بهمن کشاورز:
آقاي عمادالدين باقي را دورادور مي شناختم. يکي از همکاران که وکالت ايشان را در يکي از پرونده ها بر عهده داشت، از او به نيکي ياد مي کرد و صاحب نظر و مطلع و متعهدش مي دانست. از طريق نوشته هايش هم در مورد او آگاهي هايي داشتم. سرانجام وقتي بحث تشکيل انجمن حمايت از زندانيان شد بيشتر و از نزديک تر شناختمش. واقعيت اين است که گرايش سياسي و خط فکري اش را نمي دانم. اصولاً خود را عادت داده ام به مواضع سياسي افراد کاري نداشته باشم و حتي المقدور به اين جنبه از شخصيت اشخاص حتي فکر هم نکنم. اين باعث مي شود معيارسنجش و قضاوت کرده ها و گفته ها باشد نه وابستگي هاي سياسي و عقيدتي افراد. در ديار و روزگار ما، اينکه کس يا کساني به کاري بپردازند که در آن ناني نيست و اگر نامي در آن باشد، توام با گرفتاري و دردسر است، بسيار نادر و شگفت انگيز است. تاسيس انجمني براي حمايت از زندانيان، آن هم «مطلق زندانيان» و نه مثلاً «زندانيان سياسي»، از همين کارها است. البته آنها که با زندان و زندانيان سروکار و آشنايي دارند، نيک مي دانند نفس «زنداني بودن» چه ماجراي تلخ و دردناکي است و به زنداني و خانواده اش چه مي گذرد. احساس فراموش شدن و دورافتادگي و بي پناهي، چيزي نيست که قابل توصيف باشد. زنداني - بنابر اصل - کاري براي خودش نمي تواند بکند و به طريق اولي براي ديگري و ديگران کاري از او ساخته نيست.لاجرم کسي که به مسائل و مصائب زنداني مي پردازد قطعاً از او توقعي ندارد و نمي تواند داشته باشد. اين اقدام البته حرکتي «حقوق بشري» است. اين حرکت در بسياري ابعاد و وجوه خود مي تواند - در عين گره گشايي از کار محرومان از حقوق انساني - به مفهوم سروکار داشتن با مجامع و محافل علمي و تخصصي داخلي و بين المللي حقوق بشر و بالطبع به معني کار در يک جو و محيط علمي و فرهنگي مطلوب و جذاب باشد. اما وقتي کسي از شقوق مختلف حقوق بشر حمايت از زندانيان را برمي گزيند به اين معني است که به فعاليتي «پرآب چشم» تن در مي دهد که ضمن آن جز با ادبار و بدبختي و محروميت ابناي بشر - در بدترين حالات آن - تماسي نمي تواند داشته باشد. آقاي عمادالدين باقي پس از تحمل کيفر قبلي اش - که دقيقاً نمي دانم بابت چه چيزي بود - به تاسيس انجمن حمايت از زندانيان دست يازيد (شايد مي دانست دير يا زود خود به حمايت اين انجمن نياز خواهد داشت،). آنگونه که شنيده ام در پي آن محکوميت و حبس - و شايد به دليل موارد اتهامي ديگري که در نوبت قرار گرفته اند، - در وضع خاصي به سر مي برد. گويا ممنوع الخروج است و در مورد نشر آثارش هم مشکلاتي دارد. شنيده ام دو بيمار بستري در منزل دارد که نيازمند مراقبت دائمي هستند. با اين همه نقش اصلي اش را «حمايت از زندانيان» تشکيل مي دهد. چنين فردي نمي تواند مجرم باشد حتي اگر از جرم هايي ياد کنيم که به لحاظ اجمال در تعريف، مي توانند مصاديق بي شمار و متنوعي داشته باشند (مثل همين تبليغ عليه نظام). به عبارت ديگر با توجه به کثرت زندانيان و تنوع و فراواني مسائل و گرفتاري هاي ايشان، کسي که بخواهد
- به طور جدي - از ايشان حمايت و به ايشان کمک کند، مجال و فرصت تبليغ عليه نظام و توهين به مقامات و ساير عناوين مجرمانه از اين قبيل را پيدا نخواهد کرد و گمان مي کنم آقاي باقي در کاري که انجام مي دهد جدي است.پس علت گرفتاري هاي مکرر آقاي «باقي» چيست؟ شايد اهل کياست و سياست پاسخ روشني براي اين پرسش داشته باشند و علت را بدانند. اما توجيه بنده از قضيه چيز ديگري است. گفتند پسري به پدر گفت در کتاب خوانده ام که مال را «ايثار» بايد کرد. پدر گفت به «تصحيف» خوانده يي که «انبار» بايد کرد، گمان بنده اين است که نام آقاي «باقي» به «تصحيف» (اشتباهاً) «باغي» از ريشه «بغي»، خوانده مي شود و اميدوارم خدا عاقبتش را ختم به خير کند،
منبع: اعتماد
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|