متن كامل اين گزارش براي نخستين بار منتشر مي شود وقبلا گزيده هايي از آن در خبرگزاري ها و مطبوعات آمده بود.
ابتدا متن خبر چاپ شده در مجله هفتگي شهروند نقل شده سپس گزارش پياده شده از نوار مي آيد:
تو را من چشم در راهم
گزارش جلسه انجمن روزنامهنگاران براي عمادالدين باقي
مدتها بود كه انجمن صنفي روزنامهنگاران چنين جمع و جمعيتي را به خود نديده بود. نيمروز پنجشنبه 24 آبان 86 سالن و حياط انجمن پر شده بود: عزتالله سحابي، عبدالله نوري، ابراهيم يزدي، احمد صدر حاج سيدجوادي، محمد ملكي (كه از بيمارستان آمده بود)، محسن كديور، سيدهاشم آقاجري، بابك احمدي، خشايار ديهيمي، سوسن شريعتي، حسن يوسفياشكوري، محمد بستهنگار، محمد توسلي، غلامعباس توسلي، عيسي سحرخيز، فريبرز رئيسدانا، محمدعلي عمويي، علي مزروعي، كامبيز نوروزي، سيدمحمد سيفزاده، كيوان صميمي، عبدالفتاح سلطاني، حسين قاضيان، محمدجواد مظفر، عليرضا رجايي، سعيد مدني، هدي صابر، رضا عليجاني، يوسف عزيزي بنيطرف، علياكبر موسويخوئيني، عبدالله مومني و بسياري از چهرههاي مطبوعاتي و اجتماعي و مدني به دفتر انجمن صنفي روزنامهنگاران آمده بودند تا ياد عمادالدين باقي را گرامي بدارند و بگويند چقدر سخت است كه در ايران فعاليت مدني را از فعاليت سياسي جدا كنيم و در شرايطي كه همهچيز در ايران سياسي است مگر ميتوان سياسي نبود و البته همه شهادت ميدادند كه تلاش باقي براي فعاليت مستقل مدني و اجتماعي و حقوق بشري نه تنها بيثمر نبود كه چه پربار بود و اين نه فقط از گفتار كه از فضاي جلسه مشهود بود كه در آن آدمهاي رنگارنگي كه داراي كمترين اشتراك سياسي و جناحي بودند دور هم جمع شده بودند، از راديكالها تا ليبرالها و از فارس تا عرب بدون هيچ تفاوتي كنار هم نشستند و از حقوق بشر به عنوان استراتژي و تاكتيك سخن گفتند (عبدالله مومني)، درباره حقوق كارگران حرف زدند (فريبرز رئيسدانا)، نسبت به تكرار شرايط تاريخي هشدار دادند (هاشم آقاجري)، از شرايط جهاني ابراز نگراني كردند (ابراهيم يزدي)، از وضعيت جنبش دانشجويي گفتند (بهاره هدايت)، يكي ميپرسيد كه بايد به كجا پناه برد؟ (يوسفياشكوري)، و ديگري به اعلاميه حقوق بشر پناه ميبرد (سيدمحمد سيفزاده)، سخنان گاه يك گزارش حقوقي بود (صالح نيكبخت)، گاه لحن سخنراني سياسي ميگرفت (عزتالله سحابي) و گاه لحن عاطفي، خاطرهاي خوانده شد به قلم عمادالدين باقي كه در آن از همه دوستانش ياد كرده بود.
دوستاني كه روزي باقي آزاد بود و آنها زنداني و اكنون او زنداني بود و آنها آزاد و چند سال پس از حوادث سالهاي گذشته ميشنيدند كه دوست دربندشان درباره آنها چه ميگفته و چه ميانديشيده است. نمايندگان جامعه مدني در جلسه بسيار بودند؛ از انجمن صنفي روزنامهنگاران تا انجمن دفاع از حقوق زندانيان، انجمن دفاع از آزادي مطبوعات، كانون مدافعان حقوق بشر، نهضت آزادي، سازمان ادوار تحكيم وحدت.
نيمروز پنجشنبه پايان يافته بود در حالي كه پس از حرفهاي دختر عمادالدين باقي شعري از نيما يوشيج (كه اين روزها زادروزش بود) حسن ختام جلسه شد:
گرم ياد آوري يا نه
من از يادت نميكاهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
كه ميگيرند سايهها رنگ سياهي
تو را چشم در راهم »مجله شهروندشماره پياپي57
آقای مهندس سحابی(رئيس شوراي فعالان ملي و مذهبي )
بسم الله الرحمان الرحیم
با سلام خدمت برادران و خواهران . قرعه فال به نام من است فکر نمی کردم که اول به بنده تکلیف کنند. و این مجلس و این مراسم در واقع حداقل کاری است كه ما آزادی خواهان ، طرفداران حقوق بشر، اصلاح طلبان ،آرزومندان سعادت و ترقی و آبادی ایران می توانیم بکنیم به پاس خدمات مردی که حقیقتاً از جمع صالحان کمتر کسی را مانند او دلسوز، مسئول و فعال دیدم. هما نگونه كه آقاي مدني فرمودند عمده فعالیت آقاي باقي اخيرا حمایت از زندانیان است زندانیان اعم از سیاسی و غیره از هر زندانی که به دلیلی حقوقش تحت فشار و تجاوز قرار گرفته دفاع می کند. حتی قوه قضاییه هم فعالیت ایشان را پذیرفته بود یا همکاری هایی هم می کردند. نظام یا دستگاه یا سسیتمی که اینچنین فرد و این فعالیت را نتواند تحمل کند، نسبت به عاقبت آن باید نگران باشیم. ما یعنی هیچیک از اصلاح طلبان این کشور نمی خواهیم نظام به وضع بد و ناخوشایندی به پایان برسد ولي آرزومندیم که حقوق حقه و حقوق مسلم هم ادا شود ولی متاسفانه می بینیم هر چه زمان می گذرد تهاجم و پافشاري بر مواضع خشونت طلبانه بیشتر مي شود. شرایط کشور هم شرایط بسیار بسیار حساسی است. کمتر زمان تاریخی را در عمر خودم به خاطر دارم که اینقدر کشور ما از نظر خارجی و داخلی در معرض خطر و پرتگاه قرار داشته باشد به هر صورت ما دستمان بسته است و نمی توانیم کاری کنیم فقط اين را من از قول قرآن هم به آزادي خواهان ،اصلاح طلبان و هم به خود حاكميت عرض مي كنم انما ما ليس.................
ما رژیم های بسیار بسیار قدرتمندتر و زورگوتر دیده ایم که چگونه وضعشان یکباره و یک شبه عوض شدند. جهان امروز هم با جهان گذشته تفاوت ندارد در تاریخ سنت هایی است که ثابت است بنابراین من به خودم عرض می کنم نباید خیلی نا امید باشیم و به آنهایی هم که بر کرسی قدرت نشسته یک طرفه فکر می کنند که همه دنیا را با نگاه کوچک خودشان می نگرند آنها هم مطمئن باشند که وضع به همین گونه ادامه نخواهد داشت.
آقای صالح نیکبخت( وکیل آقای باقی و سخنگوی انجمن دفاع ازحقوق زندانیان):
با عرض سلام و تشکر از همه حاضرین دراین جلسه و همچنین با عرض تشکر از همکار و دوست من که فرمودند بنده درباره پرونده آقاي باقي توضیح بدهم به علت اینکه من وکیلم و کار وکالت می کنم معمولا در اين جلسات کمتر حضور پیدا می کنم ولی دبير انجمن صنفي روزنامه نگاران گفتند به دلیل اینکه این جلسه در سالن انجمن تشکیل شده توضیح بدهید که علت محکومیت ایشان و پرونده اولیه ایشان چه بوده است و چه نسبتی با مطبوعات دارد به همین جهت در پذیرش نظر ایشان و همچنین همکاران مطبوعاتی که صاحب این خانه هستند این موضوع را توضیح می دهم. ضمناً این نکته هم برای من جای افتخار است که وکیل فردی هستم که در اینجا مجری محترم برنامه ایشان را به عنوان فرزند زمانه معرفی کرده اند با توجه به این وضعیت ابتداً من توضیح این نکته را ضروری می دانم که آقای باقی در انتهاي سال 1381 در زندان بعد از گذراندن تمام دوران محکومیت آزاد شدند آقای باقی از همانجا دوران زندان با خودشان یک سوغات آورده بودند که آن هم ناشی از تجربیاتی بود که در زندان کسب کرده بودند و همچنین مصاحبت با بزرگانی همچون مهندس سحابی و دوستان دیگر.
ایشان آن زمان این موضوع را0 در چارچوب های قانون و مقررات حکومت مطرح کرده بودند که چه کارهایی باید بکنند و آن اینکه یک انجمنی برای دفاع از حقوق زندانیان تشکیل شود و بحث هم سر این بود که این زندانیان سیاسی يا عادی باشد فرقي نمي كند . عده ای از دوستان گفته بودند که فقط از زندانیان سیاسی می خواهیم دفاع کنیم نظر آقای باقی و بنده و برخی دیگر این بود که زندانیان همه دارای مشکلاتی هستند زندانیان عادی هم مشکلاتی دارند به همین شکل این انجمن بنام انجمن دفاع از حقوق زندانیان بدون وصف کلمه دیگری شكل گرفت.
در دورانی که انجمن تشکیل شده است آقای باقی همواره بر این نکته تاکید مکرر داشته است که ما حتی باید بیشتر از زندانیان عادی که هیچکس از او دفاع نمی کند و حقش تضییع شده حمایت کنیم به این دلیل بخشی از پرونده زندانيان سياسي (حدود یک سوم يا کمی کمتر) در این انجمن مورد حمایت وکلای انجمن قرار گرفته یا خانواده های آنها مورد حمایت کمیته های مختلف انجمن بوده اند اما بقيه خانواده های زندانیان عادی بوده اند. بسیاری از آنها در وضعیت بسیار بسیار اسفناکی بود که با کمک های انجمن از وضعیت مناسب تری برخوردار شده اند.
