محمد حسین باقی:
سي و نه روز از بازداشت عمادالدین باقی می گذرد . بازداشتی که به شهادت قانون ، عقل و وجدان نه تنها عادلانه نبوده و نیست که رایحه سیاسی کاری از آن استشمام می شود . بازداشتی که ارمغان آن برای باقی عزت ، شرف ، آبرو و حیثیت ملی و بین المللی است و سوغات آن برای صادر كنندگان چنين حكمي جز بي اعتباري در محكمه افكار عمومي و دادگاه عدل الهي نيست . محکومیتی که تنها به دلیل زندانی ساختن « یک تن » نصیب حاکمیت شد . تا آنجا که من بعنوان کوچکترین برادر، عماد الدین باقی را می شناسم ، روحیه او سرشار از تساهل ، آرامش و اقناع عقلانی طرف مقابل بود و همیشه سعی می کرد با « سخن معقول » و « جدل احسن » و نه « خشونت و زورگوئی » با دیگری سخن بگوید و این کار او مصداق این آیه قرآن است که می فرماید « جادلهم بالتی هی احسن » . این شیوه و منش کار وی بود . عماد نه تنها با منتقدین فکری خود که حتی با دشمنان فکری خود نیز از باب « جدل احسن » به گفتگو می نشست و از این باب هم مصداق این شعر حضرت حافظ بود که :
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است / با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از این رو عماد مصداق و نمونه بارز تساهل بود . من بارها از روش او انتقاد کرده بودم و می گفتم « چه حوصله ای داری با فلان و بهمان به بحث می نشینی » اما او می گفت لذتی که در هدایت و روشن کردن طرف مقابل است آن هم با ابزار فکر در هیچ چیز دیگری نیست.
رأفت ، عطوفت و جوانمردی عماد به حدی است که وقتی مادرش دریافت که قرار است روانه زندان شود از سر دلسوزی گفت : « خدا دشمنانت را نابود کند » . عماد اما پاسخی بسیار آموزنده داد که « نگوئید خدا دشمنانت را نابود کند بلکه بگوئید خدا هدایت شان کند . هر چه باشند آنها هم خانواده چشم به راهی دارند » .
در بحبوبه ای که شاید بسیاری از دوستان عماد یا راه خارج از کشور را در پیش گرفتند ، یا به کنج عزلت و گوشه گیری پناه بردند و یا به شیوه ای تهاجمی به حکومت و حکومت نشینان می تاختند و او را به دلیل روش « گفتگو محورش » به باد انتقاد می گرفتند اما وی علیرغم تمام این گوشه و کنایه ها و طعن دوستانش به تأسیس انجمن « دفاع از حقوق زندانیان » همت گماشت . ایده ای که جرقه آن در گوشه زندان به ذهن باقی افتاد و پس از آزادی از زندان تمام هم و غم خود را مصروف آن کرد . انجمنی که نه تنها بار مالی برای حکومت در پی نداشت که تمام هزینه های آن از جیب خود اعضا و دوستان خیٌر تأمین می شد . در عين حال وي از سوي برخي فقهاي بزرگوار اجازه كتبي داشت تا از وجوهات شرعي براي هزينه هاي جاري انجمن ، آزادي زندانيان و كمك به خانواده هاي آنان استفاده كند . انجمنی که تنها دغدغه آن نه چالش با حکومت که ذکر خطاها و رفتار اشتباه حکومت و گفتگو با آن بود ، نه فعالیت رادیکال سیاسی که فعالیت صرف حقوق بشری بود ، نه در بوق و کرنا کردن فعالیت هایش که فعالیت در کمال آرامش بود . عماد نه تنها به فعالیت عملی حقوق بشری پرداخت بلکه در این راه به فعالیت تئوریک و قلم فرسائی در این حوزه هم پرداخت که نمونه آن کتاب « حق حیات » بود که همراه با شش كتاب ديگر پس از چند سال معطلی در وزارت ارشاد دست آخر مجوز چاپ هم نگرفت . بخشي از كتاب حق حيات از سوی ناشری لبنانی به عربی منتشر شد و در عين حال كميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان اين كتاب را براي چاپ در اختيار گرفت . هر چند که عدم صدور مجوز اين كتاب ها پس از چند سال منجر به نگارش نامه ای سرگشاده از سوی باقی به وزارت ارشاد شد و در رسانه های بسیاری انعکاس یافت اما پاسخی مطلوب دریافت نداشت . همچنين مقاله مفصل او در مورد « اعدام کودکان زیر 18 سال » مطلب ديگري بود که به دلیل عمق مطلب و کنکاش فکری و فقهی در آن از سوی سازمان عفو بین الملل به انگلیسی ترجمه شد و بسیاری آثار دیگر .
