مرتضی کاظمیان:
فعالان جامعه مدنی در حوزه های گوناگون، و پیگیران اخبار و رویدادها، به خوبی از موج جدید محدودیت ها و تنگشدن فضای تحرک شخصیتهای حقیقی و حقوقی فعال در جامعه مدنی، مطلعاند. در هفتههای اخیر، اخبار نگرانکننده و قابل تأملی از تحدید جنبش جامعه مدنی -در شکلهای گوناگون- در رسانهها منتشر شده است. زندانیکردن عمادالدین باقی، روزنامهنگار و فعال حقوقبشر؛ بازداشت دکتر رزاقی،پژوهشگر و فعال جامعه مدنی؛ صدور حکم علیه فعالان جنبشهای زنان و دانشجویی و سندیکایی؛ و تداوم تحدید مطبوعات و برخورد با اهل قلم، از آن جمله است.
اقدامات تاسفبرانگیز اخیر آنگونه که هانا آرنت، فیلسوف و نظریهپرداز برجسته سیاسی، معتقد است، واجد "ارعاب" و اعمال "انزوا" و "تنهایی" و نابودی "فضای راستین آزادی" فعالان حقوق بشری- در عرصه های متفاوت- است. هانا آرنت توضیح می دهد که "ارعاب" توقف ندارد، چرا که چیرگی و سلطهی تام و تمام، بدون ارعاب دایمی تحقق نمییابد. به نظر او، ریشهی ارعاب را باید در انزوا و آنگاه در تنهایی پیدا کرد. انزوا، آغاز ارعاب است؛ انسانهای منزوی بی قدرتند و قادر به عملکردن نیستند. و این درحالی است که قدرت از عملکردن ناشی می شود. در گامی فراتر، تلاش میشودکه انسان سازنده قدرت نمود نیابد؛ آرنت با رویکردی اگزیستانسیالیستی، مشکل انسان را "وجودی" ارزیابی می کند. با چنین نقطه عزیمتی، به عقیدهی او، انسان باعمل سیاسی میتواند معنای هستی خود را دریابد و خودِ خویش را بر روی زمین اثبات کند. انسان فقط در جایی میتواند به هستی خود معنا بخشد که "حوزه عمومی" برقرار باشد. در حوزه عمومی- که زاییده و واجد کثرت وتنوع نیز هست- انسان در عمل متقابل با دیگران به شناخت خود، در نهایت به کسب هویت، موفق و نایل میشود. جریانها و نهادهایی که با تکیه بر یک ایدئولوژی تمامیتخواه، کثرت و تنوع و تحرک و پویایی و فعالیت انسانها را در جامعه مدنی برنمیتابند در عمل، پروژههای خویش را- بیعنایت به مطالبات و تمایلات زنده و موجود در جامعه- پیمیگیرند. اینان، تنها مردم رابرای ایفای نقش تاریخیشان آماده میکنند. از این زاویه، مردم به دو قبیلهی گناهکار یا بیگناه تقسیم میشوند؛ "مزاحمان"، گناهکار ارزیابی میشوند و در خور ارعاب و تهدید و تحدید و انزواو حذف.
به نظر هانا آرنت، تمامیتخواهان میکوشند شخصیت حقوقی انسان را از بین ببرند؛ انسانها را به گونهای مشروع و نامشروع تقسیم کنند؛ عدهای را شامل حمایت قوانین کشور قرار دهد و عدهای دیگر را مشمول هیچ قاعده و رویه حقوقق ندانند. در این رویکرد، "چیرگی تام" با ارعاب و تحدید پیوسته- که پایانی بر آن نیست- پی گرفته میشود. با چنین مضمونی، شخصیتهای حقیقی و حقوقی فعال در جامعه مدنی که حتی اهداف و انگیزهها و پروژههای حقوق بشری دارند، برتابیده نمیشوند؛ آنان از آن رو که حاضر به تمکین و انفعال و انزوا و همراهی تام و تمام با وضع مستقر نیستند، و آن جهت که "مزاحم" ارزیابی میشوند، در خور تحمل فشارهای گوناگون و محدودیتها و تضییقات متعدداند.
نگاه و تمایل تمامیتخواه، برای چیرگی تام، از مخالفان سیاسی رادیکال شروع میکند و به تدریج با گسترش و تعمیق دایره انزوا وتحدید و تضعیف، نهادها و شخصیتهای احتماعی و فرهنگی فعال در حامعه مدنی را دستخوش تمایلات و قربانی پروژهها و اهداف خویش میسازد.
