براي عمادالدين باقي
با كوله باري از عشق در جستجوي خورشيد
مي رفت تا بنوشد شعر از سبوي خورشيد
مردي كه چشمهايش آيين مهربا ني است
سرشار از تغزل با خلق و خوي خورشيد
لحن صداي گرمش تصوير هم زباني است
تمثيلي از نجابت د ر شهر و كوي خورشيد
در فصل تير گي ها هم گام با شقايق
آهنگ صبحدم داشت باگفت وگوي خورشيد
از اوج دردمندي اينك به سر بلندي
دارد پيام سبزي با عطر و بوي خورشيد
"در حلقه گل و مل مي خواند خوش بلبل"
"باقي" بگودگربارازسمت وسوي خورشيد
شعر ازشاعر جانبازمحمد رضا رحيمي
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|