این تجربه حقوق بشری عماد برخاسته از سه سال تجربه زندان بود . سه سالی که نه تنها بیکار ننشست بلکه در کنج زندان به تدوین ، ویرایش و بازنگری چندین اثر خود در زندان پرداخت . کتاب هائی همچون جنبش دانشجوئی ، حقوق مخالفین و بررسی انقلاب ایران تدوین و بازنگری شدند و کتاب « قضاوت آمریکائی » ترجمه شد ، « تولد یک انقلاب » برای اولین بار پس از زندان منتشر و « اعدام و قصاص » به تحریر در آمد . او نه تنها بر خلاف دیگران نظاره گر وضع زندانیان نبود بلكه با معرفي خانواده هاي زندانيان نيازمند به خانواده خود، دوستان بيرون از زندان را به مدد آنان فرا مي خواند. در گیری عملی با زندان ، زندانی و شرایط زندان او را بدین فکر واداشت که جامعه ایران به جای فعالیت صرف سیاسی « نیازمند نهاد سازی » است تا بتوان ضمن نهادسازی ، مردم را به درگیری عملی با کار نهادی وادارد . چرا که در جوامع بسته و شبه دموکراتیکی همچون جامعه ایران ، فعالیت صرف سیاسی به خودی خود راه گشا نیست . وی به جد معتقد بود تنها « نهادسازی » و در پی آن « کادرسازی » است که می توان به افکار جهت داد تا از یک جامعه « پوپولیسم محور » به یک جامعه « باز و عقل مدار » راه یافت . در علم سیاست مثال معروفی است که دولت را همچون تانکی می داند که نمی تواند در جنگل پر سنگلاخ ( که کنایه از وجود نهادهای مدنی مستقل است ) به راحتی بتازد . لذا برادرم عمیقاً بر این باور بود که با ایجاد نهادهای مدنی قدرتمند است ( هر چند که نهادهای مدنی در ایران دولت مستعجل هستند ) که می توان مانع از ترکتازی دولت شد.
در آمریکا نهادی تحت عنوان « وکلای ملی دفاع کیفری » وجود دارد . این نهاد مدنی متشکل از 50 هزار عضو حقوقدان است که وظیفه آن دفاع از حقوق متهمین فارغ از نوع جرم و مذهب و نژاد است . در قیاس با آن اما در ایران نهادی مدنی برای دفاع از حقوق زندانیان تأسیس شد که نه 50 هزار عضو که تنها چند ده نفر عضو آن بودند، که نه تنها کمکی از هیچ ارگان دولتی دریافت نمی داشت بلکه تمام هزینه ها از جیب وکلای آن پرداخت می شد . نهادی که دفاع از حقوق زندانیان ( اعم از سیاسی و غیر سیاسی ) را سر لوحه کار خویش قرار داده است . نهادی که وکلای آن بدون دریافت ریالی مشغول فعالیت هستند و گاهی رنج سفرهای طولانی را برای دفاع از حقوق متهمین متحمل می شوند . در کارنامه درخشان انجمن می توان زندانیانی یافت که با کمک عماد و همفکرانش در انجمن پرنده آزادی را در آغوش می فشارند در حالی که بانی آن خود در زندان به سر می برد .
من به دلیل محشور بودن با برادرم تا حدودی از برخی اقدامات انسانی او آگاهم . در عین حال از سطح تحمل و تساهل حکومتی در عجبم که نمی تواند حتی متساهل ترین منتقد ( و نه مخالف ) خود را تحمل کند . منتقدی که نه به « چالش و تهاجم » با حکومت معتقد بود که مشی و منش او « گفتگو » با حکومت نشینان بود . به یاد دارم که عماد الدین به همراه همسر و فرزند ارشدش برای پیگیری پرونده ای به زندانی در رشت رفتند . ماجرای پرونده از این قرار است که خانواده دختری به نام « ص . ن » وی را به دلیل فقر مالی در كودكي به خانواده ای جهت كار سپردند . این دختر 10 ساله بود که از خانواده خود جدا شد و بعنوان پیشخدمت پا به خانه ای دیگر نهاد . پس ازدوسال که با خانواده جدید انس و الفتی یافت اما از قضاي روزگار اين دختر متهم به قتل كودك 8 ساله اين خانواده شد و در زندان منزل گزيد . از این پس این دختر به مدت 18 سال ( یعنی تا 30 سالگی ) در بند بود تا اینکه بواسطه پيگيري هاي متعدد عماد و خانواده اش و برقراري ارتباط با قوه قضائيه و پيگيري هاي وكيل محترم پرونده و نيز طرفداران حقوق بشررها گردید و به آغوش خانواده بازگشت . مظلوميت اين دختر به گونه اي بود كه حتي زندانبانان او براي آازادي اش دعا مي كردند .(اما گرچه دوباره با اعتراض اولياء دم اعدام، اين دختر جوان نگون بخت را تهديد مي كند) غرض این است که نه عماد و نه انجمن وی نه تنها تهدیدی برای حاکمیت نبودند بلکه چنانکه فقيه عاليقدر ايت الله منتظري در دیدار اخیر خود با دانشجویان فرمودند فعالیت هائی همچون فعالیت باقی علاوه بر اینکه زمینه ساز کاهش فشارهای خارجی است بلکه شایسته تقدیرهم است نه تحقیر و زندان .