اما در رابطه با اینکه پرونده دیگری از ایشان در چه رابطه ای است ، از همان فردای روزی که آقای باقی از زندان آزاد شدند، مجدداً بعضی از پرونده های دیگر که از گذشته باقی مانده بود آنها هم به جریان افتاد .آقای باقی فعالیت حزبی و سیاسی نداشت بلکه عمده فعالیت های ایشان در چارچوب کار مطبوعاتی بوده در روزنامه های جامعه،توس ، نشاط ،خرداد ،فتح و یا روزنامه های دیگری که مقالاتی از ایشان منتشر کرده بودند يا مصاحبه هایی با ایشان داشته اند . در سال 1379 وقتی ایشان را دستگیر کردند اگر یادتان باشد پرونده ایشان در رابطه با مقاله ای درباره اعدام و قصاص در روزنامه نشاط بودكه در شهريور1378چاپ شد وهمچنين مقالاتي كه درباره قتل هاي زنجيره اي نوشته بود .در دادگاه مطبوعات از نظر حقوقی در اين پرونده ها اتهام تبلیغ علیه نظام و اکثریت قریب به اتفاقشان مطرح نشد. به هر صورت وقتی آقای باقی رادر سال 1379دستگیر کردند پرونده تبلیغ علیه نظام هم جزء اتهامات ایشان بود که آقای مرتضوی دادستان فعلی عمومی و انقلاب تهران که در آن زمان ریاست دادگاه مطبوعات را برعهده داشتند و مطبوعاتی ها هم او را می شناسند در مورد پرونده ایشان به دلیل اینکه تبلیغ علیه نظام در صلاحیت دادگاه عمومی نبوده قرار عدم صلاحیت به شایستگی دادگاه انقلاب صادر کردند و این قرار عدم صلاحیت در خرداد 79 صادر شده بود و تا اواخر سال 81 راجع به این اتهام در دادگاه انقلاب رسیدگی نشده بود ولی بعد از اینکه آقای باقی از زندان بیرون آمدند این پرونده هم به جریان افتاد و یکی دو بار به تنهایی آنجا رفته بودند تا اینکه در اواسط آبان ماه سال 1382 در شرایطی که من یک بیماری داشته وناگزیربودم با عصا راه بروم من و ایشان به شعبه 6 دادگاه انقلاب حضور آقای بابایی ریاست محترم شعبه دادگاه انقلاب رسیدیم در آنجا آقای بابایی به من گفتند پیش از اینکه اعلام وکالت کنید باید خودتان را اینجا معرفی کنید برای اینکه من تشخیص بدهم که آیا شما صلاحیت وکالت را دارید یا ندارید من وکالتنامه شما را نمی پذیرم من محترمانه به ایشان عرض کردم که اصلا شما صلاحیت بررسی صلاحيت وکلا را نداريد ضمناً من هم صلاحیتم تصویب شده و پروانه وکالتم را از سال 1357 گرفته ام الان اگریک مرجعی صلاحیت من را بخواهد رد کند شما نیستید و شما به كانون وكلامراجعه کنید و ببینید نفی صلاحیت من شده است و اگر نشده باشد بنابراین من همچنان صلاحیت وکالت دارم و ضمناً چون من محتواي پرونده را می دانم نیازی به مطالعه آن ندارم. ایشان به هر حال وکالت من را قبول نکردند آقای باقی هم فرمودند با توجه به اینکه من وکیل ندارم من هم از پاسخ دادن به این اتهامات که در این پرونده مطرح شده و عمدتاً مقالاتی بوده مربوط به من در روزنامه هایی که ذکرشان کردم منتشر شده بود پاسخ نمی دهم و این بار ایشان به عنوان اعتراض دفاع نكرده وپس از صورتجلسه شدن آن دادگاه را ترك كردند و در نهایت دادگاه هم رای به یکسال زندان را صادر کردند و مجازات را هم تعلیق کردند.(آقاي باقي گفت چون ما اصل دادگاه را مورد اعتراض قرار داديم ودفاع نكرديم لذا) ما درباره پرونده درخواست تجدیدنظر خواهی نکردیم و حکم قطعی شده بود تا اینکه در سال بعد یعنی در اوایل سال83 اجرای احکام دادگستری دادگاه تجدیدنظر استان تهران به این موضوع رسیدگی کرده بود و در نهایت دادگاه بدوی حکم خودش را تغییر داده و بر اساس اعتراضی که در دادسرای عمومی تهران کرده بودند و حکم تعلیقی را به مجازات قابل اجرا يا تعزیری که عبارت مناسبی نیست تبدیل کرده بودند به هر حال ما نسبت به این حکم اعتراض کردیم ولی دادگاه تجدیدنظر جواب دادند چون شما در زمان مناسب اعتراض نکردید این اعتراض را نپذیرفتند و حکم قطعی شد متعاقب آن ما قرار بود در ايام انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری حكم اجرا شود(كه واكنش هايي را برانگيخت) به دادستان تهران مراجعه کردیم ایشان قول دادند که پرونده محکومیت آقای باقی را تبدیل می کنند من هم چند مورد از راهکارهای حقوقی را گفتم ولی در هر صورت حکم یکساله آقای باقی قطعی شده بود.اين پرونده يكسال زندان آقای باقی در واقع بخاطر محکومیت مربوط به مسائل مطبوعاتی تشکیل شده و انجمن صنفی مطبوعات هم این مراسم را به همین خاطر تشکیل داد ه اند.این قسمتی از سابقه آقای باقی بود ولی حالا لازم است در اینجا اشاره کنم که ما از اوایل سال جاری متوجه شده بودیم در بعضی از روزنامه های صبح تهران که قبلا عصر بوده نام می بردند در یکی از روزنامه های عصر گفته شده بود که انجمن دفاع از حقوق زندانیان ایران از جاهای خارجی کمک می گیرد ما البته اول کمی به این موضوع خندیدیم که کمک ها می رسد ولی وقتی به آسمان ایران می رسد محو می شود. همانطور که اتهام تبلیغ علیه نظام دوباره تکرار شده و این در رابطه با مصاحبه ها و مقالاتی بوده که ایشان در رابطه زندانیان در نقاط مختلف کشور (آذربایجان ، خوزستان، کردستان ،تهران و جاهای دیگر بوده) که آقای باقی را متهم به تبلیغ علیه نظام کرده اند و همچنین متهم شده اند به اینکه ما اسرار محرمانه دولتی را از طریق اخذ از زندانیان،افشا کرده ایم ودر این راستا آقای باقی را بازداشت کردند و وقتی که ما مراجعه کردیم گفتند نه الان اگر شما وثیقه را تودیع کنید چون حکم قبلی قطعی شده ایشان باید در بازداشت بمانند و لازم به توضیح می دانم در این فرصتی که همکاران محترم تعیین کرده و 2 دقیقه آن باقی مانده آقای باقی از 20 مهرماه تا دیروز که من با ایشان ملاقات کردم در زندان 209 بسر می برند و همراه با یک نفر دیگر که ایشان زندانی عادی هستند . آنهایی که در رژیم گذشته و یا رژیم فعلی زندانی بوده اند می دانند که هر گاه زندانی عادی را بخواهند مجازات کنند به اتاق یا محل زندانیان سیاسی تبعید می کنند و بر عکس از آنجایی که من چند بار تکرار کردم زیاد خوب نیست ولی من نمی دانم این زندانی عادی که آورده اند پیش آقای باقی نمی دانم مجازات آقای باقی است یا مجازات آن شخص بیچاره است که مجبورش کرده اند با آقای باقی نگهداری کنند.در حال حاضر ایشان در 209 هستند و همچنین در حال حاضر از دسترسی به کتاب و روزنامه و هر امکانی که باید به زندانیان داده شود محروم می باشند مضافاً در ملاقاتی که خانواده ایشان هم انجام داده اند گفته بودند و به من هم گفتند که حتی بعد از پایان بازپرسی دادسرا و صدور قرار مجرمیت برای ایشان از وی بازجویی کردند تا هفته گذشته یکشنبه ولی از یک شنبه دیگر به دلیل اینکه ایشان از انجام بازجویی خودداری کرده اند این موضوع قطع شده است.این وضعیت آقای باقی است. در ضمن هم انجمن دفاع از حقوق زندانیان در این مورد بیانیه ای منتشر کرده. فکر می کنم تا حدودی مسائلی که باید راجع به ایشان گفته شود گفته شده است من دیگر عرایضم را خاتمه می دهم . امیدوارم از اینکه بدون آمادگی قبلی حوصله شما را به درد گرفتم ببخشید.
دکتر سیف زاده: از شورای عالی نظارت کانون مدافعان حقوق بشر
به نام خدا و با سلام.شناخت من از آقاي باقي ازدوران اصلاحات است که ايشان در روزنامه های مختلف قلم می زدند و وکالت اکثر این روزنامه ها هم با من بود.بر سر آن مقاله که توسط آقاي باقي در مورد اعدام نوشته شد و آقای شمس الواعظین ودکتر صفری و آقای باقی احضار و محکوم شدند و به زندان رفتند.جالب آنکه آن روزنامه ای هم که لغو امتیاز شد یعنی روزنامه نشاط سال قبل از طرف شعبه 35 دیوانعالی آن حکم صادره دائم،لغو و محکومیت آقای دکتر صفری غیر قانونی تشخیص داده شد. یعنی بر سر یک مقاله که در مورد اعدام نوشته شد تعداد زیادی از افراد صاحبنظر زندان افتادند بعد از اینکه دوران زندانشان تمام شد معلوم شد آن حکم صادره از دادگاه مطبوعات از اساس غیر قانونی بوده است. وقتی که در زندان بودم روزهای سه شنبه معمولا به دیدن آقای شمس می رفتیم و آقای دکتر صفری و آقای باقی و آقای گنجی و رزافشان را زیارت می کردیم.من در دورانی که وکالت این روزنامه ها را به عهده داشتم اینجا شهادت می دهم آقای باقی و گنجی و آقای عبدی نسبت به نحوه مدافعات من منتقد بودند و نظرات حقوقی من را قبول نداشتند و تذکراتی هم دوستانه به من می دادند اما چرا باید این افرادی که منتقد هستند به نحوی با آنها برخورد شود که خودشان به صورت منتقدان جدی در آیند.من چون از کانون مدافعان حقوق بشر به عنوان نماینده خدمتتان رسیده ام در ارتباط با جناب آقای باقی و تمام متهمان سیاسی و مطبوعاتی بايد نظر كانون را اعلام كنم. شاید نظر کانون مدافعان حقوق بشر را بارها شنیده باشید که ما 1- به موجب اصول 159 و 172 قانون اساسی از اساس تمام دادگاه های انقلاب و دادگاه ویژه روحانیت را غیر قانونی می دانیم 2- محاکمات سیاسی و مطبوعاتی صرفاً و انحصاراً مطابق با اصل 168 قانون اساسی و به استناد تبصره ذیل ماده 20 قانون تشکیل دادگاه های عمومی مصوب 73 اصلاحیه 81 صرفاً و انحصاراً باید در دادگاه کیفری مطبوعات و با حضورهيات منصفه به صورت علنی در دادگاه کیفری استان به عمل می آید وبدون حضور هیات منصفه و به صورت غيرعلنی. مطلقاً نمی شود محاکم سیاسی و مطبوعاتی را برگزار کرد دلیل منطق حقوقی این قضیه آن است که مورد یک قانون را به مرجع عمومی مراجعه می کنند ما این را از غرب گرفته ایم و غرب خواستند هیات منصفه و قضاوت از حکومت به مردم منتقل شود. عقلانیت پشت قضیه بودکه در قانون اساسی مشروطه آمد و بعد هم در آنجا ماند. بنابراین از زمان رژیم گذشته و قبل از انقلاب مشروطه تا به امروز هیچ هیات منصفه قانونی در ایران تشکیل نشده تمام هیات های منصفه غیر قانونی و از عمال حکومتی بودند چه در نظام گذشته چه در نظام فعلی .این اشکالات را که اشکالات حقوقی هست به تمام احکام سیاسی و مطبوعاتی وارد است بنابر توضیحی که همکار محترممان جناب آقای صالح نیکبخت فرمودند من آقاي باقي را متهم مطبوعاتی تلقی می کنم. احکامی هم که در مورد ایشان صادر شده از طرف کانون مدافعان حقوق بشرغیر قانونی تلقی می کنیم با تشکر
آقای حسن عباسیان:رييس جمعيت خوزستاني هاي مقيم مركز
