده و خداي خوبي ها او را كه خوب ترين شاعر روزگار ما بوده، با مهر و لطف خويش مي نوازد و نيازي هم به ستايش اين و آن ندارد. اما عمادالدين باقي اكنون در زندان است و نيازمند دست كم ياد كردي و ياد آوردي.
افزون بر 3 هفته پس از بازداشتش، همسر و فرزندانش فقط اجازه يافتند از پشت شيشه و كابين تصوير او را ببينند. زندگي مخاطره آميز باقي نشان مي دهد كه او نيز چون قيصر سرشار از دردمندي است و در زندان بودن او نشانگر درد مردم داشتن اوست. نشان بدين نشان كه بعد از گذراندن سه سال زندان به جاي آنكه زندگي آرام و بي صدايي را در پيش گيرد و يا ترك وطن بگويد و يا منكر همه اصول و مباني خود شود، به عكس اصول خود را حتي ادامه هم داد و دفاع از حقوق بشر بويژه مردمان عادي و بي دفاع را مطمع نظر خود قرار داد و همه تلاشش را به كار بست تا از زندانيان عادي و حقوقشان دفاع كند و آنان را با حقوق شهروندي خود آشنا سازد.
چنين دغدغه هايي را در يك نظام مردم سالار و انساني و اسلامي بايد بسيار ستود، كسي كه 3سال در زندان باشد با توجه به اوضاع اجتماعي و اقتصادي بسيار متغير مملكت ما شايد بتوان گفت به ازاي 3سال زندان، ده سال از زندگي خويش عقب مي ماند و چنين كسي علي القاعده به حكم عقل مآل انديش، بايد بعد از رهايي جبران مافات كند. من كه خود چند سال قبل فقط 30روز را براي درمان عوارض تركش هاي زمان جنگ در بيمارستان بسر بردم پس از بهبود آشكارا احساس مي كردم كه از چرخه زندگي عقب افتاده ام تا چه رسد به كسي كه نزديك 1100روز از زندگي خود غايب باشد آن هم به عنوان يك محكوم زنداني و تضييقاتي كه مي دانيم.
ولي باقي كه درد همين مردم را داشت ، مردمي كه بسياري شان نمي شناسندش و نمي دانند او اكنون كجاست، بعد از زندان بر دفاع از حقوق مردم مصمم تر شد و كوشيد تا از حقوق بخشهاي آسيب پذير مردم دفاع كند.
شرح اين كوششها را بايد در نامه اي كه به قلم باقي براي رياست قوه قضاييه در هفته هاي اخير نوشته شده ديد و خواند، نامه اي كه هيچ روزنامه اي اجازه انتشار كامل آن را نيافته، آن هم درست در هفته هايي كه رييس جمهور ايران در دانشگاه كلمبيا اعلام كرده كه در ايران روزانه صدها جلسه باز و آزاد در دانشگاهها داير است و هر كه هر نظري دارد آزادانه مي گويد.
باري اينك خطاب دردمندانه من به همه عالمان، استادان، شاعران و اهل قلم و همه انسانهاي آگاهي كه به خاطر فضائل انساني و متعالي امين پور، پيام تسليت مي فرستند و دريغا مي گويند و برايش شعر مي سرايند و فقدانش را به درستي خسارت بار مي شمارند همين يك جمله است:
به همان دلايلي كه قيصر را ستوده ايد بايد در انديشه باقي نيز باشيد. مرگ زودرس قيصر عزيز اثبات كرد كه دنيا واقعا «فاني» است و ارزش اين همه ملاحظات دل ناخواه را ندارد و آنچه باقي ماند، نام و سلوك قيصرها و هنر و شرف هنرشان است اي آدمها...
كساني كه تا حدودي جريان هاي ادبي سياسي چند دهه پس از انقلاب را دنبال كرده باشند، در مراسم تشييع پيكرشاعر نازنين،قيصر امين پور در خانه شاعران و در دانشگاه تهران ومجلس ختم درمسجد الجواد، مي توانند معناي حضور بسياري از چهره هاي سياسي يا ادبي يا فرهنگي را و نيز پيام هاي قرائت شده و سخنراني هاي ايراد شده در اين مراسم را فهم و تحليل كنند.
البته همينجا بايد فورا تاكيد كنم كه اغلب همدردي ها، هم زباني ها و همراهي ها از دل و سوز درون بوده و اين همه بيش و پيش از همه به احترام و به اعتبار شخصيت و هنر امين پور بوده است.
هرچه بود و هست چه دوستان از دوستداران واقعي وسوگواران قيصرو چه ديگران قيصر را ستودند و بر شعر و شعورش و سلوكش و شكيبايي اش درودها فرستادند و فقدانش را دريغا گفتند.
