رضا خجسته رحيمي:
عمادالدين باقي اينك در ميانه دهه پنجم از زندگياش، مسكنگزين اوين شده است تا پس از تجربه زندان در عصر اصلاحات، تجربه خويش را در عصر جديد، نو كند؛ با اين تفاوت كه اگر او پيشتر به واسطه دفاعش از سيدمحمد خاتمي و نويسندگي در خصوص قتلهاي پاييزي در بهار اصلاحات رهسپار زندان شد، اينك چه بسا به واسطه حضورش در عرصه فعاليتهاي مدني و تلاشهايش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان است كه طعم محدوديت را ميچشد و يك چندي زندگي در اوين را تجربه مجدد ميكند.
***
عمادالدين باقي اگرچه از جمله جواناني است كه ريشه در نازيآباد تهران دارد، محلهاي كه محل تولد و زندگي سياستمداران اصلاحطلبي همچون عبدي و حجاريان بوده است، اما در سالهاي حضور حلقه نازيآباديها در حكومت نيز هميشه فاصله خويش با سياستمداري حرفهاي را حفظ كرد و بر سياست اگر نظر كرد، از جانب فرهنگ بود؛ چه آنكه او در پس انقلاب ايران، جانب تدريس و معلمي را گرفت و با ورودش به سپاه پاسداران انقلاب نيز در كار فرهنگي شد و پس از آن نيز راه پژوهشگري را انتخاب كرد و اشتغالش در دفتر نخستوزيري هم از آن روي بود كه تحقيقي براساس اسناد موجود در نخستوزيري را به انجام رساند. بدينترتيب او اگرچه سابقه همكاري با سپاه را در كارنامه دارد و به ساختمان نخستوزيري نيز رفت و آمد داشته و در دهههاي پس از انقلاب جانب دوستي با سياستمداران مستقر در اردوگاه چپ مذهبي و خط امامي را فرو نگذاشته است اما هيچگاه سمت و سوي «سياستمداري» برنگزيده است و اينچنين بود كه در پي دوم خرداد 1376 و راهيابي چپهاي سابق به قدرت نيز او در مسير سياستمردي قرار نگرفت و تحصيلات جامعهشناسي خويش را تكميل كرد و نصيبش اگر چيزي بود، تداوم ممنوعيت از تدريس در دانشگاه و كلاسهاي درس بود.
***
عمادالدين فرزند دوم خانواده بود و مولود كربلا؛ چه آنكه پدرش در پي كودتاي 28 مرداد 1332 در ايران و تعقيب و تهديد حكومت، مدتي روانه كويت شده و سرانجام جانب زندگي در عراق را گرفته بود. همچنانكه وقتي پس از هشت سال دوري از ايران، خانواده آنها راهي كشور و به اصفهان وارد شد، پدر راهي زندان شد و مدتي گذشت تا آزادي او رقم خورد و خانواده آنها از اصفهان به تهران آمد. حاج حبيبالله، پدر خانواده، در كار تجارت بود كه ورشكست شد و بدينترتيب خانواده آنها خانهگزين در محلهاي در جنوب تهران شدند؛ در عليآباد جنوبي، ميانه خزانه و جوانمرد قصاب. در همان جا بود كه «عمادالدين» نوجوان با همراهي برخي دوستان در محله خويش، گروهي مذهبي را سامان داد و عنوان «گروه تبليغاتي ميثم» را بر آن گذاشت. گروهي كه هنگام ورود رهبر انقلاب به ايران، استقبال و حفاظت از امام در مسير خيابان «آرامگاه» را بر عهده داشتند. عمادالدين باقي اگرچه در همان نوجواني به عضويت در انجمن حجتيه درآمد اما به سبك انجمن حجتيه، فعاليت سياسي را ترك نگفت؛ آنچنان كه در سال 1357، صبحگاهان غسل شهادت ميكرد و جانب دانشگاه تهران را ميگرفت و با اعتراضات دانشجويي همراه ميشد. آشنايي او با سعيد حجاريان و عباس عبدي نيز همان زمان رقم خورد؛ آنگاهي كه او محصل دبيرستان الهي در جنوب تهران بود و آن دو- عبدي و حجاريان – معلمان مدرسه بودند.