بسم الله الرحمان الرحیم.با سلام و درود به حضار محترم اجازه می خواهم شمه ای از اقدامات آقای عمادالدین باقی را که خود شخصا شاهد آن بودم بسیار مختصر توضیح دهم.در رابطه با پرونده های زندانیان خوزستان منسوبین و خانواده شش و هفت نفره و نوزده نفره و پیر و جوان همراه با کودکان خود چندین بار به منظور استمداد و تظلم و عدالتخواهی از مسئولین دولتی و از بعضی از ngo ها و مخصوصا انجمن دفاع از حقوق زندانیان از اهواز عازم تهران شدند و تنها ارگانی که مرتباً و کاملا پذیرای آنها گردید و به سخنان و تظلم آنان گوش فرا داد انجمن دفاع از حقوق زندانیان بود. آقای باقی وقتی وضع رقت بار این خانواده های هموطن خود را از جهات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و غیره می دید با توجه به خلق و خوی انسانی و اسلامی خویش از آنان شخصا دلجویی و پذیرایی می کرد و همدردی می نمود از یکایک افراد خانواده ها راجع به اتهامات و جرم ومحکومیت و در بعضی موارد در حضور وکلای مدافع،تحقیق به عمل می آورد. حتی به این امر بسنده نکرد بلکه از وکلای مدافع آنان جهت کشف تمام جوانب وجزئیات حقیقت و محاکمات دعوت نمود تا به تهران بیایند. وکلای مدافع متهمین كه 6 نفر بودند اظهار داشتند که نسبت به دادرسی و نحوه صدور احکام توسط دادگاه اعتراض کرده بودند زیرا که دادگاه انقلاب برای دفاع از متهمین فقط 48 ساعت به آنها فرصت داده بودند بنابراین بررسی و مطالعه پرونده قطور و با حجم بیشتر از 700 برگ و تهیه دفاعیه در خلال 48 ساعت قبل از تشکیل محاکمه برای هر وکیل مدافعی غیر ممکن بود.در هر حال 6 نفر متهم پرونده به اتهام بمب گذاری به اعدام محکوم شدند.خواهرها و حضار محترم،منسوبین و خانواده ها برای آقای باقی اظهار داشتند که متهمان این پرونده با نیت سوء و مغرضانه با یک نقشه از پیش تهيه شده به وسیله یک نفر که کاملا او را می شناختند و مشکوک به نظر می آمد و در حال حاضر زندگی راحت و آسوده ای دارد و مسبب اصلی این جریان است اغفال گردیده اند.این شخص از راه تشویق و اغفال و تطمیع و با شگرد مخصوص خود مقدار زیادی دینامیت و دینامیت صوتی و یا به قولي دینامیت ماهیگیری به ما تحویل داد تا دو نقطه را در خارج از شهر اهواز منفجر نمایيم اما بعضی از آنان به بهانه های مختلف از انجام عمل خلافکاری صرفنظر نموده و پشیمان شده اند و دینامیت را به جای دور انداخته و آن را معدوم ساختند و بعضی دیگر هم در صدد انفجار یک لوله نفت برآمدند و مواد منفجره که گویا از ابتدا فاسد بوده عمل نکرده و صبح روز بعد که برای بردن و منفجر نمودن به همان محل یعنی لوله نفت رفته بودند مواد منفجره را نیافتند . باقی مانده 10 کیلو از مواد منفجره نیز توسط یک نفر به رودخانه کارون انداخته شد و در نهایت نه انفجاری صورت گرفت و نه خونی ریخته شد ولی متاسفانه متهمین این پرونده به اعدام محکوم شدند ناگفته نماند که بعداً فتوکپی اعتراض نامه وکیل مدافع از درون دادگاه درز می کند و به زبان عربی ترجمه و فارسی و عربی آن در چندین نسخه توزیع گردید و این امر سبب تشکیل پرونده اتهامي وکلای مدافع در دادگاه اهواز شد لذا وکلای مدافع مانند خانواده های محکومین دست استمداد و درماندگی و تظلم را به سوی آقای باقی دراز نموده و از نامبرده تقاضای مساعدت طلبیدند چون ممكن بود يا دفتر وکالت آنان بسته شود و یا روانه زندان گردند البته آقای باقی نیز در این مورد اقدامات لازم را به عمل آورد . علاوه بر این بعضی از وکلای مدافع اظهار داشتند که وقتی بر دفاعیات خود از متهمین با استناد به قوانین حقوقی اصرار می نمودند از طرف دادگاه تهدید و متهم به تجزیه طلبی می شدند تا بدین وسیله و از این راه از اصرار خود صرفنظر نمایند. راجع به پرونده دوم( پرونده هفت نفره)هم عده ای به اعدام و عده دیگری به زندان محکوم شدند در مورد پرونده 19 نفر که دو انفجار صورت گرفته و خون شهدایی ریخته شده بود 10 نفر از متهمان به اعدام و بقیه به زندان محکوم گردیدند. اما در مورد اعدام شدگان این پرونده به نظر وکلای مدافع،آنان که مستحق مجازات اعدام بودند و به صورت مستقیم و عامداً و واسطاً دست داشتند کمتر از 10 نفر بودند و بعضی از این 10 نفر بدون حق اعدام شدند خانم ها و آقایان،آقای باقی انسان مصلح و وطن خواه و مدافع آزادی و مخالف مجازات اعدام بودند. این انسان محقق و پژوهشگر و این نویسنده محترم پس از روبرو شدن با خانواده های متهمین متوجه فقر و بیکاری و تبعیضات بین عرب های ایران و غیرعرب در خوزستان گردید و احتمال داد که مسئولین دولت در این وقت از محاکمات غیر عادلانه و جریانات و اختلافات و تبعیضات محلی و قومی و دیگر مشکلات مردمی و اجتماعی ممکن است اطلاعات مکفی نداشته و این بی عدالتی ها ناشی از فخرفروشی و مصلحت جویی و جاه طلبی مسئولین محلی صورت گرفته باشد.به نظر وی متهمان، فرزندان این خاک و بومند و دارای زن و فرزند و پدر و مادر و خویشان و کسان و عشیره و قبیله و نهایت فرزندان جامعه ایرانی هستند و اعدام آنان باعث نتایج منفی و سبب دشمنی و عدم رضایت تعداد زیادی از مردم خوزستان می شود. از جنبه حقوق انسانی و نیز به منظور تامین هر چه بیشتر ثبات و امنیت و تمامیت ارضی نظام جمهوری اسلامی ایران و با توجه به مشکلات و اوضاع بین المللی وبه منظور جلوگیری از نفوذ دشمنان واز نقطه نظر حقوقي و مسائل قومی صلاح بر این می دید که افراد به صورت عادلانه محاکمه شوند و محاکمه واعدام آنان صرفاً بخاطر این باشد که حقوق بشررعايت شود و وحشت در منطقه انجام نپذیرد و در صورت امکان دولت از حق خود بگذرد و از اعدام فرزندان خویش صرفنظر کرده و به زندان آنان اکتفا کند. بنابراین با توجه به این عقیده،وکلای مدافع انجمن چندین بار با هزینه شخصی خود و تحمل رنج سفر و گرمای تابستان و به منظور دفاع از زندانیان راهی اهواز شدند آقای باقی نیز با بعضی از شخصیت های حقیقی و مسئولین دولتی به تنهایی و یا همراه خانواده های متهمین در چند نوبت و با تلاش زیاد وقت ملاقات گرفت و چندین مورد مذاکراتی بعمل آورد و به ارگان های مختلف نامه های مفصل نوشت كه در اعدام متهمان تعجیل به عمل نیاید و عدالت نیز رعایت گردد. مشارالیه در تمام اقدامات خود جنبه های انسانی و مصلحت ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران را در نظر می گرفت و سرانجام به شکرانه خداوند متعال و کوشش مجدانه انجمن دفاع از حقوق زندانیان،اجراي حكم محکومین اعدام پرونده اول و دوم متوقف گردید و از پرونده سوم به جای 19 نفر فقط 10 نفر اعدام گردیدند. در خاتمه جمعیت عرب های خوزستانی مقیم تهران ضمن سپاس و قدردانی از آقای باقی و وکلای مدافع انجمن دفاع از حقوق زندانیان که نسبت به پرونده های متهمین اهواز خواسته های انسانی و اسلامی به عمل آوردند تقاضا دارم تا مقامات مسئول نسبت به آزادی هرچه زودتر آقای باقی و سایر روزنامه نگاران و فعالان و عدم محدودیت فعالیت سازمان هاي غیر دولتی و عدم محدودیت ان جی ا.و ها اقدام مقتضی مبذول فرمایند و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
آقای فريبرزرئیس دانا:نويسنده واستاد دانشگاه
درود بر شما خانم ها و آقایان . سپاس به شما که دعوت ما را پذیرفتید و سپاسگزارتر که اجازه دادید چندکلمه ای در خدمتتان صحبت کنیم.براي ما كه دموکراسی و آزادی را جز از طریق ارتقاء حقوق مردم محروم تعریف نمی کنیم.برای ما که دموکراسی نیست مگر بار آوردن همه ستمدیدگان و کسانی که در رنج و تهیدستی بسر می برند و مورد بهره کشی و استثمار قرار گرفته اند حضور عماد باقی یک ارزش است الان خدمت شما عرض می کنم چرا؟ محرومان این کشور که شمارشان فزاینده است ولی در قیل و قال آزادی خواهی سطحی و دموکراسی صوری فراموش می شوند نیاز دارند که همدیگر را پیدا کنند و از همه مهمتر احتیاج دارند که با آنها ارتباط زنده و سازمان یافته داشته باشند . دموکراسی برای محرومان آزادی اندیشه و بیان برای آنها مثل ضرورت آب است برای ماهی. عمادالدین باقی با تشکیل انجمن دفاع از زندانیان و با ایجاد فرصت هایی که درباره آنان بتوانيم صحبت کنیم و زندانیانی که بخش اعظم شان یا بخاطر دفاع از محرومان و دفاع از دموکراسی در زندان هستند یا به خاطر فقر و مصیبت در محکومیت بسر می برند و بخاطر جرم های کوچک مثل چک بلامحل مثل ناتوانی از پرداخت تعهداتشان، ناتوانی از پرداخت مالیات های سنگین که به آنها تحمیل می شود در گوشه های زندان افتاده اند این انجمن دفاع از حقوق زندانیان فرصت را برای آنها فراهم آورده است و فراهم تر می کرد شک برای ما نیست . همانطور که جناب آقای صالح نیکبخت و جناب آقای سیف زاده توضیح دادند ما تردید نداریم که برای عمادالدین باقی این یک برنامه عادی نبوده است بلکه یک برنامه حساب شده است همچنانکه در گذشته داشته ایم در آینده هم خواهیم داشت. امروز خبرنگاری از من پرسید به نظر تو دلیل بازداشت عماد باقی چییست؟ گفتم سبب مپرس که سر .... چو طفل ... شد که کامم بخشی او را بهانه بی سبب است.
در طول 29 سال گذشته اگر ما دلیلی پیدا کردیم كه چرا آزادی خواهان در زندان هستند جز اینکه با سرشت هیئت حاكمه سازگار نیست با سرشت قدرت موجود ناسازگار است و گرنه دلیل خاصی که بخواهیم پیدا کنیم که از آن دلیل رد کنیم که وجود ندارد مثل تمام زندانیان سیاسی و یکی از مبارزین آزادی خواه و مدافع مظلومان وطن ناصر زرافشان دلیل قاطع هست برای اینکه چرا آزادی خواهان و مدافعان و ستمدیدگان گوشه زندان می روند. مطمئن هستم که همه شما این تجربه را دارید و این سرمایه گرانبهای ماست که ما را به همدیگر مرتبط می کند.گفته آخر در مورد عمادالدین باقی وضعیتی است که امروز با آن روبرو هستیم.استادم جناب آقای مهندس سحابی فرمودند که در وضعیت بحرانی بسر می بریم راستی که در دوران تیره و تار بسر می بریم.به قول شاعر از در و دیوار واز منجنیق فلک فتنه می بارد اما در چنین شرایطی اقداماتی از این دست ودستگیری کسانی مثل عماد باقی وپیگرد وایجاد مسئله و محرومیت برای دانشجویانی که نام برده شد و در زندان نگه داشتن کارگران مبارز مثل محمود صالحی ، مثل منصور اسانلو، مثل ابراهیم مددی ومجید حمیدی در روز روشن جلو خانواده در سنندج به جرم آزادی خواهی ، به جرم خواستن سندیکا این گرامی ترین و ابتدایی ترین حق کارگران است و چراغ های بسیار سبزگران قیمتی است که به ارتش ایالات متحده عرضه می شود . نجات عمادالدین باقی و آزادی خواهان از این دست در واقع به منزله تقویت بنیه داخلی و وطن ما در مقابل تهاجم و تعرض ظالمانه است. خیلی متشکرم.
آقای معین فر:وزيرنفت دولت موقت انقلاب
گردهمایی امروز از طرف عده ای از فعالین سیاسی، اجتماعی که در طیف وسیعی در قشرهای اجتماعی جامعه ما هست از چپ به راست و از راست به چپ همه درد مشترک دارند.این گرد همایی برای اعتراض به خودکامگی ها ، بگیر و ببندها و ستمگری های حکومت گران و خصوصاً به عنوان اعتراض به دربند ساختن مجدد شخصیتی است که هم خود را صرف یاری رساندن به دربند شدگان جامعه، بدون توجه به گروه و افکار و عقایدآنها قرار داده است.آقای باقی از موقع تاسیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان کاملا خود را از کارهای روزمره سیاسی و وابستگی های دیگر جداکرد ومنحصراً هدف خویش را دفاع از حقوق انسانی انسان های در بند شده قرار دادند و تا آنجا که من اطلاع دارم حتی در این مدت در زیر هیچ اعلامیه و بیانیه سیاسی راگرچه خود صددرصد به آنها ایمان و اعتقاد داشت امضا نکرد مبادا به انجام وظیفه فعالیت مقدسی که برای خود تعیین کرده بود آسیب برساند به عبارت دیگر کاری را که باقی شروع کرد و انجام می داد غیر سیاسی و منحصراً حقوق بشری بود. ولی با همه حساسیت ها و دقت ها فعالیت باقی به مذاق حکومت گران مستبد خوش نیامده است و او را مجدداً با شرایط نامناسب دربند کردند. اگر کسی از ما سوال کند در شرایطی که حرف حساب به گوش تشنگان حکومت و قدرت فرو نمی رود و واکنش آنها جز توهین و افترا و سرکوب گری بیشتر چیز دیگری نیست واعتراض این عده ای که اینجا نشسته اند چه تاثیری دارد؟چرا بیهوده وقت خود را ضایع می کنیم؟ ما که می دانیم که وضع ، وضعی است که هر چه بگوییم گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله ما ـــ آنچه که به جایی نرسد فریاد است؟ پاسخی که بنده به این سوال مقدم دارم این است این ناله و آه ها بی اثر نیست.به قول فرخی یزدی تپیدن های دل ها ناله شد آهسته آهسته ـ ولیکن چونکه از حد بگذرد فریاد می گردد.