اما قيصر مگر كه بود و چه كرد؟ در يك كلام، شاعري بغايت انسان و انساني بغايت شاعر بود با دردمندي كه به قول شعرش «درد نام ديگرش بود» ولي با اين حال «درد مردم زمانه داشت و دردهاي رنگارنگ مردم بيشتر آزارش مي داد» . قيصر از دل انقلاب بر آمد و بر اصول آن وفادار ماند و در عين حال به شهادت بسياري از آثار و اشعارش و به گواهي مصاحبان و دوستانش شاعري منتقد و از روند بسياري از امور ناراضي بود. در عين حال نوميد هم نبود و با شعر و قلمش اين اميد را آفتابي مي كرد. اين بنده در ماههاي آخر رياست جمهوري آقاي خاتمي در دوره اول رياست جمهوري يكبار به قيصر گفتم: با وجود مشاهده همه ناكامي هاي آقاي خاتمي و موانع موجود براي شما چرا باز پاي مقاله شاعران را براي ترغيب ايشان به نامزدي دوباره امضا كرده ايد؟ پاسخ داد:اولا آمدن آقاي خاتمي فرصت دوباره است كه نبايد آن را كم گرفت، ديگر اينكه ما از آينده ي منهاي خاتمي خبر نداريم، از كجا معلوم كه... و بالاخره من هنوز اميدوارم.
آري قيصر نگاه اميدوارانه و بيمناكانه و انسانيت و انسان دوستي و وفاداري به اصول انقلاب و بسياري از فضائل ديگررا در خود جمع كرده و پشت پا زده به همه امتيازات و مواهب.
راستي اين فضائلي كه بدان ها اشاره شد البته غير از هنر شاعري و تخصص ادبي، كداميك را كسي مي تواند در وجود عزيز ديگري كه او هم در ميان ما نيست انكار كند؟اگر قيصر را به سبب فضائلش مي ستاييم چرا بايد محقق وارسته و فرزانه اي را كه صاحب همين فضيلت هاي انساني است از ياد ببريم؟ چرا فقط فضيلت هاي انساني رفتگان را شاعران ما و شخصيت هاي فرهنگي و سياسي ياد آوري مي كنند و زندگان را بخت برخورداري براي چنين ياد كردي نيست؟
آيا راستي فقط بايد در سوگ «رفته» شعر سرود و آنكه را هنوز نرفته و در ميان ماست ـالبته در زندان شهر ماـ "باقي" است از ياد ببريم؟ قيصر اكنون در جوار رحمت الهي آرميده و خداي خوبي ها او را كه خوب ترين شاعر روزگار ما بوده، با مهر و لطف خويش مي نوازد و نيازي هم به ستايش اين و آن ندارد. اما عمادالدين باقي اكنون در زندان است و نيازمند دست كم ياد كردي و ياد آوردي.
افزون بر 3 هفته پس از بازداشتش، همسر و فرزندانش فقط اجازه يافتند از پشت شيشه و كابين تصوير او را ببينند. زندگي مخاطره آميز باقي نشان مي دهد كه او نيز چون قيصر سرشار از دردمندي است و در زندان بودن او نشانگر درد مردم داشتن اوست. نشان بدين نشان كه بعد از گذراندن سه سال زندان به جاي آنكه زندگي آرام و بي صدايي را در پيش گيرد و يا ترك وطن بگويد و يا منكر همه اصول و مباني خود شود، به عكس اصول خود را حتي ادامه هم داد و دفاع از حقوق بشر بويژه مردمان عادي و بي دفاع را مطمع نظر خود قرار داد و همه تلاشش را به كار بست تا از زندانيان عادي و حقوقشان دفاع كند و آنان را با حقوق شهروندي خود آشنا سازد.
چنين دغدغه هايي را در يك نظام مردم سالار و انساني و اسلامي بايد بسيار ستود، كسي كه 3سال در زندان باشد با توجه به اوضاع اجتماعي و اقتصادي بسيار متغير مملكت ما شايد بتوان گفت به ازاي 3سال زندان، ده سال از زندگي خويش عقب مي ماند و چنين كسي علي القاعده به حكم عقل مآل انديش، بايد بعد از رهايي جبران مافات كند. من كه خود چند سال قبل فقط 30روز را براي درمان عوارض تركش هاي زمان جنگ در بيمارستان بسر بردم پس از بهبود آشكارا احساس مي كردم كه از چرخه زندگي عقب افتاده ام تا چه رسد به كسي كه نزديك 1100روز از زندگي خود غايب باشد آن هم به عنوان يك محكوم زنداني و تضييقاتي كه مي دانيم.
