امید ایران مهر – پویا قلی پور: بهانه اولیه گفتگو با عمادالدین باقی، مقالهاي بود که سال گذشته و در آخرین شمارههای روزنامه شرق (پیش از توقیف) از او منتشر شده بود. یادداشتی با عنوان «آشفتگي مفاهيم: فعال سياسي وفعال حقوق بشر» که حساسیت وی را نسبت به تفکیک دو حوزه مبارزه سیاسی و دفاع از حقوق بشر نمایان ميکرد. در طول گفتگو اما از موضوعات بسیاری سخن گفته شد. از دادگاه مطبوعات و محاکمه باقی به خاطر مقالاتش درباره قتلهای زنجیرهاي گرفته تا تجمع سال گذشته زنان در میدان هفت تیر. عمادالدین باقی هم اکنون ریاست تنها سازمان غیردولتی فعال در زمینه دفاع از حقوق زندانیان (به معناي عام كلمه) را عهدهدار است. باقی چندی پیش برای اولین بار در تاریخ قضایی ایران، لیستی منتشر کرد که در آن تعداد و گرایشات سیاسی تمامي زندانیان سیاسی محبوس در زندانهای سراسر کشور به تفصیل بیان شده بود. وی همچنین اولین کسی بود که آمار دقیقی از تعداد قربانیان مبارزاتسیاسی پیش از انقلاب را چند سال پيش در كتاب بررسي انقلاب ايران و همچنین آماري از شهدای جنگ تحمیلی را سال گذشته در مقالهاي درباره جنگ منتشر کرد. در اینجا لازم است از دوست همراهمان آقای علیرضا هومان که بخش اعظمياز این گفتوگو بدون حضورشان میسر نميشد، تشکر کنیم.
جناب آقای باقی! شما به عنوان مدیر یکی از معدود انجمنهای غیر دولتی در حوزه دفاع از حقوق بشر و به طور خاص حقوق زندانیان، وضعیت حقوق بشر در ایران و دفاع از آن را در چه مرحلهاي ميبینید و اساسا کارهای انجام گرفته تا امروز را چطور ارزیابی ميکنید؟
در این زمینه پاسخ آماری مشخصی وجود ندارد، یعنی در واقع نميتوان گفت این راه به کجا ختم ميشود و یا چند درصد از راه طی شده است، اما اگر به شکل فرضی مسیر پیش رو را به چهار بخش تقسيم كنيم و فعالیت حقوق بشری را در دو سپهر قانونی و عملی تفکیک کنیم، ميتوان گفت از لحاظ حقوقی ما ربع اول مسیر را پشت سر گذاشتهايم ولی هنوز در ربع دوم باقی ماندهايم. این به آن معناست که اگر چه در این زمینه با استانداردهای جهانی فاصله زیادی داریم، اما در حال حرکت هستیم. در دوره اصلاحات موقعیتی پیش آمد که به نظر ميرسید ما در معرض گذر از ربع دوم هم قرار گرفتهايم، چون در آن موقع قوانینی در مجلس به تصویب ميرسید که بر اساس مبانی حقوق بشری بود و با وجود اینکه غالب این مصوبات توسط شورای نگهبان رد ميشد، لااقل این امید به وجود آمده بود که دستگاه قانونگذاری برای حرکت به سمت تصویب قوانین مطابق با حقوق بشر خیز برداشته است. اما این کش و قوسها و مقاومتها تا جایی ادامه یافت که ترکیب دستگاه تقنینی به کل تغییر کرد و ما در همان مرحله متوقف شدیم. اما از لحاظ عملی فکر ميکنم ما بسیار عقبتر هستیم. بسیاری از قوانین معقول و حقوق بشری که اتفاقا قوانین مترقی هستند که در ساختار حقوقی ما وجود دارند، در عمل رعایت و اجرا نميشوند. مثلا قانون برای بازداشت موقت؛ اصل بازداشت و حتی برای احضارها محدودیتهایی را لحاظ ميکند که به موجب آن اساسا نميتوان کسی را پیش از آن که مدارک و دلایل کافی برای بازداشتش فراهم شده باشد احضار یا بازداشت کرد. اما متاسفانه تمام این قوانین زیر پا گذاشته ميشوند.