شرکت من در آستانه 80 سالگی در این مجمع محترم به عنوان یک وظیفه است و از آن جهت است که به آنچه که در اطرافم می گذرد نباید بی تفاوت باشم.حداقل می توانم بیزاری و نفرت خود را از آنچه اینک در وطن من به نام اسلام و تشیع در جهت مخالفت با ارزش های اسلامی و منافع ملی ایران می گذرد اعلام کنم. حکومتگرانی که خود را مافوق قانون می دانند و نصیحت هیچ نصیحت گری را نمی پذیرند و آنانکه خود را همنشین امام زمان دانسته با امام زمان پالوده می خورند،داوری عقل سلیم را فراموش و کشور را در مرز بحران و خطر نابودی قرار داده اند شاید از قدیم عادت بر شرکت مراسم تعزیه امام حسین (ع) داشته اند. بارها گفته اند اللهم العن قتل الحسین خدایا بر قاتلان حسین علیه السلام لعنت فرست.
الهی، منهم در پیشگاه خداوند از انسان هايي بیزاری می جویم بنده هم اینک در اینجا لعنت حق را نثار همه ستمکاران کرده و از کسانی که به باقی و باقی ها ستم روا می دارند بیزاری می جویم.
حسن يوسفي اشكوري:محقق ونويسنده
واقعيت اين است كه ما نمي دانيم به چه كسي پناه ببريم؟به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژندهي خود را؟ به كي بايد ايراد گرفت؟ به كي بايد انتقاد كرد؟ پيش كي بايد شكايت برد؟ پيش كي بايد تظلّم كرد؟ يك وقتي پادشاهان، فرمانروايان، در همين ايران قبل از اسلام، روزي را داشتند كه مردم آنجا حمع ميشدند بارعام ميدادند و يا دارالمظالم داشتند و مردم ميرفتند حداقل سالي يك بار به مناسبت جشن نوروز، جشن مهرگان يا هر چيز ديگري مردم جمع ميشدند ميرفتند پيش حاكم،پيش پادشاه وبدون هيچ سانسوري حرفهايشان را ميزدند و معمولاً هم فرمانروايان اگر نمايشي هم بود، تظاهر هم بود، هر چه بود حداقل حرف آنها را ميشنيدند، چهار تا امر و نهي هم ميكرد، مي گفت اين كار را بكن آن كار را نكن ولي الآن متأسفانه ما ميبينيم كه يك روز موعودي،يك روز جمع شدني،امكان يك گردهمايي،يك تظلم،يك دادخواهي نزد هيچ كسي نيست. اكنون يك دفعه ذهنم منصرف شد به سالهاي 42 كه رهبر فقيد انقلاب مرحوم آيتالله خميني در يك اطلاعيهاي ميخواست بگويد كه بابا حرف آدم به جايي نميرسد با اين جمله شروع كرده و گفته بود «اكنون كه هيچ مرجع صلاحيت داري در اين مملكت نيست پس فلان» بعد ادامه داده بود. من الآن به ياد سال 42 افتادم ونميدانم بايد اين حرف را بزنيم يا نزنيم؟ به نظر ميرسد كه هيچ مرجع صلاحيت داري در اين مملكت نيست. به كي بايد شكايت كرد؟ به كي بايد پناه برد؟ به كي بايد انتقاد كرد؟ از كي به كي شكايت كنيم ؟ مگر تفكيك قوا نشده است؟ از گذشته گفتند جمهوري، تفكيك قوا، مقننه، قضاييه، اين آن را كنترل كند، وآن قوه اي يكي راكنترل كند، همه جاي دنيا، سالمترين جاي نظام، يك معيار وجود دارد سالمترين جاي نظام بايد دستگاه قضايي باشد كه بايد به آنجا پناه برد اگر رئيس جمهوري شكايت دارد، اگر وزيري ايراد دارد،يا فرد عادي خاطي است وبه اصطلاح خطا ميكند، بايد به اين دستگاه شكايت كرد. الآن بايد از دستگاه قضايي به كجا شكايت برد؟ دوست عزيزمان آقاي عمادالدين باقي واقعاً جرمش چي بود؟ براي چي بايد برود زندان؟ همهي ما عماد باقي را ميشناسيم لازم نيست كه دربارهاش صحبت كنيم، حرف بزنيم. من واقعاً خودم وقتي كه زندان بودم در دومين سال زندانم بر اثر تجربهاي كه آنجا داشتم، به اين نتيجه رسيدم كه اگر يك روزي از زندان خلاص شدم، بايد يك انجمني، يك جمعيتي، يك مجموعهاي درست كنم كه صرفاً به امور زندانيها از ديد حقوقي برسدو رسيدگي كند نه فقط به زنداني سياسي كه البته آن موقع(سال هزار و سيصد و هشتاد) ذهنم اين بود كه اگر كسي زنداني سياسي ميشود، يك نفر را ميگيرند بالاخره چهار جا اعتراض ميكنند درداخل، خارج البته آن موقع امكان اينها وجود داشت،بالاخره در مجلس اعتراض ميشد، در مطبوعات اعتراض ميشد، حالا آن هم وجود ندارد ولي اين حرف من واحساسم مربوط به آن سالها بود. بالاخره يك زنداني سياسي اين قدر مظلوم واقع نميشود اما اين زندانيهاي عادي هستند كه آدم تا زندان نرود تا با زنداني عادي زندگي نكند متوجه نميشود كه چقدر حقوق آنها ضايع ميشود. حالا زنداني سياسي را معلوم است ميبرند كه گوششان را بپيچانند مي برند كه آدمش كنند ميبرند كه تربيتش كنند ميبرند كه رامش كنند معلوم است فشار هم مي آورند، انفرادي هم مي برند اذيت هم مي كنند تحت فشار هم قرار مي دهند در تلويزيون هم مي آورند خب يك فلسفهاي دارد كه آدم ميفهمد چيست. ولي چرا زندانيهاي عادي؟ چرا با اونها چنين برخوردهايي صورت ميگيرد؟ وبه نحوغيرقانوني حق آنها ضايع بشود. چرا بايد يك نفر متهم مالي ماهها در زندان بماند؟ خب اين يك چنين ذهنيتي داشتم بعد از سال 81 بود كه يكي دو بار به مرخصي آمدم با بعضي حقوقدانان صحبت كرده بودم تا اينكه يك بار آنجا از راديو شنيدم كه آقاي باقي مصاحبه دارند مصاحبهاي بود از راديوهاي خارجي.در اين مصاحبه آقاي باقي. اعلان كرد كه يك چنين انجمني را تشكيل داده است. من واقعاً يك نفسي به راحتي كشيدم بعداً هم كه بيرون آمدم و آقاي باقي آمد ديدن من، به او گفتم كه احساس كردم كه يك بار سنگيني از دوش من برداشته شد. خب آقاي باقي هم رفته بود زندان، خودش هم در زنداني عادي با همهي زندانيهاي عادي متوجه شده بود كه واقعيتش اين هست كه بايد از ديد حقوق بشري به اين زندانيها رسيد. نه لزوماً فقط زندانيهاي سياسي.در طول اين پنج شش سالي كه آقاي باقي و انجمن شان فعاليت ميكردند و دوستاني كه اينجا هم فعاليت ميكردند من بعيد ميدانم مجموعهاي كه به امورات اين زندانيها مربوط ميشده يا به اموراتشان رسيدگي ميكرده 10% شايد به زنداني سياسي مربوط ميشده 90% اينها به زنداني عادي مربوط ميشده. آخر اين چه جرمي است؟ حالا آقاي باقي تلاش ميكرد همانطور كه آقاي مهندس معينفر بيان كردند يا بعضي از دوستان بعد از زندان، تجربهي زندان آدم را به يك جاهايي ميرساند كه احساس ميكردند كه آقا فعاليتهاي سياسي رو يا اصلاً بگذارند كنار يا فعاليتهاي سياسي رو محدود كنندو بيشتر به كارهاي حقوق بشري بپردازند كار خوبي هم بود من خودم شخصاً اگر واقعاً كسي فكر ميكند اين قسمت بهتر ميتواند كار بكند خيلي خوب است بكند. بالاخره بايد به مردم خدمت كرد. به مظلومين خدمت كرد. كونوا للمظلوم عونا و للظالم خصما اين جوهر تفكر ماست. اما الآن اين تجربهي آقاي باقي و بعضي از دوستان ديگر نشان ميدهد در اين جمهوري اسلامي همهي مرزها به هم ريخته و ظاهراً همه چيز به هم ربط دارد و هيچ چيز هم به هم ربط ندارد! به نظر ميرسد كه چنين تفكيكي نه نظراً و نه عملاً ممكن نيست. فلذا بعضي از دوستان كه خودشان را سرگرم كارهاي ديگري ميكنند و ميگويند ما برويم كارهاي ديگري بكنيم نيت شان هم خير است، بايد در عمل هم توجه داشته باشند. نه اگر شما يك كارهاي حقوق بشري هم بكني، كارهاي صرفاً انساني هم بكني، يك روزي مجازات ميشوي، تحمل نميشوي. چرا حالا تحمل نميشوي؟ يك جملهي خيلي واضح و روشن بيشتر وجود ندارد و آن اين است كه فعاليتهاي دموكراتيك، فعاليتهاي حقوق بشري، فعاليت در عرصهي مدني، ايجاد NGOها، هر نوع تحركي كه جلو خودكامگيها را بگيرد، جلو بيقانونيها را بگيرد، جلو قانونشكنيها و خودسريها را بگيرد تحمل نميشود. حالا تحت هر عنواني شما بخواهيد فعاليت كنيد فرق نميكند. بحث اسم نيست. بحث مسما است بحث واقعيت است بحث آن چه كه هست. وگرنه شما در همين اوضاع و احوال در همين شرايط، ميبينيد يك مجلهاي يك نشريهاي كه صرفاً كار تئوريك ميكند، كار فلسفي ميكند به دليل مشكلات مالي و گرفتاري در عرض سه سال شش شماره هم بيشتر منتشر نشد. مجلهي مدرسه ولي اين نشريه يك دفعه ميبينيم كه چند نفر آقايون در هيئت نظارت مينشينند و حالا بحث كردند يا نكردند نميدانم يك دفعه تصميم ميگيرند به«لغو امتياز»! آقايان مسؤولان جمهوري اسلامي حداقل اين قوانيني كه خودتان گذاشتهايد اين قانون اساسي كه خودتان گذاشتهايد.فرض مي كنيم حقوق بشر و دموكراسي اينها همه مال امپرياليسم است و همهاش مال غربي هاست و بد و زشت و همه وابسته به استكبار جهاني است و همهي اينها از بنياد سُورُس در آمده و همهي اينها زير نظر خانم اسفندياري است و آقاي كيان تاجبخش. آنها هيچ. قبول آقا، تسليم. ولي صحبت اين است كه همين قانون اساسي كه خودتان نوشتيد، همين قانون مطبوعاتي كه خودتان نوشتيد، حداقل به اين عمل كنيد كه مصداق حرف علامه نائيني نشويم كه بگوييم الحمدلله همين كه زندهايم شكرحالا روزنامه نميخواهيم، مجله نميخواهيم. زندهايم، نفس ميكشيم، راه ميرويم بابا خدا را شكر همين اندازه كه امكان در اختيار ما گذاشتند بگوييم خدا را شكر واقعاً اين است؟ سي سال بعد از انقلابي كه بنا بود آزادي به ما بدهد، دموكراسي داشته باشيم،پيشرفت داشته باشيم، توسعه داشته باشيم از همهي دنيا هم پيشرفتهتر باشيم، نتيجه اين است واقعاً؟! اين باعث تأسف نيست؟ بنابراين در چنين شرايطي مجلهاي مثل مدرسه بسته ميشود. آن هم چه؟ لغو امتياز يكدفعه. حتي موقت هم نيست دادگاه هم نميرود! اعدام يك فرد بدون اين كه به جرمش رسيدگي شده باشد اعدام يك مجمع فرهنگي و نابودي يك مجموعهي فرهنگي، بدون اين كه به جرمشان در هيچ دادگاهي رسيدگي شده باشد! آن هم آنچنان كه در روزنامه منتشر كردند به جرم انتشار افكار الحادي! وقتي يك متفكر بزرگي مثل آقاي مجتهد شبستري حق نداشته باشد در اين مملكت حرفهايش را بزند، حرفهايش منتشر بشود، پس حرف چه كسي بايد منتشر بشود؟ پس چه كسي صاحبنظر است در مسائل ديني و مسائل اسلامي؟تا آقاي رييس جلسه تذكر دوم را نداده اند سخن را كوتاه كنيم چه كنيم كه درد دلمان دارد باز ميشود كمتر هم حرف بزنيم به نفع ماست. بهداشتيتر است.