ولي باقي كه درد همين مردم را داشت ، مردمي كه بسياري شان نمي شناسندش و نمي دانند او اكنون كجاست، بعد از زندان بر دفاع از حقوق مردم مصمم تر شد و كوشيد تا از حقوق بخشهاي آسيب پذير مردم دفاع كند.
شرح اين كوششها را بايد در نامه اي كه به قلم باقي براي رياست قوه قضاييه در هفته هاي اخير نوشته شده ديد و خواند، نامه اي كه هيچ روزنامه اي اجازه انتشار كامل آن را نيافته، آن هم درست در هفته هايي كه رييس جمهور ايران در دانشگاه كلمبيا اعلام كرده كه در ايران روزانه صدها جلسه باز و آزاد در دانشگاهها داير است و هر كه هر نظري دارد آزادانه مي گويد.
باري اينك خطاب دردمندانه من به همه عالمان، استادان، شاعران و اهل قلم و همه انسانهاي آگاهي كه به خاطر فضائل انساني و متعالي امين پور، پيام تسليت مي فرستند و دريغا مي گويند و برايش شعر مي سرايند و فقدانش را به درستي خسارت بار مي شمارند همين يك جمله است:
به همان دلايلي كه قيصر را ستوده ايد بايد در انديشه باقي نيز باشيد. مرگ زودرس قيصر عزيز اثبات كرد كه دنيا واقعا «فاني» است و ارزش اين همه ملاحظات دل ناخواه را ندارد و آنچه باقي ماند، نام و سلوك قيصرها و هنر و شرف هنرشان است اي آدمها...
وضعیت عمادالدین باقی در زندان اوین / گفتگوي دويچه وله با فاطمه کمالي احمدسرايي
عمادالدین باقی، مؤسس انجمن دفاع از حقوق زندانیان همچنان در بازداشتگاه اوین و در سلول بسته زندانی است. فاطمه کمالی، همسر باقی درگفتوگو با دویچه وله از فشاری که این فعال حقوق بشر در زندان تحمل میکند، میگوید. .
بشنوید: مصاحبه مهیندخت مصباح با فاطمه کمالی
دویچه وله: وضعیت آقای باقی در زندان چگونه است؟ چه مدت از بازداشت ایشان میگذرد؟
فاطمه کمالی: الان ۳۶ روز از بازداشت ایشان میگذرد. ایشان تمام این مدت را در سلول بسته در بند ۲۰۹ که تحت نظر وزارت اطلاعات است به سر برده است. در حالی که طبق اعلام نظر دادستانی تهران، آقای باقی باید برای سپری کردن حکم یک ساله خود که نزدیک به دو سه سال اجرای آن متوقف بوده، در زندان عمومی باشد. اگر بنا بربازجویی در پرونده انجمن دفاع از حقوق زندانیان است، قرار وثیقه برای این مورد صادر شده و ایشان نباید الان در انفرادی باشد. بر فرض برای بازجویی در چنین شرایطی هم، باید پس از اتمام بازجویی، به بند عمومی انتقال داده شوند. ما اطلاع داریم که آقای باقی از ۱۳ آبان به بعد دیگر بازجویی پس ندادهاند. چرا بازجویی از همسرم، شفاهی برگزار میشود؟ در حالی که باید طبق قانون، بازجویی کتبی باشد؟ چرا بازجویی طولانی مدت و تحت فشار است؟ چرا به روایت خود ایشان این بازجوییها، با سوءنیت هستند؟ چرا پس از اخذ آخرین دفاع پس از بازپرسی در زندان اوین و در خارج از دادگاه، بازجوییها ادامه پیدا میکنند؟ چرادر بازجوییهای مقدماتی، آقای باقی را ملزم به استفاده ازچشم بند کردهاند و پس از مخالفت ایشان، به او دستبند زدهاند؟ این کار را نسبت به کسی کردهاند که انجمناش چندین همایش و سمینار در باره حقوق زندانی و نقض این روشهای غیرقانونی برگزار کرده است. این رفتارها غیرقانونیاند.
اشارات شما، تظلم نامه آقای باقی را به یاد میآورند که چند هفته پیش منتشر شد. آقای شاهرودی در این باره واکنشی نشان دادند؟
در قوه قضاییه بسیاری آقایان، باقی را میشناسند و از بازداشت ایشان متاسف هستند اما موضوع را به سکوت برگزار کردهاند. نه تنها آیت الله شاهرودی پاسخی به این نامه ندادهاند، بلکه وقتی خبرنگاری از سخنگوی قوه قضاییه در مورد آقای باقی میپرسد، ایشان پاسخ را به وقت دیگری موکول میکند. بعد هم موضوع فراموش میشود. در عوض، چند نشریه انگشت شمار باقیمانده اصلاح طلب به خاطر انتشار اخبار مربوط به آقای باقی، تحت فشار قرار میگیرند. ما مطلع هستیم که برای یک روزنامه به دلیل انتشار اخبار آقای باقی، پرونده گشودند.