پس از نظر شما، ما در بسیاری از موارد در زمینه اجرای قانون دچار مشکل هستیم و درواقع قوانین مترقیاي داریم که اجرا نميشوند؟
بله. البته این مشکل در بسیاری از کشورهای در حال گذار مشاهده ميشود که قوانین وضع شده توسط دستگاه قانونگذاری همان کشور نیز به درستی اجرا نميشود، در حالی که اگر تنها به همان قوانین هم احترام گذاشته شود، سطح حقوق بشر در این کشورها به میزان قابل توجهی ارتقا ميیابد.
شما چندي قبل بحثی را مطرح کرده اید، مبني بر تمایز میان فعالسیاسی و فعالحقوق بشر. از نظر شما تفاوت اساسی میان این دو مقوله چیست؟ و آیا با وجود این تفاوتها، ميتوان همپوشانیهایی بین این مفاهیم یافت یا خیر؟
در حقیقت نقطه تمایز اصلی آن است که مساله اساسی فعال سیاسی «قدرت» است ولی براي فعال حقوق بشری قدرت سیاسی اهمیت ندارد، یعنی اگر فعال حقوق بشر با ساختار حکومتی دارای کشمکش باشد به این دلیل است که آن حکومت قوانین حقوق بشر را نقض ميکند، ولی فعال سیاسی در پی نیل به اهداف سیاسی و مشارکت در قدرت است. البته در این بین گاهی همپوشانی وجود دارد و در مواردی نیز تعارض حاصل ميشود. مثلا یک فعالسیاسی اخلاق مدار با یک فعالحقوق بشر ميتواند همپوشانی و همسویی داشته باشد اما اعمال یک فعال سیاسی غیراخلاقی که معتقد است با هر وسیلهاي شده باید حکومت را از کار انداخت با فعالیت حقوق بشری در تناقض است.
آقای باقی! به نظر ميرسد این مسائلی که گفتید آنقدر مهم نباشد که در شما احساس خطر ايجاد کند. آنچه که شما از ناحیه آن احساس خطر ميکنید و فکر ميکنید که خلط مبحث فعال سیاسی و فعال حقوق بشر باعث وقوع آن ميشود چیست؟
اتفاقی که الان افتاده این است که مرزها بین این دو تعریف بهم ریخته است و رسانههای برونمرزی به خاطر موضع اپوزیسیونی خود، کسانی را فعال حقوق بشر معرفی ميکنند که درواقع مبارز سیاسی هستند. باید معلوم شود که یک فعال حقوق بشر چه مؤلفههایي دارد. شخصی که ميخواهد فعال حقوق بشری شود، باید دارای صلاحیتهای اخلاقی و حقوق بشری باشد. از سوی دیگر نقض حقوق بشر اشکال حکومتی و خارج از حكومت دارد، براي مثال نميتوان فعال حقوق بشری بود، ولی بدون ضرورت، اعتصاب غذاي سياسي کرد، دروغ گفت و یا برای ضربه زدن به حکومت از دایره اخلاق خارج شد . در هم آمیختگی و خلط مبحث فعال سیاسی و حقوق بشری باعث ضربه خوردن حقوق بشر ميشود، زیرا معمولا فعالین سیاسی از موارد حقوق بشری برای رسیدن به اهداف سیاسی خود استفاده ابزاری ميکنند. همین خلط مبحث است که باعث ميشود دولتها و حکومتها در مقابل سازمانهای دیده بان حقوق بشر پاسخگو نبوده و به نقض علنی حقوق بشر دست بزنند. در چهار، پنج سال اخیر دولتهایی که نقض حقوق بشر ميکنند، این بهانه را یافتهاند که دولتهای دارای قدرت و به ظاهر مدافع حقوق بشر، خود ناقض این حقوق هستند، زیرا هرگاه قیم حقوق بشر ميشوند، ميتوانند رفتارهای غلط خود را توجیه کنند . فرضاً دولت امریکا که پرچم حقوق بشر و حمایت از آن را بلند ميکند خود فجایعی همچون ماجرای زندانهای ابوغریب و گوانتانامو را موجب ميشود، اما خود را به هیچ نهادی پاسخگو نميداند.