آقاي شير محمدي :انجمن طلوع فردا
با عرض سلام خدمت حضار محترم .به نام خداي آقاي باقي و تمام آزاديخواهان، بيانيهي NOGــِ انجمن ايرانيان طلوع فردا در خصوص بازداشت آقاي عمادالدين باقي را خدمت تان عرض ميكنم. «دفاع از حقوق زندانيان، رسالت مدني شهروندان آگاه وقدرتمند است. بي ترديد از سپيدهدم تمدن بشري تا امروز كه در آغازين ساليان هزارهي سوم برنامهريزي و مديريت جوامع با رويكرد مسائلي نظير برابري حقوق شهروندي، فقدان درجهبندي كردن شهروندان، كاهش ضريب جرم و تخلفات و دست دادن تعريف ايجابي از امنيت بازتوليد و باز توزيع مطالبات عمومي نظير قدرت، ثروت، منزلت، معرفت و دانايي تحت عنوان كلي «حكمراني خوب» انجام ميپذيرد. بي ترديد يكي از مسائل بنيادين نزد نخبگان و حاكمان خرَدگرا، مسئلهي مجازات و تنبيه خاطيان نسبت به هنجارها و قوانين جامعه بوده است.طرح سؤال، از چرايي و مجازات برابر تخلف و نيز چگونگي دستيابي به الگوهاي تنبيهي و انذاري، مؤثر به امنيت ايجابي در جامعه و نيز تلاشهاي مسالمت آميز و آگاهانهي شهروندان را نيز بيترديد ميتوان در همين راستا مورد تأمل قرار داد. دقيقاً بر همين مبنا، تشكيل سازمانهاي مردمنهاد و سازماندهي نظارت عمومي بر اقدامات تنبيهي و بويژه حسن اجراي حقوق زندانيان از جمله مؤثرترين راهكارها براي ميل به نظم مطلوب قضايي و نوسازي نظام اجتماعي ارزيابي نمود. در ايران نيز حدود سه سال است جمعي حقوقدان دلسوز با دغدغهي سيانت از حقوق انساني و شهروندي زندانيان ايراني انجمن دفاع از حقوق زندانيان را بنيان نهاده و بر اين مسير براي تقويت و آگاهي و تلاش شهروندي تلاش بي چشمداشت و اخلاقي دست زدند. متأسفانه از حدود يك ماه پيش با اجراي محكوميت مطبوعاتي آقاي عمادالدين باقي دبيركل اين انجمن، حجم مسيعي از تبليغات از سوي برخي از سياستزدگاه عليه وي و نيز تلاشهاي صادقانهي فعالين انجمن به راه افتاده و در اين بين مقابله با تلاشهاي مدني و مسالتآميز انجمن در جهت احقاق حقوق زندانيان وجهه همت كساني گشته كه يقيناً مسائل اجتماعي اين كشور را اولويت نخست خويش قرار ندادهاند. جاي بسي شگفتي است در حالي كه نظام حقوقي و قضايي ايران هنوز فاقد تعاريف و مباني روشن در خصوص ايراد اتهام و شناسايي مصاديق ارتكاب جرايم سياسي و امنيتي ميباشد چگونه برخي سياستزدگان و محافل رسانهاي اقتداري راه سعي ميكنند با فضاسازي و جنگ رواني، پروندهي باقي را به سوي سياسي و امنيتي شدن ببرند لذا با اين توصيف انجمن ايرانيان طلوع فردا در اين فرصت با قدرداني از تلاشهاي آقاي باقي و انجمن دفاع از حقوق زندانيان تقاضاي رسمي خود مبني بر نقض حكم ايشان و اعلام حمايت رسمي از كساني كه با فعاليتهاي حقوق مدني، بهينه سازي وضعيت زندانها و بازداشتگاهها را متعابق با مشي اصلاحات قضايي آيتالله شاهرودي پيشه گرفتند با مسؤولين قضايي طرح ميكند.»
رجبعلي مزروعي:رييس انجمن صنفي روزنامه نگاران
بسمالله الرحمن الرحيم. خيلي سخت است در چنين جمعي صحبت كردن من چون همه در واقع يك درد و يك حرف مشترك داريم فقط شايد با زبانها و تعابير مختلف گفته بشود من هم چون وظيفه به من محول شده است از سوي انجمن مزاحمتان بشوم فقط وقتتان را ميگيرم. وگرنه نه حرف جديدي دارم و نه در واقع ميتوانم مشكلي را حل كنم. من فكر ميكردم كه اين حديث شريف پيامبر كه ميفرمايد: «المُلك يبقي مع الكفر و لا يبغي مع الظلم» اين يك قاعده و سنتي است كه پيامبر در مورد حكومتها و ملتها گفته كه مُلك و حكومت در سايهي كفر باقي ميماند ولي در سايهي ظلم باقي نميماند. آنچه كه من از آموزههاي ديني اسلام و به خصوص تشيع فهميدم، اين كه جوهرهي تشيع ظلمستيزي است و افتخار ما اين بوده كه با ظلم در هر شكل و در هر قالبي مبارزه كنيم، مخالفت كنيم و بايستيم. من خيلي شرمندهام به سهم خودم كه امروز در سايهي حكومتي كه به نام دين هست، به نام تشيع هست ظلمهايي روا ميشود كه با هيچ منطقي قابل جمع نيست. يعني واقعاً من سيرمنطقي كارها را نميفهمم و اين در حالي است كه ما نزديك به بيست و هفت هشت سال پيش كه انقلاب شد اينها را كاملاً تجربه كرديم. حداقل نسل ما اينها را ديده كه ظلم چه بلايي به سر حكومت قبلي آورده و اين عجيب هست كه حكومتگران ما كه خودشان بسياري از آن زندانها در آمدند چگونه متوجه نيستند كه اين كارها چه بلايي ميتواند بر سر حكومت و كشور بياورد من با خودم فكر ميكنم كه اگر امثال باقي با همهي آن ويژگيهايي كه دارند تحمل نميشوند پس ديگر چه كاري ميشود كرد؟ يعني ما چه ميكنيم؟ اما چه كسي را مقصر ميدانم؟ من در درجه اول خودم را مقصر ميدانم يعني ماها بايد برگرديم پروندههامان را مطالعه كنيم ببينيم كجاها اشتباه كرديم و من به نظرم دوستان! اينجا يعني از اين جلسات كه ميگذريم شما همه دوستان كه ميگذريد راجع به اين كه چه اثري دارد بايد واقعاً به اين فكر كنيم كه چه بايد كرد. من يكي از مهمترين راه حلها را براي اين كار در جامعهي فعلي ايران، همين تشكيل نهادهاي مدني ميدانم. كاري كه آقاي باقي كرد و اين برخوردي كه با آقاي باقي دارد ميشود نشان ميدهد كه تحمل نهادهاي مدني براي اينها بسيار دشوار است. براي اين كه اين نهادهاي مدني اگر در جامعه بتواند گسترش پيدا كند، اين روحيهي فردگرايي ما ايرانيان كه هر كدام دنبال اين هستيم كه گليم خودمان را از آب بيرون بكشيم اين را از بين ميبرد و روحيهي كار جمعي و ارتباط با جامعه را در ما تقويت ميكند و اين گسترش اگر پيدا كند، اين دواي درد ماست. من فكر ميكنم دوستان! اگر ماها كه اينجا نشستهايم هر كدام خودمان را به يك نهاد مدني پيوند بزنيم و هزينههاي مترتبه بر آن را بپذيريم. يعني وقت بگذاريم، از امكانات ماليمان را هم بگذاريم، روحيهي كار جمعي را در خودمان پرورش بدهيم. شما فكر كنيد اگر به جاي يك انجمن دفاع از حقوق زندانيان، ما ده تا انجمن داشتيم چه اتفاقي ميافتاد؟ يا به جاي انجمنهاي ديگر و اين به نظر من مشكلي است كه ما داريم. اگر ما نتوانستيم حتي دستاوردهاي ديروزمان را حفظ كنيم براي اينكه فقدان اين نهادهاي مدني در جامعه موجب شد به راحتي آنچه را كه به دست آورده بوديم از دست بدهيم. كار آقاي باقي به نظر من از اين نظر بسيار ارزنده هست البته خب در اين كشور روزنامهنگاران از صد و هشتاد سال پيش تا حالا كه روزنامهنگاري در اين كشور به راه افتاده هميشه بيشترين هزينه و بيشترين بها و بيشترين زنداني را پرداختهاند و قطعاً در آينده هم ميپردازند چون اين مسير فكر نميكنم به اين آسانيها پيش برود. آقاي باقي هم در خيل عظيم اين افراد جاي ميگيرد ولي ما همه بايستي آماده باشيم براي هزينه دادن براي از خودمان مايه گذاشتن، براي ايستادگي كردن و من فكر ميكنم كه اين برخوردي كه با آقاي باقي شده اين برخورد واقعاً نشانههاي بسيار نگرانكنندهاي را دارد نشان ميدهد. ضمن اينكه گفتم من منطقشان را نميفهمم فكر ميكنم اگر آقاي باقي در يك جوامع نيمهپيشرفته( نه پيشرفته) بود واقعاً به او جايزه ميدادند. براي اين كه حل مشكل زندانيها يكي از مشكلاتي است كه اتفاقاً جزو مسائل حاكميتي است. من يادم ميآيد در رژيم سابق خود حكومت يك انجمن درست كرده بود انجمن حمايت از زندانيان. براي اينكه واقعاً زندانيها مسائل بسيار بسيار بغرنج و پيچيدهاي دارند. يعني اصلاً خود حكومتها به اين فكر ميافتند كه چطور مشكل اينها را حل كنند. حالا اگر يك فردي يك گروهي يك جمعي جمع شدند اين مسائل را حل كنند به نظر من بايستي از ايشان تقدير كرد جايزه داد. ولي ظاهراً در كشور ما جايزه دادن به اينها اينطوري بوده. دعا ميكنيم انشاءالله خداوند عقل را تدبير بدهد به حكومتگرهاي ما وآقاي باقي هم آزاد بشوند و ما بتوانيم روزي را در ايران شاهد باشيم كه در سايهي اين عدالتي كه همه به آن معتقد هستيم زندگي راحت و آرامي داشته باشيم.