من متاسفم که در سالی که شعارآن اتحاد ملی بوده، بسیاری دانشجویان، فعالین زنان، اقوام، کارگران و معلمان دستگیر میشوند، یکی از معتدلترین فعالین حقوق بشری مانند آقای باقی دستگیر میشود. تلاشهای باقی در این چهارسال گذشته برای ارتقای حقوق بشر و حل مشکلات زندانیان با هر نوع گرایش، به دور از جار و جنجال بود. باید از او تقدیر میشد نه اینکه به زندان فرستاده شود.
چند روز پیش مراسمی برای پاسداشت فعالیتهای آقای باقی در محل انجمن صنفی روزنامهنگاران برگزار شد. شما هم حتما حضور داشتید ...
بله! در حقیقت این دعوت به درخواست ۵۴ فعال سیاسی اجتماعی و همچنین ۱۶۰ فعال مطبوعاتی برگزار شد. چهرههای شاخص اجتماعی و مدنی و مطبوعاتی در این جلسه بودند. به اعتقاد برخی دوستان، چنین اجتماعی پس از دوران اصلاحات کم سابقه بوده است که چنین افراد شاخصی با این تنوع دیدگاه، دور هم جمع شده و متفقا پیگیر یک مسئله واحد باشند (...) آنها در سخنرانیهای خود تاکید کردند که با اقدامات حکومت، رادیکالیسم ترویج داده میشود. اگر افرادی میهندوست، اسلامخواه و قانونگرا چون باقی تحمل نشوند، دیگر چه کسانی تحمل میشوند؟ تاکید سخنرانها همچنین این بود که آقای باقی فردی مستقل از جریانهای سیاسی است و میان زندانیان با هر مرام و مسلک، فرق نمیگذاشت و این موضوع به ویژه هنگام ارائه گزارش چند شهروند عرب خوزستانی در باره کمکهای انجمن دفاع از حقوق زندانیان و شخص آقای باقی به این مردم، کاملا مشهود بود.
آیا این، نشاندهنده این نیست که تلاشهای آقای باقی موثر و موفقیت آمیز بوده اند؟
چرا! کاش سانسور نبود و این سخنرانیها انتشار پیدا میکرد. سخنرانها متاسف بودند که رسانههای داخلی، این مسئله را نمیتوانند پوشش دهند یا در نهایت در لابلای صفحات به آن به طور گذرا خواهند پرداخت.
شما الان با آقای باقی ملاقات یا تماس تلفنی دارید؟
ما تنها یک ملاقات کابینی داشتیم. در این ملاقات، ایشان را برخلاف دیگران با لباس زندان و ریش و موی بلند ملاقات کردیم و دختران من خیلی متاثر شدند. آقای باقی خودش این را اجحاف مضاعف میدانست و از ما خواهش کرد چنین ملاقاتهایی را نپذیریم. ایشان از آن موقع بهبعد حتی تماس تلفنی ندارند. در آن ملاقات، از گرفتن لباس گرم و لوازم بهداشتی برای ایشان خودداری کردند. متاسفم که در ملاقات با وکیل هم، همیشه شخص ثالثی حضور دارد. آیا یک زندانی از حق داشتن کتاب باید محروم باشد؟ حتی قرآن و نهج البلاغه؟ (...) اینها فشار و شکنجه روحی نیست؟ چرا از ۱۳ آبان که دیگر بازجویی پس نداده، به بند عمومی منتقل نشده است؟
در غیاب اقای باقی فعالیتهای انجمن دفاع از حقوق زندانیان ادامه دارد؟
بله. انجمن کاملا فعال است. این خواسته ایشان است و از درون زندان به وکیل و به ما پیغام دادند که همکارانشان در انجمن، همانطور مانند قبل کار کنند و ما مطمئن هستیم که آنها هیچ چیز کم نخواهند گذاشت. چه در ارتباط با خانوادهها و چه در رابطه با زندانیان.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
منبع: دويچه وله
بشنوید: مصاحبه مهیندخت مصباح با فاطمه کمالی
دویچه وله: وضعیت آقای باقی در زندان چگونه است؟ چه مدت از بازداشت ایشان میگذرد؟