شما در مقالهاي که نوشتهاید، اشاره ميکنید که فعال حقوق بشری نه از در نفی حکومت بر ميآید و نه اثبات آن و در واقع حکومت از نظر او اهمیت ندارد، اما بسیاری از انواع حکومت بالذاّت و در وجود خود با اساس حقوق بشر که همانا حراست از کرامت انسانی است، در تعارض هستند. در چنین فضایی این طرز رفتار از سوی فعال حقوق بشری او را به موجودی خنثی و بیاثر تبدیل نميکند؟
دلیل آنکه فعال حقوق بشری با اصل حکومت در نميافتد و مقابله نميکند این است که در قضاوت حقوق بشری عملکرد حکومتها مهم است و نه نوع ساختار آنها. مساله دیگر این است که فعال حقوق بشری رئالیستی و عملگرایانه به مسائل نگاه کرده و با آنها برخورد ميکند، نه ایدئولوژیکي و ذهنی. اگر حکومتی بگوید که به کرامات انسانی پایبند است یا نیست، این پاسخ در مرحله نخست تنها کیفیت و روش فعال حقوق بشری را تعیین ميکند که ميتواند شامل تعامل، تقابل و یا تعامل تا حد ممکن و تقابل در صورت نیاز باشد. دولتهايي هستند که اعلام نميکنند به کرامات انسانی پایبند هستند و آن را اساس حکومت خود نميدانند اما حتی ظرفیتهایی برای تعامل با آنها نیز وجود دارد. بنابراین فعال حقوق بشری سعی ميکند با تعامل، فشار و گفتوگو به سوی اهداف خود حرکت کند. اما اگر این منطق رئالیستیک و عملگرایانه را نداشته باشد، فعال حقوق بشری فریب ميخورد، چون بسیاری از دولتهايي که نقض حقوق بشر ميکنند، خود را پایبند این اصول ميدانند و قوانین آنها بر اساس حقوق بشر بنا شده است.
اما در بسیاری موارد فعال حقوق بشر هم به نقطهاي ميرسد که نیاز به تقابل با حکومتها را برای رسیدن به اهداف خود موثرتر ميداند، از نظر شما شیوه تقابل یک فعال حقوق بشری چه تفاوتی با یک فعال سیاسی دارد؟
این تفاوت میان شیوه تقابل فعال حقوق بشر و فعال سیاسی به تعریف اولیه این دو مقوله باز ميگردد، یعنی به فرض اگر یک فعال حقوق بشری به عدم رعایت موازین قانونی برای برگزاری یک انتخابات آزاد اعتراض ميکند، دغدغهاش دستیابی به قدرت سیاسی نیست. به طور مثال انتقادی که به اصلاحطلبان وجود دارد، این است که پس از مجلس هفتم که از نظر من با انتخاباتی نه دموکراتیک؛ بلکه نیمه دموکراتیک ایجاد شد، برای نام بردن از نمایندگان تعبیر راهیافتگان را به کار ميبرند. این کار با معیارهای خودشان صحیح است، زیرا به دلیل اعمال نظارت استصوابی و رد صلاحیت بسیاری از کاندیداها این انتخابات را فرمایشی ميدانند. اما من از همین منظر به انتخابات مجلس ششم اشاره ميکنم؛ آیا در آن انتخابات نظارت استصوابی اعمال نشد و بسیاری از کاندیداها رد صلاحیت نشدند و آیا به طور کلی در تمام 27 سال گذشته این نظارت استصوابی اعمال نشده بود؟ در واقع اگر بخواهیم این روند را بررسی کنیم، از زمان قانونی شدن و تصویب نظارت استصوابی و پس از رحلت امام تاکنون تمامي انتخابات مشمول لفظ غیردموکراتیک ميشوند. اما از منظر فعال حقوق بشری باید از تمام ظرفیتهای موجود استفاده کرد و حتي در جوامع غیردموکراتیک باید از حداقل ظرفیتهای قانونی برای برقراری و پی ریزی دموکراسی استفاده کرد، البته اینجا ممکن است مواضع اندکی محافظهکارانه به نظر برسد. از سوی دیگر اما بسیاری از فعالیتهای حقوق بشری هم بسیار رادیکال به نظر ميرسد. مثلا در موضع گیری درباره اعدامها و یا زندانیان سیاسی موضع فعال حقوق بشری موضع رادیکال منطقی است، به همین دلیل از نظر من اساسا استفاده از عبارات رادیکال یا محافظهکار برای یک فعال حقوق بشری نباید به کار برده شود. به فرض ما برای اولین بار در ایران لیست زندانیان و آمار دقیق آنها را با جدولهای مشخص ارائه کردهايم که در آن حتي اساميزندانیان سیاسی متهم به تروریسم هم آورده شده است که بسیاری از نیروهای سیاسی رادیکال هم حاضر به حمایت از حقوق آنها نیستند در حالی که حرف ما در این باره این است که اصل 168 که بر ضرورت حضور هیات منصفه تاکید دارد باید درباره تمام مجرمان سیاسی با جرایم خشونت بار هم اعمال شود در حالی که فعالین سیاسی این اصل را تنها برای آن دسته ازاصلاح طلبان زندانی مطرح ميکردند كه به نظر ما این افراد اصلا مجرم سیاسی نبوده و اصلا جرميمرتکب نشدهاند.
به نظر ميرسد فعالیت شما و انجمن دفاع از حقوق زندانیان بیشتر روی زندانیان غیر سیاسی متمرکز شده است ولی متاسفانه در ساختار حکومتی ما حتي بسیاری از موضوعات غیر سیاسی هم ميتوانند تبدیل به مسائل سیاسی شوند. مثل آمار واقعی ایدز و یا تعداد زندانیان ایدزی و همچنین معضل اعتیاد و قاچاق مواد مخدر. راهحل یک فعال حقوق بشری برای اینگونه موارد چیست؟
من یادم نميآید جایی گفته باشم که تنها از حقوق زندانیان غیرسیاسی حمایت ميکنم. از روز اول تاسیس این انجمن بنای کار ما بر حمایت همه جانبه از حقوق تماميزندانیان (سیاسی و غیر سیاسی) نهاده شده است و هرجا که حقی از زندانیان ضایع شود، ما وظیفه خود ميدانیم که از حقوق آنان دفاع کنیم. اما من خودم در ایام زندان متوجه شدم که آن مقداری که به زندانیان سیاسی توجه شده و ميشود به زندانیان غیر سیاسی اهمیتی داده نميشود. شاید در مقام ارزشگذاری بین زندانیان سیاسی و غیر سیاسی تفاوتی باشد اما از لحاظ حقوقی همه با هم یکسان هستند. در این کشور، همیشه با این چالش مواجه بودهايم که حکومت به ما فشار ميآورد و مي گويدکه موضوع انجمن دفاع از حقوق زندانیان عام است ولی بیانیهها و حمایتهای انجمن عمدتا روی مسائل زندانیان سیاسی متمرکز است. اکثر زندانیان مورد حمایت ما؛ زندانیان سیاسی بودهاند و ما متهم ميشویم که این انجمن کار سیاسی ميکند و نه کار حقوق بشری. اما در واقع انجمن ما نهادی است که مراجعه کنندگان نوع حمایت و دفاع ما را تعیین ميکنند. اگر کار مراجعه کنندگان (چه سیاسی و چه غیرسیاسی) در محدوده فعالیت ما باشد وظیفه داریم به آن پاسخگو باشیم.