نکته قابل تأمل آن که از منظر تداوم و بسط جریان مسلط در قدرت، این رفتارها- آن چنان که تجربه تاریخی نشان میدهد و مولفه های موثر در بقای اقتدار، در علم سیاست، آشکار میکند- نتیجهای وارونه به هراه دارند. افزایش شکاف میان جامعه مدنی و بلوک قدرت، توان جریان مسلط در ساخت قدرت را در عمل، ضعیف و ضعیفتر میسازد. به نظر هانا آرنت، این حمایت مردم است که به نهادهای یک کشور قدرت میدهد و این حمایت چیزی نیست جز تداوم رضایتی که قوانین را به وجود آوردهاست. به عقیدهی او، همهی نهادهای سیاسی تحقق و تجسد قدرت هستند و به محض این که قدرت زنده مردم از آنها گرفته شود، رو به نابودی میگذارند. هانا آرنت،از زاویهای متفاوت با ماکس وبر که قدرت را "امکان تحمیل خواست خود بر رفتار دیگران" تعریف میکرد، قدرت را "تواناییِ به توافق رسیدن در جریان مشترک عمل در ارتباطات غیرتحمیلی" توصیف و ارزیابی میکند.
از این منظر (نگاه آرنتی)، قدرت برابر است با توانایی بشری نه تنها برای عمل بلکه برای عمل هماهنگ. قدرت به گروه تعلق دارد و تا زمانی میتواند وجود داشته باشد که گروه نیز وجود دارد.
در همین راستا، یورگن هابرماس، فیلسوف و نظریهپرداز سیاسی معاصر هم تصریح مینماید که پدیده بنیادین قدرت به معنای ابزاری کردن خواست "دیگری" برای رسیدن به خواستهای خود، نیست، بلکه شکلگیری خواست "مشترک" در ارتباطاتی است که هدف آن رسیدن به توافق محسوب میشود. پس قدرت به معنای رضایت فرمانبرداران است وقتی که برای اهداف جمعی بسیج میشوند. تالکوت پارسونز، نظریهپرداز مشهور نیز قدرت را توانایی کلی نظام اجتماعی "برای انجام دادن کارهایی به نفع اهداف جمعی" میدانست.
وقتی با یک نگاه تمامیتخواهانه، منتقدان و نیروهای اجتماعی مستقل، وادار به سکوت و منزوی و محدود میشوند، در عمل، ساخت قدرت خود را از پشتوانههای اجتماعی محروم میسازد و بر فاصله خویش با جامعه مدنی میافزاید. در همین راستا، آرنت تصریح میکند که حوزه عمومی- سیاسی تنها تا زمانی میتواند قدرت مشروع تولید کند که ساختارهای ارتباطات تحریف ناشده در آن حوزه وجود داشته باشد. به عقیدهی او ، آنچه جوامع سیاسی را در ابتدا ضعیف میکند و سپس به ورطهی نابودی میکشاند، فقدان قدرت و بلاخره ناتوانی است؛ و قدرت نمیتواند مانند ابزارهای خشونت برای مواقع ضروری انباشته و حفظ شود، بلکه فقط در فعلیت بخشیدن به وجود میآید. درجایی که قدرت به فعلیت نمیرسد، به پایان میرسد، و تاریخ مملو از موارد و نمونههایی است که بزرگترین ثروتهای مادی نتوانستهاند جایی این فقدان را پر کنند.
آنان که به تضعیف و تحدید حوزه جامعه مدنی مشغولند، از زاویهی منافع قدرت هم که شده باید در این سخن آرنت تأمل کنند که: قدرت تنها در جایی به فعلیت میرسد که گفتهها و کردهها از هم جدا نیستند؛ جایی که کلمات تهی و کردهها بیرحم نیستند، جایی که کلمات و گفتهها برای خشونت و تخریب به کار نمیروند، بلکه برای استقرار روابط و خلق واقعیتهای جدید به کار گرفته میشوند. قدرت چیزی است که به حوزه عمومی جان میبخشد.
تضعیف و نابودسازی حوزه عمومی، بیاعتمادی به شهروندان، منزوی و مرعوب ساختن فعالان مدنی و تنها ساختن انسانها و ممانعت از تبادل عقاید و آراء، نحیف کردن ساختارهای ارتباطی، افزون بر تمامی پیامدهاس ناگوار فردی و اجتماعی، در نهایت خود بلوک قدرت را هم ضعیف میسازد...
منبع: ميزان نيوز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|