فاطمه کمالی: الان ۳۶ روز از بازداشت ایشان میگذرد. ایشان تمام این مدت را در سلول بسته در بند ۲۰۹ که تحت نظر وزارت اطلاعات است به سر برده است. در حالی که طبق اعلام نظر دادستانی تهران، آقای باقی باید برای سپری کردن حکم یک ساله خود که نزدیک به دو سه سال اجرای آن متوقف بوده، در زندان عمومی باشد. اگر بنا بربازجویی در پرونده انجمن دفاع از حقوق زندانیان است، قرار وثیقه برای این مورد صادر شده و ایشان نباید الان در انفرادی باشد. بر فرض برای بازجویی در چنین شرایطی هم، باید پس از اتمام بازجویی، به بند عمومی انتقال داده شوند. ما اطلاع داریم که آقای باقی از ۱۳ آبان به بعد دیگر بازجویی پس ندادهاند. چرا بازجویی از همسرم، شفاهی برگزار میشود؟ در حالی که باید طبق قانون، بازجویی کتبی باشد؟ چرا بازجویی طولانی مدت و تحت فشار است؟ چرا به روایت خود ایشان این بازجوییها، با سوءنیت هستند؟ چرا پس از اخذ آخرین دفاع پس از بازپرسی در زندان اوین و در خارج از دادگاه، بازجوییها ادامه پیدا میکنند؟ چرادر بازجوییهای مقدماتی، آقای باقی را ملزم به استفاده ازچشم بند کردهاند و پس از مخالفت ایشان، به او دستبند زدهاند؟ این کار را نسبت به کسی کردهاند که انجمناش چندین همایش و سمینار در باره حقوق زندانی و نقض این روشهای غیرقانونی برگزار کرده است. این رفتارها غیرقانونیاند.
اشارات شما، تظلم نامه آقای باقی را به یاد میآورند که چند هفته پیش منتشر شد. آقای شاهرودی در این باره واکنشی نشان دادند؟
در قوه قضاییه بسیاری آقایان، باقی را میشناسند و از بازداشت ایشان متاسف هستند اما موضوع را به سکوت برگزار کردهاند. نه تنها آیت الله شاهرودی پاسخی به این نامه ندادهاند، بلکه وقتی خبرنگاری از سخنگوی قوه قضاییه در مورد آقای باقی میپرسد، ایشان پاسخ را به وقت دیگری موکول میکند. بعد هم موضوع فراموش میشود. در عوض، چند نشریه انگشت شمار باقیمانده اصلاح طلب به خاطر انتشار اخبار مربوط به آقای باقی، تحت فشار قرار میگیرند. ما مطلع هستیم که برای یک روزنامه به دلیل انتشار اخبار آقای باقی، پرونده گشودند.
من متاسفم که در سالی که شعارآن اتحاد ملی بوده، بسیاری دانشجویان، فعالین زنان، اقوام، کارگران و معلمان دستگیر میشوند، یکی از معتدلترین فعالین حقوق بشری مانند آقای باقی دستگیر میشود. تلاشهای باقی در این چهارسال گذشته برای ارتقای حقوق بشر و حل مشکلات زندانیان با هر نوع گرایش، به دور از جار و جنجال بود. باید از او تقدیر میشد نه اینکه به زندان فرستاده شود.
چند روز پیش مراسمی برای پاسداشت فعالیتهای آقای باقی در محل انجمن صنفی روزنامهنگاران برگزار شد. شما هم حتما حضور داشتید ...
بله! در حقیقت این دعوت به درخواست ۵۴ فعال سیاسی اجتماعی و همچنین ۱۶۰ فعال مطبوعاتی برگزار شد. چهرههای شاخص اجتماعی و مدنی و مطبوعاتی در این جلسه بودند. به اعتقاد برخی دوستان، چنین اجتماعی پس از دوران اصلاحات کم سابقه بوده است که چنین افراد شاخصی با این تنوع دیدگاه، دور هم جمع شده و متفقا پیگیر یک مسئله واحد باشند (...) آنها در سخنرانیهای خود تاکید کردند که با اقدامات حکومت، رادیکالیسم ترویج داده میشود. اگر افرادی میهندوست، اسلامخواه و قانونگرا چون باقی تحمل نشوند، دیگر چه کسانی تحمل میشوند؟ تاکید سخنرانها همچنین این بود که آقای باقی فردی مستقل از جریانهای سیاسی است و میان زندانیان با هر مرام و مسلک، فرق نمیگذاشت و این موضوع به ویژه هنگام ارائه گزارش چند شهروند عرب خوزستانی در باره کمکهای انجمن دفاع از حقوق زندانیان و شخص آقای باقی به این مردم، کاملا مشهود بود.
آیا این، نشاندهنده این نیست که تلاشهای آقای باقی موثر و موفقیت آمیز بوده اند؟
چرا! کاش سانسور نبود و این سخنرانیها انتشار پیدا میکرد. سخنرانها متاسف بودند که رسانههای داخلی، این مسئله را نمیتوانند پوشش دهند یا در نهایت در لابلای صفحات به آن به طور گذرا خواهند پرداخت.