دكتر ابراهيم يزدي: دبيركل نهضت آزادي ايران
بسمالله الرحمن الرحيم با عرض سلام خدمت خانمها و آقايان اگر رئيس جمهور ايران در خارج از كشور ادعا كرد كه ايران آزادترين كشور جهان است. سخني به گزاف نگفته است. هيچ دولتي هيچ دولتمردي هيچ حكومتي در دنيا آزادي دولتمردان ما را ندارد. هر كاري بخواهند ميكنند. هر كسي را بخواهند به زندان مياندازند. هر مسجدي را خراب ميكنند. هر حسينيهاي را خراب ميكنند. لابد شما در خبرها خوانديد كه در بروجرد چه اتفاقي افتاده است بعد از قم نوبت بروجرد بود. حسينيه را شبانه ريختند و زدند و كشتند و سوختند و بردند و در يك جاي ديگري مسجدي را متعلق به اهل سنت علاوه بر اين كه خراب كردند صبح آمدند ديدند تبديل به فضاي سبز شده است. چطور شما چنين كارهايي را ميكنيد؟ شما زنان ما را به چه جرمي ميگيريد؟ اين سادهترين كاري است كه زنان ما ميكردند كه بروند از افرادي امضاء جمع بكنند كه آقا ما اين حقوق طبيعي خودمان را ميخواهيم اين را امضاء بكنيد. چقدر بايد شما متزلزل باشيد كه حتي اين كار را برنميتابيد؟ در همه جاي دنيا وقتي كارگران تحت فشار هستند دور هم جمع ميشوند نامه مينويسند، درخواست ميكنند، مذاكره ميكنند، نشد اعتصاب ميكنند. كارگر اعتصابي را كه به زندان نميفرستند! بدترين ظلم در يك جامعهاي كه آزادي دولت،لجامگسيخته است اين است كه معلمين آن كشور را به جاي اين كه به دردشان برسند به زندان بيندازند. دانشجو را همينطور، روزنامهنگار را همينطور. تنها در يك كشوري مثل ايران ما شاهد يك چنين آزاديهاي بي بند و باري هستيم كه هر كاري دلشان ميخواهد بكنند من نميدانم اينهايي كه امروز داعيه حكومت به نيابت از جانب خدا و خلق و امام زمان را دارند، به مادر ستمديدهي بني عامري چه جوابي ميدهند؟ آخر به چه جرمي برديد در زندان او راكشتيد؟ يك پزشك جواني رفته در يك ده دورافتادهاي براي اين كه خدمت بكند شما ميگيريد ميبريد جنازهاش را تحويل پدر و مادرش ميدهيد هيچ كسي هم نيست كه جواب بدهد. اين يعني آزادي بي بند و بار حاكميت. همهشان مسؤول هستند. هيچ كدامشان نميتوانند بگويند من اطلاع ندارم يا من خبر ندارم يا عرض كنم بخواهند از دامنه يا از گردونهي مسؤوليت خودشان را مبرّا بدانند بايد جوابگو باشند. جوابگويي هم دو جور است. هم در اين دنيا براي آنهايي كه دنياي عُقبي را قبول ندارند و براي آنهايي كه قبول دارند در آن دنيا. فرقي نميكند. برادر عزيز ما دعا كردند كه واقعاً خدا به مسؤولان ما عقل بدهد. گفت آن را كه عقل ندادي چه دادي و آن را كه عقل دادي چه ندادي، همه شما خاطرات ايدن را خواندهايد.ايدن ميگويد كه قاهره بسيار ملتهب بود. ما (يعني انگليسها) سفير خودمان را دستور داديم رفت فاروق را ديد. به فاروق گفت كه وضع قاهره خيلي متلاطم است، آبستن حوادث است اين نخستوزيري كه تو گذاشتي بسيار آدم فاسدي هست. بدنام است. براي اين كه مردم كمي آرام بشوند تو اين نخستوزير را عوض بكن يك نخستوزيري بياور كه حالا يك خورده قابل قبول براي مردم باشد اين جور باشد تا اين موج رد بشود. ايدن ميگويد كه فاروق توصيهي ما را قبول كرد. نخستوزير را عوض كرد و يك فردي به مراتب بدتر از او، فاسدتر از او، بدنامتر از او گذاشت بلا فاصله قاهره منفجر شد و شما ميدانيد كه يك هفته قاهره در آتش ميسوخت تا كودتاي نجيب و ناصر و اينها شكل گرفت. چشم دارند نميبينند؛ گوش دارند نميشنوند، تاريخ نميخوانند به تاريخ اعتقاد ندارند نميخوانند تلك الايام نداولها بين الناس. نميخوانند... خب با يك چنين دستگاهي بايد چه كار كرد؟ با يك چنين وضعي بايد چه كار كرد؟ برادر عزيزمان اينجا اشاره كردند من نميخواهم بپردازم به اينكه در ساير جاها اين NGOهايي كه به زندانيان كمك ميكنند، (همهي زندانيان) زندانيان عادي حتي. چرا چنين ميكنند باقي را ميبايستي بهش جايزه ميدادند براي كارهايي كه ميكرد نه اينكه زندان ببرندش اما مثل اين كه در كشور ما همه چيز بايد وارونه شده باشد واژگونه شده باشد. بنابراين من به سهم خودم از طرف خودم و دوستانم در نهضت آزادي ضمن اعتراض شديد نه فقط به بازداشت باقي به بازداشت همهي زندانيان سياسي به ظلم و ستمي كه به مذاهب ديگر شده است به خرابي مسجد اهل سنت به خرابي حسينيه دراويش به اقوامي كه ميشود چه كرد هست و چه لر و چه عرض كنم تركمن و بلوچ و چه عرب و آذري و تمام اينها ما اعتراض ميكنيم به ظلم و ستمي كه با دانشجويان ما ميشود دانشجو جايش زندان نيست! چرا بايد با يك دانشجويي كه يك حرفي زده است چنين برخوردي شود؟
ميگويند وضع كشورمان بسيار بحراني است. خطرها جدي است. خب در يك چنين شرايطي بايد انسجام داخلي حفظ شود.آخر اين اتحاد ملي و انسجام اسلامي كه يك شعر نيست حرف نيست يك كلامي كه گفته شده باشد نيست اين اتحاد ملي از طريق« همه با من» به وجود نميآيد از طريق« همه با هم» به وجود ميآيد. ميبايستي اين درهاي زندانها را باز كنند اين دوستان و ياران زنداني ما را آزاد كنند و بعد حالت به جاي اينكه به بهانهي اين عرض كنم تهديدها آزاديها را محدود بكنند به جاي آن به ملت برگردند دل مردم را به دست بياورند همدلي ملت را كسب بكنند تا برابر اين خطرات و تهديدهاي احتمالي ما بتوانيم يك جبههاي در برابر اين تهديدها بياوريم در غير اين صورت من نگران هستم كيان كشورمان در معرض خطر قرار گرفته است. كساني كه در درون حاكميت به نام اصلاحطلب يا غير اصلاح طلب تلاش ميكنند نشان بدهند كه از رفتارهاي گذشتهشان فاصله ميگيرند وظيفه دارند كه با موضعگيري نسبت به اين ظلم و ستمها موضع خودشان را روشن بكنند آنها بايد در برابر اين رفتارهاي خِردگريزانهاي كه ما شاهدش هستيم، مواضع شفاف اتخاذ بكنند. اگر ميخواهند در فرايند تغييرات و تحولات آينده اثري داشته باشند، نفعي داشته باشند. اما در خاتمه بنده معتقد نيستم كه كارهاي ما بي فايده است نه خير. حداقل در عمر كوتاه خودمان ما روزها و دقايق و سالها مواردي را بوده كه از همه طرف درها به روي مردم بسته بوده فكر ميكرديم كه به پايان خط رسيدهايم. در قرآن آمده است كه مومنان وقتي ناراحت مي شدند مي گفتند پس اين پيروزي خدا كجاست؟نااميد مي شدند اما مِن حيث لا يحتسب از آنجايي كه اصلاً فكر نميكرديم دريچهها باز شد من عرض كنم كه راههايي در پيش پاي ملت ما گذاشته شد. امروز هم همين است. من وظيفهي خودم ميدانم تا آنجايي كه اين نفسم در ميآيد آنچه را كه حق است بگويم، در برابر آنچه كه ناحق است بايستم تا چه اندازه مؤثر است من خرَد فردي و جمعيام را به كار ميبرم كه كار درستي انجام بدهم، بقيه به عهدهي اين قوانين جهانشمولي است كه وجود دارد و من مطمئن هستم كه اين شبِ ديجور به پايان خواهد رسيد و صبح صادق در انتظار ماست. اليس الصبح بقريب بله هست اميدوار هستم كه حال اگر عمر بنده كفايت نميكند نبينيم دوستان جوان ما ناظر و شاهد بروز طلوع فجر باشند.
آقاي عبدالله مؤمني: از سازمان ادوار تحكيم وحدت
بسم الله الرحمن الرحيم با عرض سلام خدمت حضار محترم، اساتيد گرامي و سروران عزيز فرصت سخن گفتن در جمع افرادي بدين كيفيت و با دغدغهي حقوق بشري كه گرد هم آمدهاند، فرصتي مغتنم و غير قابل چشمپوشي است. از اين رو ميكوشم با در ميان گذاشتن برخي دغدغههايم كه اين گردهمايي به جهت بزرگداشت و براي دفاع از حقوق يكي از پرتلاشترين، صادقترين و شريفترين فعالان حقوق بشري در ايران برگزار شده است نكاتي چند را خدمت شما بيان بكنم. عمادالدين باقي نامي آشنا و قابل احترام براي همهي فعالين مدني، سياسي و مدافعين حقوق بشر است. چه زماني كه در جامعهي روزنامهنگاري دموكراسيخواه و در بطن جنبش اصلاحات به نيت و با خواست انجام اصلاحات بنيادين درنقد نهادهاي اصلي قدرت قلم ميزد و چه پس ازآن كه در هيبت فعال حقوق بشري كمر به دفاع از حقوق زندانيان بست. شايد هم اكنون كه امواج سهمگين نقض حقوق بشر ساحل امن همهي گرايشات سياسي و اقشار اجتماعي را هدف گرفته است توجه به برخي ويژگيهاي كاري عمادالدين باقي خالي از لطف نباشد. امروز دانشجويان، زنان، كارگران و حتي روحانيان به تاوان مطالبهي حقوق خويش يا دفاع از حقوق ديگران به زندان ميروند. از تحصيل محروم ميشوند و يا از كار بيكار ميشوند. موج وسيع برخورد با فعالين دانشجويي كه طي هفتههاي اخير منجر به بازداشت چندين دانشجو شده است نه تنها موجب نگراني جوامع حقوق بشري در سطح ملي و بينالمللي است كه نشانهي آشكار از ناشكيبايي روز افزون حاكميت در برخورد با نيروهاي هوادار دموكراسي و حقوق بشر است. به نظر ميرسد جناح حاكم براي خاموش كردن هر صدايي كه به نقض حقوق بشر در ايران اعتراض كند عزم خويش را جزم ميكند. در چنين شرايطي توجه ويژه به مسئلهي حقوق بشر به وظيفهاي جدي براي تمامي فعالين سياسي و مدني تبديل ميشود و از اين روست كه نبايد فعالين حقوق بشر را در كارزار سختي كه با ناقضين حقوق بشر دارند تنها و بي پناه رها كرد. عمادالدين باقي نمونهاي مثال زدني از فعالين حقوق بشر در ايران است. او براي دفاع از حقوق انسانها جز معيار حقوق بشر هيچ مرزبندي و محدوديتي قائل نبود. حقوق بشر همان گونه كه در مادهي 2 اعلاميه جهاني مندرج است حقوق تمام ابناي بشر بدون هيچ گونه تبعيضي است. متأسفانه بعضاً مشاهده ميشود كه نيروها در دفاع از حقوق قربانيان نقض حقوق بشر به دلايل ايدئولوژيك و سياسي اهمال ميكنند. عمادالدين باقي اما در دفاع از حقوق بشر هيچ ملاحظهي سياسي و ايدئولوژيكي را دخيل نميكرد. دفاع او از حقوق زندانيان سياسي كه از پشتوانهي حزبي برخوردار نبودند خود بهترين دليل اين مدعا است. به عنوان نمونه ميتوان به اقدامات عملي آقاي باقي در دفاع از حقوق شهروندي آقاي سعيد