آقای باقی! شما قبل از اینکه به زندان بیفتید به خاطر مقالاتی که مينوشتید، از منظر تعاریف رایج و عرف جامعه یک فعالسیاسی شناخته ميشدید. اما بعد از آزادی از زندان بنا بر ادعای خود تبدیل به یک فعال حقوق بشری شده اید. این تغییر و تبدیل یک فعال سیاسی به فعال حقوق بشر را چگونه ارزیابی ميکنید. آیا فقط موانع موجب این تحولات شد یا تغییر اخلاق و تبدیل روشهای رسیدن به اخلاق موجب این شد؟
پیش از این به مناسبت روز جهانی حقوق بشر در دانشگاه صنعتی شریف سخنرانیاي داشته ام و در آنجا گفته ام این تغییر نیست، این توسعه است. به این معنی که اگرچه مایه اصلی مقالات من مسائل سیاسی بود اما این بدان معنا نیست که در آنجا مطلقا حقوق بشر مطرح نبود. مثلا بحث اعدام و قصاص که بنده مطرح کردم و قسمت سنگینتر حکم دادگاه را به خود اختصاص داد، یک مساله سیاسی نبود بلکه یک مبحث کاملا اندیشهاي و حقوق بشری بود. این نشان ميدهد که آن موقع هم این دغدغهها وجود داشته است و یا بخش دیگری از مقالات که درباره قتلهای زنجیرهاي بود ضمن آن که مقالاتی سیاسی بود و حساسیتها و تنشهای سیاسی درپی داشت اما در حقيقت موضوعات حقوقبشری بودند. آنجا بحث ما این بود که این ماجرا که افرادی بدون محاکمه و بدون وکیل و به شکلی مافیایی ربوده شدند و به قتل رسیدند، غیرانسانی و غیرقانونی بوده است. بخصوص اگر به این نکته توجه کنیم که افرادی که از آنها دفاع کردیم و در مورد قتل آنها حساس بودیم، از نظر سیاسی با ما خیلی تفاوت داشتند و تعدادی از آنها روشنفکران لائیک بودند. پس نميتوان تمام آن مقالات را یک کنش محض سیاسی دانست. اما من بعد از زندان به یک جمعبندی رسیدم که موجب توسعه ی خط مشی شد. وقتی روند حرکت اصلاحی بر خلاف انتظار پیش رفت، نشان ميدهد که ما دچار موانع خیلی عظیمتر و عمیقتر و جدیتر در راه پیشبرد حقوق بشر و دموکراسی شدهايم. من به این نتیجه رسیدهام که توجه و تمرکز کامل روی دولت و حکومت برای پیشبرد روند دموکراسیخواهی درست نیست. در واقع حکومت، تنها یک مانع بزرگ است ولي تمام موانع پیش روی ما نیست. در برابر دولت قدرتمند، ما جامعه مدنی رنجور و فقیری داریم که این قابلیت را ندارد که حقوق خود را بگیرد. من معتقدم به جای دل خوش کردن به آرزوهایمان باید خودمان تغییرات را ایجاد کنیم. برخی معتقد بودند که این تغییر موضع، رادیکالتر از موضع قبلی بوده است. من فکر ميکنم تمرکز صرف بر روی دولت به عنوان مانع پیشبرد دموکراسی باعث غفلت از دامنه گسترده نقض حقوق بشر در جامعه ميشود. با این اوصاف به این جمعبندی رسیدم که روش را باید تغییر داد و البته هنوز هم تمام مقالات قبلیام را قبول دارم. اگر تغییر موضعی که شما منظورتان هست وجود داشته باشد، باید تمام مواضع قبلی را نفی کنم. یکی از دلایلی هم که همین الان خیلی از بخشها در حاکمیت چندان روی خوشی به ما نشان نميدهند، به این دلیل است که