شما الان با آقای باقی ملاقات یا تماس تلفنی دارید؟
ما تنها یک ملاقات کابینی داشتیم. در این ملاقات، ایشان را برخلاف دیگران با لباس زندان و ریش و موی بلند ملاقات کردیم و دختران من خیلی متاثر شدند. آقای باقی خودش این را اجحاف مضاعف میدانست و از ما خواهش کرد چنین ملاقاتهایی را نپذیریم. ایشان از آن موقع بهبعد حتی تماس تلفنی ندارند. در آن ملاقات، از گرفتن لباس گرم و لوازم بهداشتی برای ایشان خودداری کردند. متاسفم که در ملاقات با وکیل هم، همیشه شخص ثالثی حضور دارد. آیا یک زندانی از حق داشتن کتاب باید محروم باشد؟ حتی قرآن و نهج البلاغه؟ (...) اینها فشار و شکنجه روحی نیست؟ چرا از ۱۳ آبان که دیگر بازجویی پس نداده، به بند عمومی منتقل نشده است؟
در غیاب اقای باقی فعالیتهای انجمن دفاع از حقوق زندانیان ادامه دارد؟
بله. انجمن کاملا فعال است. این خواسته ایشان است و از درون زندان به وکیل و به ما پیغام دادند که همکارانشان در انجمن، همانطور مانند قبل کار کنند و ما مطمئن هستیم که آنها هیچ چیز کم نخواهند گذاشت. چه در ارتباط با خانوادهها و چه در رابطه با زندانیان.
مصاحبهگر: مهیندخت مصباح
منبع: دويچه وله
دفاع از حقوق بشر هم استراتژی و هم تاکتیک

عبدالله مومني:
فرصت سخن گفتن در جمع افرادی* بدین کیفیت که با دغدغه ی حقوق بشر گرد هم آمده اند فرصتی مغتنم و غیر قابل چشم پوشی است.از این رو می کوشم با در میان گذاشتن برخی دغدغه هایم پیرامون وضعیت حقوق بشر در ایران، توجه جمع حاضر را به برخی نکات در این زمینه جلب کنم. خصوصا که این گرد هم آیی به جهت بزرگداشت و برای دفاع از حقوق یکی از پر تلاش ترین، صادق ترین، و شریف ترین فعالین حقوق بشر در ایران برگزار شده است. عمادالدین باقی نامی آشنا و قابل احترام برای همه ی فعالین مدنی – سیاسی و مدافعان حقوق بشر است، چه زمانی که در جامه ی روزنامه نگاری دموکراسی خواه و در بطن جنبش اصلاحات به نیت و با خواست انجام اصلاحات بنیادین، در نهادهای اصلی قدرت، قلم می زد و چه پس از آن که در هیبت فعال حقوق بشر، کمر به دفاع از حقوق زندانیان بست.
شاید هم اکنون که امواج سهمگین نقض حقوق بشر، ساحل امن همه ی گرایشات سیاسی و اقشار اجتماعی را هدف گرفته است، توجه به برخی ویژگیهای کاری عمادالدین باقی خالی از لطف نباشد. امروز دانشجویان، معلمان، کارگران، زنان و حتی روحانیان به تاوان مطالبه ی حقوق خویش یا دفاع از حقوق دیگران به زندان می روند، از تحصیل محروم می شوند و یا از کار بیکار می گردند. موج وسیع برخورد با فعالین دانشجویی که طی هفته های اخیر ، منجر به بازداشت چندین دانشجو شده است نه تنها موجب نگرانی جوامع حقوق بشری در سطح ملی و بین المللی است که نشانه ای آشکار از ناشکیبایی روز افزون حاکمیت در برخورد با نیروهای هوادار دموکراسی و حقوق بشر است. به نظر می رسد جناح حاکم برای خاموش کردن هر صدایی که به نقض حقوق بشردر ایران اعتراض می کند عزم خویش را جزم کرده است، در چنین شرایطی توجه ویژه به مسئله ی حقوق بشر به وظیفه ای جدی برای تمامی فعالین سیاسی و مدنی تبدیل می شود از این روست که نباید فعالین حقوق بشر را در کارزار سختی که با ناقضین حقوق بشر دارند تنها و بی پناه رها کرد.