متين پور اشاره كرد كه اكنون بيش از 6 ماه در وضعيتي مبهم و با اتهاماتي نامشخص بدون بهرهمندي از حداقل استانداردهاي مربوط به حقوق متهم در بند 209 اوين زنداني است. به گونهاي كه طي اين مدت علاوه بر نگهداري در سلول انفرادي حتي از حق ملاقات با همسر خويش نيز محروم بوده است. از ديگر ويژگيهاي بارز آقاي باقي توجهش به مسئلهي حقوق بشر به عنوان يك كل تجزيهناپذير است. يكي از معضلاتي كه گريبانگير برخي فعالين حقوق بشر در ايران هست معضل يكجانبهنگري يا تقليلگرايي در مواجهه با مسئلهي حقوق بشر است. به اين معنا كه براي برخي حقوق بشر تنها حقوق سياسي و به عبارت ديگر در حقوق فعالين سياسي خلاصه ميشود. حال آن كه حقوق سياسي نظير حق تشكل، حق تجمع و حق تعيين سرنوشت از طريق انتخابات آزاد و منصفانه با تمام اهميتي كه دارد تنها بخشي از حقوق بشر است. حقوق بشر مفهوم گستردهايست كه سه نسل از حقوق را در بر ميگيرد. حقوق بشر نه فقط حقوق سياسي كه مجموعهاي از حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي نيز هست. امروزه حتي حق بر محيط زيست و حق بر توسعه نيز به عنوان نسل سوم حقوق بشر مورد شناسايي جامعهي بينالمللي قرار گرفته است كه اين به معني توسعهي روزافزون مفهوم و محتواي حقوق بشر است. امروزه اگر كارگران خواهان دستمزد عادلانه و رعايت موازين حقوقي كار هستند، اگر اقشار مختلف مردم خواهان تأمين حداقل معاش و زندگي آبرومندانه و در شأن حيثيت ذاتي انسانها هستند و اگر تعداد زيادي از مردم در مناطق محروم كشور خواهان دسترسي به آب سالم و امكانات بهداشتي و درماني هستند همهي اين مطالبات بر اساس كنوانسيونهاي بينالمللي كه دولت جمهوري اسلامي هم به اجراي بسياري از آنها متعهد ميباشد بخشي از حقوق بشر محسوب ميشود. دفاع از حقوق بشر دفاع از حقوق فعالين و متهمين و زندانيان سياسي خلاصه نميشود. امروزه بسياري از مردم عادي نيز با مسئلهي نقض حقوق بشر گاه حتي در جلوههاي بسيار خشن آن نيز دست به گريبانند. دخالتهاي مكرر حكومت در حريم خصوصي افراد به بهانههاي مختلف و نقض مكرر آزاديهاي اجتماعي و تلاش براي تحميل يك نوع خاص از سطح زندگي به آحاد مختلف جامعه تنها نمونهاي از نقض فاحش حقوق بشر است كه مردم عادي خصوصاً زنان و جوانان با آن مواجه هستند. مرگ سؤال بر انگيز زهرا بني عامري پزشك جوان در بازداشتگاه امر به معروف و نهي از منكر همدان و اتفاقات مشابه را بايد ثمرهي اينگونه دخالتهاي نهادهاي حكومتي در زندگي خصوصي مردم دانست. اين در حالي است كه تعرض به حريم خصوصي افراد نه تنها كار ويژهي حكومت نيست بلكه كاملاً به عكس حفاظت از اين حريم از وظايف اوليهي تمام حكومتها به شمار ميآيد. عمادالدين باقي با تأسيس انجمن دفاع از حقوق زندانيان و با دفاع از حقوق متهمان و زندانيان غير سياسي كه با اتهامات عادي در گمنامي و بي پناهي مطلق و بعضاً بدون بهرهمندي از حداقل استانداردهاي دادرسي عادلانه روانهي زندان شدهاند و نيز با مخالفت شجاعانهاش با مجازات اعدام در اين زمينه هم ميتوان گفت كه كارنامهي مثبتي از خود به جاي گذاشته است.همچنين بدون اين كه بخواهيم نفياً يا اثباتاً در مورد بحثهاي تئوريك جاري پيرامون رابطهي اسلام و حقوق بشر اظهار نظري بكنيم، بايد به اين نكتهي مهم در كارنامهي عمادالدين باقي اشاره كنم كه باقي بدون درگير شدن در جدلهاي بيحاصل لفظي و با فعاليتهايش نشان داد و عملاً ثابت كرد كه ميتوان مسلمان بود و در عين حال به حقوق بشر اعتقاد داشت و خالصانه در راه احقاق آن كوشيد. زيرا كه حقوق بشر، حقوق همهي انسانها فارغ از هر دين، مذهب و اعتقاد است. سعي در گسترش اين قبيل ويژگيها در كنار تلاشهاي مجدانهي فعالين حقوق بشر و فعالين سياسي تحولخواه، براي زنده نگه داشتن گفتمان دموكراسي و حقوق بشر نيازي مبرم در شرايط كنوني است و نبايد اجازه داد خواستههاي حقوق بشر قرباني هدفهاي زودگذر اين گروه يا آن گروه شود. حقوق بشر بزرگترين و شريفترين دستاورد تمدن بشري است كه بايد در هر حال آن را پاس داشت، به دفاع از آن پرداخت و در راه تحقق و گسترش آن كوشيد. حال كه در ميان جريانات سياسي بحث تندروي و كندروي و دعواي اعتدال گرم است و در حالي كه از سوي هيچ يك از طرفين اين دعوا هيچ شاغول و معياري براي سنجش ادعاها ارائه نميشود ميتوان حقوق بشر به مفهوم كامل كلمه را معيار و مبنايي اساسي براي تعيين حدود تندروي و كندروي قرار داد. به اين معنا كه از اين به بعد ميزان اعتقاد افراد به حقوق بشر، ميزان پايبنديشان به اين حقوق و ميزان تلاشي كه عملاً براي احقاق اين حقوق ميكنند، به عنوان معيار قضاوت مطرح شود. به عبارت دقيقتر يعني هر كس حقوق بشر را آنگونه كه شايسته است پاس دارد و در راه تحققش بكوشد معتدل است و هر كسي كه به اين حقوق بي توجهي كند از دايرهي اعتدال خارج است. فراموش نكنيم كه اعتدال از مايهي عدل است و عدالت بدون حقوق بشر رؤيايي بي تعبير خواهد بود و به همين دليل است كه كارنامهي سياسي افراد را بايد با معيار حقوق بشر سنجيد. حقوق بشر با توجه به گسترهي خود ميتواند محملي باشد جهت نزديكي تمامي نيروهاي دموكراسيخواه و بستري باشد براي همبستگي جنبشهاي مختلف اجتماعي كه به جرأت ميتوان گفت مطالبات اصلي آنها ذيل عنوان حقوق بشر قابل صورتبندي است. از اين رو اگر بخواهم اين بحث را جمعبندي بكنم بايد بگويم دفاع از حقوق بشر هم استراتژي و هم تاكتيك است. در پايان يادي ميكنم از زندانيان سياسي و عقيدتي خصوصاً آقايان دكتر رزاقي استاد دانشگاه و مدير مؤسسه كنشگران داوطلب، آقاي طبرزدي كه اخيراً دوباره بازداشت شدند، منصور اُسانلو، ابراهيم مددي آقايان درخشندي و جهاندار ضمن اين كه در اين فرصت كوتاه با ابراز نگراني مجدد نسبت به سرنوشت سه دانشجوي زنداني دانشگاه اميركبير آقايان منصوري، قصابان و توكلي كه به ناحق و با صدور احكام سنگين در زندان به سر ميبرند و با هشدار نسبت به وضعيت نامشخص فعالين دانشجويي بازداشت شده طي هفتههاي اخير آقايان نيكونسبتي، عزيزي و ساير دانشجويان بازداشت شده در تهران و شهرستانها از حضار ميخواهم و از همهي فعالين حقوق بشر ميخواهيم با حساسيت و جديت پيگير آزادي اين افراد و همهي زندانيان سياسي و عقيدتي باشند. همچنين بار ديگر بر خود لازم ميدانم از تلاشهاي مجدانهي عمادالدين باقي در دفاع از حقوق بشر قدرداني كنم. عمادالدين باقي در دفاع از حقوق هيچ يك از ماها تا آنجا كه توانست و توان داشت اهمال نكرد اكنون دفاع جانانه از حقوق او وظيفهي تك تك ماست. از فرصتي كه در اختيار من گذاشته شده و حوصلهاي كه به خرج داديد تشكر ميكنم.
فريده غيرت:نايب رييس انجمن دفاع از حقوق زندانيان
به نام خدا با سلام و عرض ادب خدمت حضار محترم قبلاً امر نفرموده بودند كه من صحبتي داشته باشم الآن كه فرموديد امتثال امر ميكنم افتخار به من دادند كه من را به نام يكي از ياران آقاي باقي نام بردند. واقعاً من به خودم ميبالم براي اين كار. در طول چهار سالي كه از عمر انجمن دفاع از حقوق زندانيان ميگذرد و من در خدمت اين برادر عزيز بودم به اتفاق ساير دوستان، هميشه گفتهام كه ايشان با انديشهي بالا و والايي كه داشتند ما را وادار به كار ميكردند و از ما ميخواستند كه با آن اهداف عالي كه دارند كه نشأت گرفته از اعتقادات عميق ايشان به مباني اسلام و به اسلام بود و بعد هم حقوق بشر، چون باقي را ما به عنوان يك چهرهي شاخص فعال حقوق بشر بايد معرفي كنيم. ايشان ما را وادار به فعاليت ميكردند. حقيقتاً شور و نشاطي را كه ايشان ايجاد ميكردند كه همهي ما افراد داوطلبي كه آنجا فعال بودند و به خصوص وكلاي دادگستري كه همراهي و همكاري ميكردند بدون هيچ گونه چشمداشت، همه با تشويق و خواست آقاي باقي بود. من صادقانه خدمتتون بگم هر وقت كه ايشان ميتوانست خدمتي به يك زنداني داشته باشد و ارائه كند، من چهرهي او را شاد ميديدم و هميشه اين مسئله را ما در انجمن داشتيم و روزي كه اقداماتش به نتيجه نرسيده بود چون با تمام اشرافي كه ما داشتيم در كنارش بوديم و در انجمن فعاليت ميكرديم، در خلال اين يك ماهي كه ايشان بين ما نيست من تازه فهميدم كه ايشان چه جواهري بوده و چه جواهري هست. الآن بيشتر فهميدم نوع فعاليتهاي ايشان را و گستردگي فعاليتهاي ايشان را. باور بفرماييد وقتي او را متأثر ميديديم و غمگين كه نتوانسته بود مانع اجراي يك حكم اعدام بشود يا از زندان يك نفر نتوانسته بود كم كند و ما شاهد اين بوديم كه چه تلاشهاي پيگيري او داشت چندين بارش را من شاهد بودم كه متأسفانه من از منزل نميتوانستم در آن ساعت خارج بشوم ايشان تا صبح مقابل زندان اوين براي اين كه بتواند با درخواستي از مقامات قضايي و مانع ازاجراي حكم اعدام يك نفر بشود و ما شاهد اين مسئله بوديم كه اخيراً دو موردش را هم اعلان كردند كه بايد اين را ما ناشي از تلاشهاي اين آزاد مرد بدانيم. حقيقتاً من قاصر است كلام من از اين كه در وصف آقاي باقي بخواهم حرفي بزنم چون آقاي باقي را خوشبختانه همگي شما ميشناسيد. هر كلامي كه من بخواهم بگويم شايد ايشان را كمي با ديد خودم عرض كنم كوچك كند چون كلام من قاصر هست در اين مورد. ايشان يك انسان متعهد (آن جور كه من شناختهام). مسلمان و آزاده بودنش را كه همهي شما ميدانيد يك انسان متعهد و شديداً علاقهمند به رفع مشكلات زندانيان عادي. بارها اين صحبت را ميكرديم و ما هم قبول داشتيم كه زندانيان سياسي از يك وجهه و احترام جامعه هميشه برخوردارند. طبيعي است. وارد اين بحث هم نميخواهيم بشويم. زندانيان عادي هستند كه دچار محروميتهاي شديد هستند بدون اين كه خود از حقوقشان آگاه باشند و خود بر حقوقشان واقف باشند. در طول فعاليتهاي