در تحلیل خود به این نتیجه رسیدهاند که من در مواضع خود تغییری نداده ام بلکه دامنه کار حقوق بشری و نگاه انتقادی را به حوزههای فرهنگی و اجتماعی توسعه دادهام. در برخی مطالبی که قبل از زندان نوشتم دقیقا همین تعابیر به کار رفته است که گفتهام در کشور ما همیشه این خطا بوده است که فکر ميکردند همه مشکلات زیر سر فتحعلی شاه است و اگر او برود و یکی دیگر بیاید همه چیز حل ميشود. فتحعلیشاه ميرفت محمد شاه ميآمد، ولی همه چیز سر جای خود ميماند. این هم ميرفت و ناصرالدین شاه ميآمد بازهم اتفاقی نميافتاد. یعنی روشنفکران ما ميگفتند اگر شاه برود همه چیز درست ميشود و میرزای کرمانی هم دقیقا با همین استدلال ناصرالدین شاه را ترور کرد اما چیزی درست نشد. این گفتمان همواره در طول تاریخ ما تکرار شده است. ببینید؛ انتقاد از این تفکر که «مشکل» آدمهایی هستند که دارند حکومت ميکنند و توجه نداشتن به اینکه از کوزه همان برون تراود که در اوست و اینکه این آدمها از دل همین جامعه بیرون آمدهاند، چیزی نیست که قبلا گفته نشده باشد. بارها نویسندگان و تحلیلگران پیش از ما این حرفها را گفتهاند ما باید از این تجربه تاریخی استفاده کنیم و بفهمیم که به جای اینکه انرژی خود را صرف درگیری با حکومت کنیم، باید جامعه را آنقدر قدرتمند کنیم که اگر فتحعلی شاه را هم امروز از دل تاریخ بیرون کشیدند و قدرت به او دادند و خواست آن گونه حکومت کند، نتواند. بدين ترتيب بعد از زندان به این نتیجه رسیدم که باید آستین بالا بزنیم و آن چیزی را که در ایده و نظر به آن اعتقاد داریم، یک گام عملی هم برایش برداریم و اتفاق تازهاي که افتاد این بود که یک حرکت عملی در این زمینه شروع کردیم. همین رفتن به سمت تاسیس و تشکیل و تقویت NGOها و نهادهایمدنی در حد بضاعت خودمان.
خیلی از دوستان عقیده دارند که در طی دوران گذار به دموکراسی، فعالیت نیروهایی که ميخواهند در جهت حقوق بشر حرکت کنند ناخودآگاه و ناخواسته به فعالیت سیاسی تبدیل ميشود. با توجه به تفکیکی که شما بین فعال سیاسی و فعال حقوق بشری قائل شدهاید، این خلطی که در برخورد حکومت به وجود ميآید را چگونه توجیه ميکنید؟
این موارد در بحث آسیبشناسی فعالیت سیاسی و فعالیت حقوق بشری در جوامع نیمه باز - نیمه بسته و در حال گذار مطرح است. اگر این اتفاقات نیفتد، یعنی افراد بتوانند بیایند و آزادانه تجمع برگزار کنند و به دلیل اینکه تجمع آنها خشونتآمیز نیست، حکومت کاری با آنها نداشته باشد، این بدان معنا خواهد بود که آنها دوره گذار به دموکراسی را سپری کردهاند و وارد مرحله متعالیتری شدهاند. اما در وضعیت فعلی و در جامعه ما همچنان مناقشاتی در این زمینهها وجود دارد و حکومت حتی آنچه را که رسما به صورت یک فعالیت مسالمتآمیز مدنی ميخواهد صورت بگیرد و طبق قانون اساسي جمهوري اسلامي مجاز است را تحمل نميکند و ناشکیبایی به خرج ميدهد و برخورد ميکند.