فشارهای وارده بر عماد طی چند سال گذشته می توانست زمینه فروپاشی خانواده ای باشد اما با ایستادگی وی و خانواده اش توانست بر مشکلات غلبه نماید . همانگونه که خود در « تظلم نامه اش » به « ناخدای قضا » شمه ای از فشارها و سختی های وارده بر خود را بیان ساخته و نیازی به ذکر آن نیست اما بر این باورم که این رفتارها در جامعه ای که مدعی شیعه علی ( ع ) است و خود را ام القرای جهان اسلام می داند بر خلاف وجدان ، قرآن و سنت و سیره پیامبر و علی است.
بی مناسبت نیست که با ذکر آیاتی از قرآن و روایاتی از مولا علی ( ع ) به ذکر دو سه نکته بپردازم :
1- قضاوت و محاکمه عادلانه :
سوره نساء آیه 85 در بحث از عدالت در قضاوت چنین می گوید
« ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذ حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل ... »
خدا به شما امر می کند که البته امانت را به صاحبش باز دهید و چون میان مردم حاکم شوید به عدالت داوری کنید
سوره ص آیه 24 : یا داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوی
ای داود ترا در روی زمین مقام خلافت دادیم تا میان خلق خدا به حق حکم کنی و هرگز هوای نفس را پیروی نکنی.
این ایات که حکم صریح خداوند به پیامبر خود را نشان می دهد علاوه بر اثبات عظمت قضاوت در برابر خداوند اما در عین حال پیامبر خود را تهدید می کند که اگر در راه قضاوت حق پیرو هوای نفس شدی گمراه می شوی و گمراهی هم برابر است با عذاب و قهر سخت خدا . با این توصیف تکلیف بندگان خدا در امر قضاوت نیز روشن است . همچنین در سخن علی ( ع ) است که در مورد قضاوت می فرماید « حق را درباره هر کس چه خویش و چه بیگانه اجرا کن » یا همو در جای دیگر در شأن امر قضاوت ، مقام قاضی را یا در دوزخ یا بهشت می داند و هیچ راه میانه ای باقی نگذارده است . اسلامی که در مورد نوع نگاه ، کلام و رفتار قاضی نسبت به متهم چنان ظریف عمل می کند چگونه است که قاضي دادگاه پس از ازادي او از زندان مجددا باقی را احضار و بدون رعایت تشريفات قانوني و حتی بدون حضور هیئت منصفه و اخراج وکیل و خودداري باقي از دفاع به دليل وجود چنين شرايطي به محاکمه پرداخته و او را محكوم به يك سال حبس كرده است ؟ به استناد کدام اصل قانونی و مقیاس شرعی اين حكم مشروعيت دارد ؟ ضمن اینکه این رفتار بر خلاف مواد 7 ، 8 ، 9 ، 10 ، 14 و 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر است که ایران از امضا کنندگان آن است . بعلاوه ، اینگونه رفتارهای غیر اخلاقی مخالف نص صریح قانون اساسی و بندهای 20 ، 23 ، 32 و 34 است . این در حالی است که هر گونه تبعیض و بی عدالتی زمینه ساز زوال جامعه است . پیامبر اسلام در همین زمینه می فرماید « امت من نابود نخواهد شد مگر زمانی که در میان آنان جانب گرائی و تبعیض حکمفرما شود » .