عمادالدین باقی نمونه ای مثال زدنی از فعالین حقوق بشر در ایرن است.او برای دفاع از حقوق انسانها ، جز معیارهای جقوق بشر به هیچ مرزبندی و محدودیتی قائل نبود. حقوق بشر همانگونه که در ماده ی 2 اعلامیه ی جهانی مندرج است، حقوق تمام ابنای بشر، بدون هر گونه تبعیضی است. متاسفانه بعضا مشاهده می شود که برخی نیروها در دفاع از حقوق قربانیان نقض حقوق بشر به دلایل ایدئولوژیک و سیاسی اهمال می کنند. عمادالدین باقی اما در دفاع از حقوق بشر هیچ ملاحظه ی سیاسی و ایدئولوژیکی را دخیل نمی کرد. دفاع او از حقوق زندانیان سیاسی که از پشتوانه ی حزبی برخوردار نبودند، خود بهترین دلیل این ادعاست. به عنوان نمونه می توان به اقدامات عملی عمادالدین باقی در دفاع از حقوق شهروندی آقای سعید متین پور اشاره کرد که اکنون بیش از 6 ماه در وضعیتی مبهم و با اتهاماتی نامشخص، بدون بهره مندی از حداقل استانداردهای مربوط به حقوق متهم در بند 209 اوین زندانی است به گونه ای که طی این مدت علاوه بر نگهداری در سلول انفرادی حتی از حق ملاقات با همسر خویش نیز محروم بوده.
از دیگر ویژگیهای بارز عمادالدین باقی، توجهش به حقوق بشر به عنوان یک کل تجزیه ناپذیر است. یکی از معضلاتی که گریبان برخی فعالین حقوق بشر در ایران را گرفته است، معضل یکجانبه نگری یا تقلیل گرایی در مو.اجهه با حقوق بشر است. به این معنا که برای برخی حقوق بشر تنها در «حقوق سیاسی» و یا به عبارت بهتر در «حقوق فعالین سیاسی» خلاصه می شود. حال آنکه حقوق سیاسی نظیر حق تشکل، حق تجمع و حق تعیین سرنوشت از طریق انتخابات آزاد و منصفانه با تمام اهمیتی که دارد ، تنها بخشی از حقوق بشر است. حقوق بشر مفهومی گسترده است که سه نسل از حقوق را در بر می گیرد. حقوق بشر نه فقط حقوق سیاسی که مجموعه ای از حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی نیز هست. امروزه حتی حق بر محیط زیست و حق بر توسعه نیز به عنوان نسل سوم حقوق بشر مورد شناسایی جامعه ی بین الملل قرار گرفته است که این به معنای توسعه ی روز افزون مفهوم و محتوای حقوق بشر است. امروزه اگر کارگران خواهان دستمزد عادلانه و رعایت موازین حقوق کار هستند، اگر اقشار مختلف مردم خواهان تامین حداقل معاش و زندگی آبرومندانه و در شان حیثیت ذاتی انسانها هستند، و اگر تعداد زیادی از مردم در مناطق محروم کشور خواهان دسترسی به آب سالم و امکانات بهداشتی و درمانی هستند، همه ی این مطالبات بر اساس کنوانسیونهای بین المللی که دولت جمهوری اسلامی هم به اجرای بسیاری از آنها متعهد می باشد بخشی از حقوق بشر محسوب می شوند. دفاع از حقوق بشر در دفاع از حقوق فعالین و متهمین و زندانیان سیاسی خلاصه نمی شود، امروزه بسیاری از مردم عادی نیز با مسئله ی نقض حقوق بشر گاه حتی در جلوه های بسیارخشن آن دست به گریبانند. دخالتهای مکرر حکومت در حریم خصوصی افراد به بهانه های مختلف و نقض مکرر آزادیهای اجتماعی و تلاش برای تحمیل یک نوع خاص از سبک زندگی به آحاد مختلف جامعه، تنها نمونه ای از نقض فاحش حقوق بشر است که مردم عادی، خصوصا زنان و جوانان با آن مواجه هستند. مرگ سئوال بر انگیز زهرا بنی عامری پزشک جوان در بازداشتگاه امر به معروف و نهی از منکر همدان و اتفاقات مشابه را باید ثمره ی اینگونه دخالتهای نهادهای حکومتی در زندگی خصوصی مردم دانست. این در حالیست که تعرض به حریم خصوصی افراد نه تنها کارویژه ی حکومت نیست بلکه کاملا به عکس ،حفاظت از این حریم از وظایف اولیه ی همه ی حکومتها به شمار می آید.
می توان گفت عمادالدین باقی با تاسیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان و با دفاع از حقوق متهمان و زندانیان غیر سیاسی که با اتهامات عادی، در گمنامی و بی پناهی مطلق و بعضا بدون بهره مندی از حداقل استانداردهای دادرسی عادلانه روانه ی زندان شده اند و نیز با مخالفت شجاعانه اش با مجازات اعدام، در این زمینه هم کارنامه ی مثبتی از خود به جا گذاشته است.