***
16 ساله بود كه انقلاب ايران به وقوع پيوست و او اكنون علاوه بر «گروه ميثم»، به همراه دوستان هممحلهاي خويش، انجمن اسلامي محله را راهاندازي كرد و مديريت بخش فرهنگيآن انجمن اسلامي را بر عهده گرفت. همراهي او با دانشجويان خط امامي، او را آنقدر به رهبر انقلاب نزديك كرده بود كه خطبه عقدش را امام خميني خواند و به واسطه همين نزديكي به رهبر انقلاب بود كه جدايي او از انجمن حجتيه، يك سال پس از انقلاب ايران رقم خورد. سمت و سوي تحصيل در علوم اسلامي را انتخاب كرد و به دانشكده تازهتاسيس علوم اسلامي پاي گذاشت و همزمان تدريس در دبيرستانهاي نازيآباد و جواديه را شغل خويش ساخت؛ تا آنكه دو سال پس از انقلاب ايران به سپاه پاسداران پيوست. او اما در سپاه پاسداران تهران نيز ابتدا مركزي فرهنگي را تاسيس كرد و يك چندي بعد روانه دفتر سياسي سپاه شد و سرانجام به پايتخت مذهبي ايران رفت تا به تدوين جزوات آموزشي در مركز تحقيقات عقيدتي – سياسي سپاه مشغول شود. همان زمان بود كه او سلسله مقالات خود عليه انجمن حجتيه را در روزنامه اطلاعات منتشر كرد؛ مقالاتي كه با عنوان «در شناخت حزب قاعدين زمان» صورت يك كتاب را به خود گرفت؛ كتابي كه البته اكنون عمادالدين باقي، خود از جمله منتقدان آن است. انتقادات عمادالدين باقي از انجمن حجتيه اما از قضا به كام يكي از مقامات وقت سپاه خوش نيامد و اين چنين بود كه او در سال 1363، استعفانامه خويش از سپاه پاسداران را قلمي كرد و جانب خروج گرفت.
***
عمادالدين باقي از سپاه خارج شد و اكنون لباس يك پژوهشگر بر تن داشت كه در بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، مشغول شد. اگرچه همان زمان دو روز هفته را نيز به دفتر نخستوزيري ميرفت تا به تحقيق در خصوص مصوبات كابينههاي قبل از انقلاب بپردازد؛ با اين شرط كه نسخهاي از تحقيق خويش را نيز در اختيار ميرحسين موسوي قرار دهد. درگذشت زمان اما، نزديكي او با آيتالله منتظري بيش از پيش بر محدوديتهاي او افزود و بدينترتيب عمادالدين باقي به حاشيه حكومت رفت. او اكنون به پژوهش و تدريس و در كنار آن، كار روزنامهنگاري مشغول بود؛ آنچنانكه با وقوع دوم خرداد 1376 نيز او در مقام يك روزنامهنگار اصلاحطلب بود كه ظاهر شد؛ در روزنامههاي جامعه و توس و خرداد و فتح. در ماجراي قتلهاي زنجيرهاي نام او و گنجي بر سر زبانها افتاد و اينچنين بود كه روانه دادگاه شد با شاكياني كه فهرستشان چنين بود: وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، صداوسيما، نيروي انتظامي، علي فلاحيان، مصطفي پورمحمدي، مديركل اطلاعات قم در زمان فلاحيان، روزنامه كيهان، مديرمسوول نشريه يالثارات و فراتر از همه آنها مدعيالعموم.
عمادالدين باقي راهي زندان شد و گويي در همان تجربه زندان بود كه نطفههاي فعاليت آتي او بسته شد؛ آنگاهي كه او از نزديك با مشكلات و محدوديتهاي زندانيان آشنا شد و در هنگامه آزادي،انجمن دفاع از حقوق زندانيان را راهاندازي كرد.
عمادالدين باقي در اين سالها آنچنان به فعاليتهاي حقوق بشري خويش در انجمن دفاع از حقوق زندانيان مشغول شد كه گاه حتي انتقاد برخي از دوستان سابق خويش را نيز روياروي ديد كه به هر حال او فعاليت حقوق بشري را يك چندي بر فعاليت سياسي ترجيح داده و دومي را به نفع اولي به حاشيه برده بود. او اما انتقادها را جدي نگرفت و در كار خود باقي ماند؛ چه آنكه در گذر زمان نه حرفها كه كارهاست كه باقي ميماند و او نه مرد حرف و سخن كه مرد عمل بود و در اين مسير هيچگاه از ادامه كار، مايوس نشد؛ حتي آن زماني كه در ماجراي قتلهاي زنجيرهاي، در دادگاه خويش با صحنهاي ناگوار از سوي سياستمداران دولت روبهرو شد و همراهان را نه همراه خويش كه در برابر ديد. او بدين ترتيب در اين سالها بر سر پيمان خويش «باقي» ماند اگرچه گاه بر سر ايمان خويش، همچو بيد لرزيد.
منبع: شهروند امروز
|