2- آزادی حریم خصوصی :
در قرآن در سوره حجرات آیه 12 از عبارت « لا تجسسوا » استفاده شده است یعنی « از حال درونی یکدیگر تجسس نکنید » . این در حالی است که تلفن منزل عماد و حتی رفت و آمد هایش تحت کنترل بود وفعاليتهايش مورد تجسس وسیع بود . حال ممکن است در معنای امروزی سوء ظن داشتن حکومت به کسی را علت تجسس بدانند . به بیانی دیگر حکومت بگوید چون به فلانی شک داریم باید او را زیر نظر بگیریم . پاسخ این است که « یا ایها الناس اجتنبوا کثیراً من الظن ان بعض ظن اثم » یعنی « ای اهل ایمان از بسیار پندارها و ظن بد در حق یکدیگر بپرهیزید که برخی ظن و پندارها معصیت است » در ادامه همین ایه آمده است که هر گاه خبری دریافت داشتید به صحت و سقم آن رسیدگی کنید سپس تصمیم بگیرید تا دچار ندامت نگردید. آیات 27 و 28 سوره نور هم مومنان را از ورود به خانه دیگران منع می دارد مگر اینکه ابتدا اجازه بگیرید و پس از ورود به اهل خانه سلام کنید . چنانکه باقی در تظلم نامه به « به نا خدای قضا » از زیر نظر گرفتن خود ، منزل و تلفن منزل چنین شکوه می کند . این نیز مخالف ماده 12 اعلامیه و مخالف اصل 25 قانون اساسی است .
3- حفظ امنیت و آبروی شخصی :
در روایات داریم که حرمت آبروی مؤمن برابر با خانه خدا است . با توجه به این چگونه می توان حیثیت و آبروی یک مؤمن را به ملعبه گرفت و با بوق و کرنا کردن در رسانه های دولتی او را عامل بیگانه خواند. مگر قرآن نفرموده در مورد هر خبری ابتدا به بررسی بپردازید و سپس اتخاذ تصمیم کنید . پس چگونه است که در حکومت اسلامی آیات مصرح قرآن و دست کم قانون و وجدان را نادیده می گیرد و بدون اثبات ادعا شبهه برمي انگيزند ؟ این هم مخالف اصل 22 قانون اساسی و ماده 12 اعلامیه جهانی حقوق بشر است .
4- آزادی انتقاد :
مردم و دولت حقوقی بر یکدیگر دارند . حقوق مردم بر دولت همانا نظارت و انتقاد و گوشزد کردن خطاها و اشتباهات آن است . چرا که « قدرت مطلق فساد مطلق می آورد » . بنابراین نظارت و نقد، از ملزومات دموکراسی و هر حکومت سالمی است . در کلام علی ( ع ) است که هیچ امتی پاک و آراسته نگردد مگر اینکه ضعیف از قوی حق خود را بدون لکنت و گرفتگی زبان بگیرد و در جای دیگر می فرماید حکومت و رعیت آینه یکدیگرند . ضمن اینکه منازعات فکری زمینه رشد یک جامعه سالم و خردمند را باعث می شود چنانکه پیامبر می فرماید « ان فی اختلاف امتی رحمة » یعنی در اختلاف میان امت من رحمت است . این توصیه ها در حالی است که سرکوب و شکستن قلمها نه تنها رحمت نیست که نقمت است بر مردمان . این گفته پیامبر در واقع به رسمیت شناختن تکثرگرائی است .
امان از ناجوانمردی روزگار . روزگاری که بهترین فرصتهای شغلی دولتی و مطالعاتی برای عماد پیش آمد وی براحتی پشت پا به همه آن زده و عرصه قلم و تحقیق را رها نکرد . چرا که حرمت قلم نزد او آنچنان بود که می گفت خداوند به حرمت قلم سوگند یاد کرده است و مي گفت قلمم را به پول و منصب و مصلحت نمي فروشم. انصافاً جوانمردانه بر حرفش ایستاد . عماد نه از آن دسته عزلت نشینان است که با اندک فشاری به گوشه ای روند و نه از آنها بود که از سختی های راه ناله و فغان بر آرد و به خارج از مرزها بگریزد بلکه ایستاد آنگونه که در راه خود همه گونه مشقت و سختی را به جان خرید : از بیکاری و تهدید به ترور تا محاكمه و زندان و در راه اصلاح رفتار حکومت و آگاهی بخشی ذره ای از پا ننشست .
یاری اندر کس نمیبنیم یاران را چه شد دوستی که آخر آمد دوستداران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
همچنين وي پس از هفت سال تدريس در دانشگاه اما سرانجام در ميانه ترم در سال 74 – 75 از تدريس در دانشگاه منع گرديد .
