محمد قوچاني:
اولين اثر زندان بر زنداني نه تنبيه كه كينه است. كينه نسبت به زندانبانان كه آزادي را از زنداني سلب كردهاند و نه فقط زندانبانان كه زندانسازان كه زندان را فراهم ساختهاند. اين اثر در زنداني سياسي البته صدچندان است كه او اتهام خود را اتهامي شرافتمندانه براي اصلاح مناسبات به زعم خود نادرست سياسي و اجتماعي ميبيند. اما هيچكدام از اين احكام درباره عمادالدين باقي صدق نميكرد. گرچه او در دورهاي سه سال زندان را سپري كرد اما هرگز نسبت به هيچ فرد يا نهادي كينهاي به دل نگرفت و در صدد انتقام يا جبران برنيامد. بسياري افراد هستند كه در زندان به تجديدنظرطلبان كامل تبديل ميشوند. در هيبت يك اعتقاد به زندان ميروند و در هيبت اعتقادي ديگر از زندان بيرون ميآيند اما باقي در پايان سه سال زندان خويش حتي در ايدئولوژي هم تجديدنظرطلب نشد و اعتقاد راسخ او به اسلام، اخلاق و حتي جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي پاي بر جا ماند و بارها در مواجهه با زندانبانان خويش اعلام ميكرد كه حق خود را در نسبت با اين نظام و انقلاب اگر بيش از ايشان نداند كم از ايشان نميشمارد. باقي واقعا ثابت كرده بود كه يك نسل دو بار انقلاب نميكند كه اين كار در حقيقت عليه خويش است و باقي هرگز در اصول (و نه برخي فروغ انقلاب و نظام كه ممكن است مورد نقد قرار گيرد) ترديد نكرده بود. اما زندان چه اثري بر باقي نهاد؟ اثر زندان بر باقي همان شد كه بار ديگر گرفتارش شد. او در زندان به جاي آنكه روزگار را به موضعگيريهاي سياسي بگذراند دو كار كرد؛ اول مباني فكري خود را تقويت كرد و ديگر به اطراف خود به دقت نگريست. در كنار زندانيان سياسي سراغ زندانيان عادي هم رفت. جامعهشناسي را كه در دانشگاه خوانده بود در زندان هم آموخت. دريافت و در دريافت خود راسختر شد كه مشكل ايران نه سياسي كه اجتماعي است. نه تغيير حاكميت كه تغيير اخلاق اجتماعي است. او از زندان نه يك رنج كه سوژهاي براي تحقيق ساخت نه در بند زندان شد كه زندان را در پناه خود گرفت. بارها در ملاقاتهايي كه دست ميداد دغدغه او را نه نسبت به زندانيان سياسي كه نسبت به زندانيان عادي ميديديم. چه بسيار فعالان سياسي كه در طول سالها زنداني بودن از كنار زندانيان عادي گذشته بودند و آنها را نه همچون يك انسان كه مانند يك مجرم ديده بودند كه دستكم در نوع نگاه به اين معضلات اجتماعي با حكومتها همنظر بودند اما باقي احتمالا مفهوم واقعي انسان بماهو انسان را در زندان كشف كرد. آنجا كه حتي به يك مجرم به عنوان يك انسان نگاه ميكرد. او قصد قضاوت نداشت تا مجرمان را تبرئه كند و اصولا آنقدر دلرحم بود كه احتمالا قضاوتهايش تنها به رافت و بخشش منتهي ميشد. اما به عنوان يك جامعهشناس نميتوانست زمينههاي جرم را ناديده نگيرد و از قاضيان و مجريان بخواهد تا جايي كه قانون اجازه ميدهد عفو را بر انتقام ترجيح دهند كه در عفو لذتي است كه در انتقام نيست. باقي از آنجايي كه برخي قضاوتهاي ناتمام را هم ديده بود نميتوانست بشر را قادر به قضاوتي كاملا عادلانه بداند و همين سبب ميشد كه او انسانها را به سنجيدهتر قضاوت كردن دعوت كند. گاه سعي ميكرد از مطالعات فقهي خود براي اين كار استفاده كند و گاه از مطالعات اجتماعي و همين دوگانهبودن منابع مطالعاتي او سبب ميشد يكي از طرفداران اصلي سازگاري اسلام و حقوق بشر باشد. ميدانم كه به علت نسبت نويسنده و باقي اين يادداشت در زمره مطالب جدي قلمداد نخواهد شد اما به فرض آنكه بتوان ميان عواطف خانوادگي و تحليل عقلاني فاصله نهاد ترديدي ندارم كه باقي امروز به اين علت دوباره سوژه كار خويش شده است كه اين پيام به منتقدانش منتقل نشده و اين يادداشت اگر بتواند همين پيام را به ايشان انتقال دهد كافي است. آنچه نوشته ميشود فقط نظر من نيست اجازه دهيد در غياب باقي بگويم تنها انتقال نظرات اوست. آنكه باقي اگر سه سال را در زندان نگذرانده بود هرگز چشمش به پديدهاي به نام زندان باز نميشد تا چنين عمرش را صرف آن كند و اكنون هم كه بار ديگر به آنجا رجوع كرده است جز به اين كار روزگار نميگذراند و دوري از خانواده را بر خود آسان نميكند. بنابراين آنان كه به كارهايي معترضند اول از همه بايد به خود بپردازند كه چرا او را در چنين موقعيتي قرار دادهاند؟ اكنون اما با همه تلخي و تلخكامي اگر نيت خير باشد فرصت خوبي است تا باقي را نه به عنوان يك متهم مغرض كه مانند يك دوست منتقد ببينند. باقي به كسي با كينه نگاه نميكند خواهش ميكنم شما هم چنين باشيد.
منبع: شهروند امروز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|