این مساله در حوزه تعامل مطرح ميشود یا در حوزه تقابل؟
حرف من این است که ما به هر حال در جامعهاي زندگی ميکنیم که همان طور که رفتار بخشی از نیروهای اجتماعی به دور از عقلانیت است، رفتارحکومت هم عقلانی نیست. ميخواهم بگویم مشکل عقلانیت مشکلی همگانی است. این رفتار حکومت است که باعث تشدید رادیکالیسم و وقوع تقابل ميشود . یعنی در افزایش و توسعه فضای تقابل و تشدید رادیکالیسم خود حکومت مقصر اصلی است. در اینجا من نميتوانم روشنفکرها را مقصر بدانم به همین دلیل است که ميگویم انتخاب شیوه تعامل یا تقابل تابعی است از متغیر رفتار حکومت. منتها نباید فراموش کنیم که عوامل دیگری هم وجود دارند. عواملی که تعادل را به هم ميزنند. نگرانیهای خارجی ممکن است به رفتارهای غیرمنطقی دامن بزند. مثلا تهدیدهای خارجی که در دو کشور همسایه وجود دارد و خطای برخی نیروهای داخلی باعث ایجاد نگرانی و بدبینی نسبت به کل جریانات داخلی ميشود. اینها عواملی است که نباید نادیده گرفته شوند.
آقای باقی! بسیاری از منتقدان شما مطرح ميکنند که انجمن دفاع از حقوق زندانیان توفیق چندانی نداشته و ميپرسند که اگر فعالیت شما موفقیت آمیز بوده اعلام کنید که براي مثال تا به حال چند زندانی از طریق فعالیتهای شما از زندان آزاد شدهاند؟پاسخ شما به این بحث چیست؟
اساسا قرار نبوده که با تاسیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان زندانی آزاد کنیم. بلکه در وضعیتی که حکومت نسبت به نهادهایمدنی احساس خطر ميکند، ما مواظب و مراقب عدم تضییع حقوق زندانیان هستیم که با دو شیوه انجام ميدهیم. صدور بیانیه و نامهنگاری با مسوولان. نامههایی که سرگشاده نميشوند اما همواره وجود دارند. از طرف دیگر؛ نهادهای حقوق بشری و سیاسی دیگری مثل کانون مدافعان حقوق بشر یا انجمن دفاع از آزادی مطبوعات نیز وجود دارند. آیا آنها تا به حال توانستهاند در حوزه فعالیت خود زندانیاي را آزاد کنند؟ ما ميتوانیم ادعا کنیم که اگر زندانی آزاد نکردهايم لااقل توانستهايم اندک بهبودی در وضعیت آنها در زندان ایجاد کنیم. در مورد زندانیان غیر سیاسی حتی موفق شدهايم افرادي را آزاد کنیم و در مورد زندانیانسیاسی هم توانستهايم با گرفتن وکیل احکام آنها را بسیار سبک کنیم.
جناب آقای باقی! مدتي است كه چند اقدام برای دفاع از حقوق زندانیان غیرسیاسی محکوم به اعدام انجام شده است. با توجه به اینکه شما یکی از نخستین کسانی بوده اید که صدورحکم اعدام را به چالش کشیدید، در مورد این حرکتها چه نظری دارید؟
مشکلی که در کشور ما وجود دارد این است که برخی به نوعی از حقوق افراد دفاع ميکنند که باعث تضییع حقوق دیگران ميشود. ما مجاز نیستیم از حق کسی دفاع کنیم به قیمتی که حق شخص دیگری را نادیده بگیریم. ما از حقوق افراد دفاع ميکنیم اما جرم آنها را نیز تقبیح ميکنیم. برای من خوشامد زندانی یا حکومت مهم نیست، من تنها به دنبال فعالیت حقوق بشری هستم. گاهی ملاحظات حکومتی وجود دارد و گاهی ملاحظات غیرحکومتی که هر دو مانعی در راه ما هستند و برای ما فرقی بین آنها نیست. فعال حقوق بشری به ملاحظات موجود کاری ندارد، از هر نوع که ميخواهند باشند.
منبع: شهروند امروز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|