امان و صد امان از ناجوانمردی روزگار . در این میانه تنها کسانی که یار و یاور و همراه عماد بودند همسر و فرزندان او بودند . کدامین فرزندی است که نخواهد در مراسم ازدواجش پدر در کنار وی نباشد ؟ کدام فرزندی است که دوست داشته باشد با چشمانی اشکبار به خانه بخت برود در حالی که پدر در دفاع از « حقانیت » در زندان است ؟ اما مریم چنین بود . مریمی که در مراسم ازدواجش خون می گریست و آنچنان بود که گوئی مصداق این شعر حضرت مولانا بود :
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من
همان مریمی که در غیبت دوباره پدرش چونان پولادی آبدیده است و چونان مردی استوار عصای دست مادر و خواهران خود است . آری رسم زمانه تا بوده این بود که نیک اندیشان و خیرخواهان را یا به اجبار به کنج عزلت و بازنشستگی فرستد یا در کنج زندان روزگار سپری کنند همچون فرخی یزدی که در زندان برای اعتراض به رفتار غیر انسانی حکومت زمان خود دهان خود را دوخت . اما او نه لبان خود را می دوزد و نه به کنج عزلت می رود . با روحیه ای که از او سراغ دارم نه تنها به راحتی با محیط سازگار می شود بلکه خود برای خود کار می تراشد و حتی در شرایط غیر انسانی زندان در پی سوژه تحقیقی می گردد . وی از هر فرصتی برای مطالعه و تحقیق سود می جوید چرا که به ارزش « زمان » آگاه است . روحیه او بگونه ای است که به زودی زندانی و زندانبان شیفته مرام و شخصیت او می شوند .
ملاقات کابینی اخیر با وی اما چنان آتشی در دل و بغضی در گلویم نشاند که با مشاهده آن وضعیت می خواستم چنان فریادی بزنم که از « نفیرم مرد و زن » به ناله در آیند . نا خود آگاه به ترنم این شعر فریدون مشیری پرداختم که فکر می کنم زبان حال همسر و فرزندانش نیز هست :
مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره ها
من دچار خفقانم خفقان
من به تنگ آمده ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
آی !
با شما هستم
این درها را باز کنید
من به دنبال فضائی می گردم
لب بامی ،
سر کوهی ،
دل صحرائی
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه !
می خواهم فریاد بلندی بکشم
که صدایم به شما هم برسد
من هوارم را سر خواهم داد
چاره درد مرا باید این داد کند
از شما « خفته چند »
چه کسی می آید با من فریاد کند .
عماد با لباس زندانی ! با ریش انبوه و نتراشیده ! آخر چرا ؟! به رغم رفتارهای تحکم آمیز و زننده در زندان با وی که شایسته اهل قلم نیست اما قلبم گواهی می دهد که عماد همان عماد است با روحیه جستجوگر و در عین حال بی قرار و سرکش و مقاوم و استوار چون کوه . غم فرزندان عماد اما دو چندان است . در زمانی که مریم در مراسم ازدواجش در فراق پدر نه اشک که خون از چشمانش می بارید اکنون گوئی این فراق و اشک نصیب « منیره » دختر دیگر عماد نیز شده است . گوئی تقدیر چنان رقم خورده است که هر یک از فرزندان عماد که می خواهند به خانه بخت بروند پدر باید در حبس باشد و آنها در فراق پدر و با چشمانی اشکبار جامه سپید ازدواج بر تن کنند . آری رسم زمانه ناجوانمرد چنین است . اما مقاومت همسر عماد نیز تحسین برانگیز است . تحسین از این باب که اگر زنی دیگر شرایط این شیرزن را داشت هزار باره از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده بود . این مادر اما در دوری همسر چنان خانه را اداره می کند که گوئی هم مرد برون است و هم زن درون . در حالیکه وی قرار بود در 12 ابان عملی سخت بر روی زانوهای خود انجام دهد با زندانی شدن همسرش چنان کمر محکم بست و با طی 50 پله به دیدار همسرش رفت و خود را به دیدار « معشوقش » رسانید و چنان « حدیث دوست » گفتند و چنان « باد عزم سر کوی یار » کرد تا « نفس به بوی خوشش مشکبار » کند که این شعر لسان الغیب را به یاد آوردم :
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر خویشتن را در پای معشوق افکنی
تنها امید ما به خداست که « و من یتوکل علی الله فهو حسبه » و از بی عدالتی ها و ناجوانمردی ها شکایت به درگاه حق می بریم .
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت / گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا / سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می پسندی / جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|