همچنین بدون اینکه بخواهم نفیا ً یا اثباتا ً در مورد بحثهای تئوریک جاری پیرامون رابطه ی اسلام و حقوق بشر اظهار نظری بکنم، باید به این نکته ی مهم در کارنامه ی عمادالدین باقی اشاره کنم که باقی بدون در گیر شدن در جدلهای بی حاصل لفظی و با فعالیتهایش نشان داد و عملا ثابت کرد که می توان مسلمان بود و در عین حال به حقوق بشر اعتقاد داشت و خالصانه در راه احقاق آن کوشید، زیرا که حقوق بشر حقوق همه ی انسانها فارغ از هر دین،مذهب و اعتقاد است.
سعی در گسترش این قبیل ویژگیها، در کنار تلاش مجدانه ی فعالین حقوق بشر و فعالین سیاسی تحولخواه برای زنده نگاه داشتن گفتمان دموکراسی و حقوق بشر نیازی مبرم در شرایط کنونی است. نباید اجازه داد خواستهای حقوق بشری قربانی منافع زود گذر این یا آن گروه شود. حقوق بشر بزرگترین و شریف ترین دستاورد تمدن بشری است که باید در هر حال آن را پاسداشت، به دفاع از آن پرداخت و در راه تحقق و گسترش آن کوشید.
حال که در میان جریانهای سیاسی بحث تندروی و کندروی و دعوای «اعتدال» گرم است. و در حالی که از سوی هیچ یک از طرفین این دعوا، هیچ شاقول و معیاری برای سنجش ادعا ها ارائه نمی شود، می توان «حقوق بشر» به مفهوم کامل کلمه را معیار و مبنایی اساسی برای تعیین حدود تندروی و کندروی قرار داد. به این معنا که از این به بعد میزان اعتقاد افراد به حقوق بشر، میزان پایبندی شان به این حقوق و میزان تلاشی که عملا برای احقاق این حقوق می کنند ، به عنوان معیار قضاوت مطرح شود، به عبارت دقیقتر، یعنی هر کس حقوق بشر را آنگونه که شایسته است پاس دارد و در راه تحققش بکوشد معتدل است و هر کس که به این حقوق بی توجهی کند از دایره ی اعتدال خارج است. فراموش نکنیم که اعتدال از ماده ی عدل است و عدالت بدون حقوق بشر رویایی بی تعبیر خواهد بود به همین دلیل است که کارنامه ی سیاسی افراد را باید با معیار حقوق بشر سنجید.
حقوق بشر با توجه به گستره ی خود می تواند محملی باشد جهت نزدیکی تمامی نیروهای دموکراسی خواه و بستری باشد برای همبستگی جنبشهای مختلف اجتماعی که به جرئت می توان گفت مطالبات اصلی همه ی آنها ذیل عنوان حقوق بشر قابل صورتبندی است. از این رو اگر بخواهم این بحث را در یک جمله جمع بندی کنم باید بگویم: دفاع از حقوق بشر هم استراتژی و هم تاکتیک.
در پایان یادی می کنم از زندانیان سیاسی و عقیدتی، خصوصا ً، آقایان دکتر رزاقی استاد دانشگاه و مدير موسسه كنشگران داوطلب ، طبرزدی، منصور اسانلو ، ابراهیم مددی، درخشندی و جهاندار.
ضمن اینکه در این فرصت کوتاه با ابراز نگرانی مجدد نسبت به سرنوشت سه دانشجوی زندانی امیر کبیر آقايان منصوری،قصابان و توکلی که به ناحق و با صدور احکام سنگین در زندان به سر می برند و با هشدار نسبت به وضعیت نامشخص فعالین دانشجویی بازداشت شده طی هفته های اخیر آقایان نیکونسبتی،عزیزی و سایر دانشجویان بازداشت شده در تهران و شهرستانها، از حضار محترم و همه ی فعالین حقوق بشر می خواهم که با حساسیت و جدیت، پیگیر آزادی این افراد و همه ی زندانیان سیاسی و عقیدتی باشند.
همچنین، بار دیگر برخود لازم میدانم از تلاشهای مجدانه ی عمادالدین باقی در دفاع از حقوق بشر قدر دانی کنم. عمادالدین باقی در دفاع از حقوق هیچ یک از ما تا آنجا که توانست و در توان داشت اهمال نکرد، اکنون دفاع جانانه از حقوق او وظیفه ی تک تک ماست.
* متن سخنراني در انجمن صنفي روزنامه نگاران بمناسبت گردهمایی۵۴ تن از شخصیتهای فرهنگی و سیاسی و دانشگاهی در اعتراض به بازداشت عماد باقی
منبع: ادوار نيوز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)