اين انجمن فعاليتهاي فرهنگي كه ما داشتيم، با برگزاري سمينارهاي متعدد كه بسيار توانست مؤثر باشد، حقوق زندانيان را ما آشكار ميكرديم و راجع به آنها بحث ميكرديم. سمينارهاي متعدد داشتيم ما دربارهي تغذيهي زندانيان، حقوق زندانيان، دستبند، پابند و لباس زنداني و نحوه برخورد با زنداني كه متأسفانه شنيدهايم در طول اين مدتي كه ايشان بازجويي شدند و حتي در ملاقات، با خود ايشان چنين رفتاري را داشتهاند. به هرحال انجمن دفاع از حقوق زندانيان همچنان با رياست آقاي باقي با همت همهي دوستاني كه دست به دست هم دادهاند و در اين راه قدم برداشتهاند، همچنان فعاليت خودش را ادامه ميدهد و اميدوار هستيم كه مقامات هم متوجه اين نكته بشوند از روز اول هم ما اعلان كرديم اتهامي اگر متوجه آقاي باقي هست در رابطه با انجمن دفاع، يك مسؤوليت مشترك همهي ما داريم همهي اعضاي هيئت مديره و همهي بعد هم هيئت امنا اعلان كردند مسؤوليت مشترك دارند چون آقاي باقي در رابطه با فعاليتهاي انجمن هرگز كار خلافي انجام نداده بسيار شفاف عمل كرده و هيچ پنهانكاري نبوده ما رسماً تقاضا كرديم دفتر حسابهاي ناقابل انجمن باز هست تشريف بياورند بررسي كنند و ما بسيار خوشحال ميشويم كه حقيقت بر همه روشن بشود من سپاسگزارم گر چه خود بنده هم جزو يكي از دعوتكنندگان امروز بودم و ميزبان هستم ولي از اين تجمع ارزشمند بسيار سپاسگزار هستيم و همهي ما خواهان آزادي همهي زندانيان و به خصوص زنداني اخير آقاي باقي خواهيم بود. متشكرم
هاشم آقاجري: استاد دانشگاه،محقق ونويسنده
بسمالله الرحمن الرحيم گفتنيها گفته شد و شايد اين جلسه بيش از آنكه بخواهد درسي بدهد به آنهايي كه پنبه در گوششان كردهاند قرار است كه ذكري بگويد كه شايد پنبهها از گوش درآيد و صداهايي را كه شايد هم اكنون نيازمند قدرت شنوايي زيادي باشد اما شايد در آيندهاي نه چندان دور احتياج به آن قدرت شنوايي هم نداشته باشد بشنوند. من با توجه به فرصت اندك به نظرم رسيد در اين شرايطي كه ما در ايران قرار داريم و در اين جلسهاي كه حضور همهي سروران گرامي هستيم به مناسبت اعتراض به دستگيري نا به حق آقاي باقي و همين طور ساير زندانيان عقيدتي، سياسي، صنفي، جنسي، قومي و مذهبي ايران من ديدم كه دو سوي ايران ما امروز از يك طرف در غربمان تركيه را داريم و در شرقمان پاكستان را داريم و بعد اين وسط ايران. شايد بد نباشد مقايسهاي بكنيم بين اين سه حوزه و سه مدل. در يك سو ميراث آتاتورك هست كه اكنون شاهد يك تجربهي دموكراتيك هستند من آن سالي كه زندان بودم شنيدم يكي از روزنامههاي ترك نوشته بود كه ميراث آتاتورك به دموكراسي رسيده اما ميراث انقلاب اسلامي به زندان و استبداد و صدور حكم ارتداد و اعدام. خيلي ناراحت شدم چون به هر حال انقلابي كه در سال 57 در گرفت متعلق به همهي مردم ايران بود ولي خب در اين سالهاي اخير ميبينم كه متأسفانه واقعيتي كه در ايران وجود دارد جز اين نيست. در يك سوي ما آتاتوركيزم دارد به هر حال به نوعي دموكراسي را تجربه ميكند كه حتي در يك نظام لائيك جريانهاي اسلامي اجازه پيدا ميكنند كه شركت كنند در انتخابات و دولت را تصرف بكنند و البته در سوي ديگرمان پاكستاني وجود دارد كه يك ژنرالي كه با كودتا قدرت را گرفته و بعد قدرتش را با انتخابات توجيه كرده حالا به بهانهي حفظ امنيت پاكستان دموكراسي را سركوب ميكند و بعد ما در اين ميان. البته باز پاكستان را نگاه كردم ديدم كه اين پاكستان هنوز يك پاكستاني است كه يك قوه قضاييهاي دارد كه ميتواند در مقابل ديكتاتور نه بگويد. ولي ما متأسفانه اينجا دستگاه قضايي كه فرمودند دوست بزرگوارم آقاي اشكوري دستگاه قضايي در يك جامعه نهايتاً آن كاركردي كه بايد اجرا بكند عدالت است. و بعد شرط لازم براي تحقق اين كاركرد، استقلال و البته علم دستگاه قضايي است. ولي دستگاه قضايي كه تبديل شود به يك ابزار در اختيار قدرت سياسي و امنيتي ديگر آيا ميشود اميدي داشت به تحقق عدالت؟ و بعد من ديديم در ايراني كه ما در مقايسه با پاكستان و تركيه در قرن بيستم، دو انقلاب دموكراتيك و آزادي بخش را در آغاز قرن بيستم و پايان قرن بيستم از سر گذراندهايم. براي اين كه به جامعهاي آزاد، حكومتي دموكراتيك برسيم انقلاب مشروطيت به انقلاب اسلامي! و بعد امروز بعد از 29-28 سال ما جمع ميشويم نه تنها در اين جلسه جلسات مسلسل و پياپي در هر هفتهاي هر ماهي كه به عزاي چه بنشينيم؟ به عزاي ابتداييترين حقوق انساني آدمها در اين جامعه و بعد من ميبينم كه در اين شرايط نه تنها ما به پيش از انقلاب اسلامي رسيديم بلكه حتي به پيش از مشروطيت رسيدهايم. به پيش از مشروطيت! و بعد در اين سالهاي اخير من باز داشتم به خودم فكر ميكردم ميديدم كه اي داد! ما حتي داريم از پيشامشروطيت نيز عقبتر ميرويم داريم ميرويم به دورهي صفويه! كدام حاكميتي امروز در دنياست كه اين گونه عمل كند؟اين اقدامات نه با معيار اخلاق قابل توضيح است نه با معيار عقل،با عقلِ مصلحتانديش، عقل سياسي وعقل ابزاري نيز قابل توضيح نيست . من خودم را ميگذارم جاي آقايان. جاي دستگاههاي پليسي و امنيتي كه مرتب ميگيرند و ميبندند و به زندان مياندازند. سعي ميكنم سيمپتيك و همدلانه نگاه بكنم به ماجرا. آقايان دچار ترسند. حالا يا ترس واقعي يا ترس متوهم. ترس از اين كه حكومتي دارند و قدرتهاي بزرگ به صورتهاي مختلف ميخواهند اين حكومت را بر اندازند. بسيار خوب. سلّمنا ما فرض ميكنيم اين ادعا صحيح است. عجيب هم نيست البته ما قبول ميكنيم كه با جمهوري اسلامي به هر حال آمريكا مشكل دارد. قدرتهاي خارجي بعضاً مشكل دارند. بر اساس يك تحليل سياسي ميگويند كه قدرتهاي خارجي ميخواهند نفوذ كنند در روزنامهنگارها در NGOها در قوميتها در ميان گروههاي اجتماعي مختلف مثل زنان، كارگران و و و و.... خب بسيار خوب راه مقابله با آن چيست؟ آيا راه مقابله با آن اين است كه ما كارگراني را كه مطالبهي ابتداييترين حقوق انساني و بشري خودشان«حق نان» را دارند سركوب كنيم و به زندان بيندازيم؟ ! دانشجوياني كه ابتداييترين حقوق صنفي و دانشگاهي خودشان را ميخواهند، زناني كه ابتداييترين حقوق خودشان را ميخواهند هموطنان كرد و بلوچ و عرب و ساير هموطنان كه حقوق قانوني خودشان را ميخواهند، حقوقي كه همين قانون اساسي به آنها داده است و به همين ترتيب اقوام و مذاهب مختلف. راهش اين است كه اينها را بگيريم و سركوب بكنيم؟ به زندان بيندازيم؟ آيا شما فكر ميكنيد با اين راه ميتوانيد مقابل توطئههاي دشمن بايستيد؟ يا راهش اين است كه شما حقوق قانوني، عقلي، شرعي، اخلاقي، ديني مردم و گروههاي اجتماعي مختلف را پاس بداريد تا همبستگي ايجاد بشود به جاي اينكه شكاف ايجاد كنيد هر روز يك بخشي را جدا كنيد تضاد را تشديد كنيد صوفيها را جدا كنيد، سنيها را جدا كنيد زنان را جدا كنيد، كارگران را جدا كنيد روحانيون مستقل را جدا كنيد روشنفكران و روزنامهنگاران را جدا كنيد، دانشجويان را جدا كنيد سعي كنيد كه با احترام به قانون وحدت ايجاد كنيد اگر واقعاً به فكر منافع ملي اين سرزمين هستيد يك گروه ملي كه مصلحت مُلك و كشور را ميخواهد اينجوري عمل ميكند و الّا در غير اين صورت آن گروه ديگر گروه ملي نيست مافياست يك مافيايي كه حاكم شده و فقط و فقط به منافع آني سياسي و اقتصادي زودگذر خودش ميانديشد و بس ولو اين كه پيامدهاي اين اعمال جامعهي ايران رو قدم به قدم به پرتگاه سقوط ميكشانه اون هم در اين شرايط كه ما ميبينيم خطر جنگ امروز جدي است امروز اين خطر آنقدر جدي ست كه حتي عناصر سطح بالاي نظام جمهوري اسلامي ديگر به صدا در آمده اند علني دارند ميگويند ، در يك چنين شرايطي كه كشور بر سر يك دوراهيِ سرنوشتساز جنگ و صلح است، آيا اين بگير و ببندها شما را قوي ميكند در مقابل آمريكا؟ در مقابل دشمن خارجي؟ به هر حال واقعاً امروز ما همگي شايد بعد از تمام اين مصيبتها و مرثيهسراييها نهايتاً از خودمان بپرسيم: «چه بايد كرد؟» چه بايد كرد؟... من هم معتقدم كه اينگونه گردهماييها بي تأثير نيست ما چه انتظاري داريم از اين گردهماييها؟ اين گردهماييها حداقل حسنش اين است كه نشان ميدهد روشنفكران اين جامعه، فعالان سياسي و اجتماعي اين جامعه دانشجويان اين جامعه قشر آگاه اين جامعه، وجدان آگاه و زنده و بيدار جامعه ايرانند و نبض جامعه ايران در اين جلسات ميزند، در اين گردهماييها ميزند و طبعاً در مقابل يك جرياني كه هيچ معيار و منطقي ندارد، نه منطق قانون دارد كه ما با قانون با آن بحث كنيم، نه منطق دين دارد كه با دين با او بحث كنيم، نه منطق اخلاق دارد كه با مباني اخلاقي با او بحث كنيم. نه منطق عقل سياسي هست منطق چيست؟ منطقِ زور است زور. ميگويد من ميتوانم ،مي بندم ،ميبرم ،سركوب ميكنم، هر كسي هم اعتراض كرد ميكوبم خب در مقابل زور فقط و فقط قدرت چارهساز است. قدرت. قدرت چه كسي؟ قدرت ملت. قدرت مخالفان با ظلم و ستم و طرفداران حقوق انسانها و روشن است كه همبستگي، وحدت، دولتي كه نميخواهد با ملت وحدت كند و در مقابل همهي خطراتي كه ايران را تحديد ميكند بايستد، خب خود اين ملت بايد با هم وحدت بكند و در درجهي اول وحدت بين اين ملت طبيعي است كه از مجراي وحدت بين آگاهان، روشنفكران، فعالان سياسي كه به حوزهي مشترك عليرغم تمام تفاوتهايي كه ممكن است وجود داشته باشد ما حداقل بايد بتوانيم در اين جامعه زندگي كنيم و نفس بكشيم تا بعد حالا نوبت چيزهاي ديگر برسد آخر خراب كردن حسينيهي يك گروهِ واقعاً عجيب است و بعد در اين ساختار قدرت متأسفانه مركّب و مضاعف و موزائيكي. قطعاً خراب كردن حسينيه بعيد ميدانم كه دستور مقامات سياسي بالاي نظام باشد منتها اين مقامات لابد تحت تأثير فشارهاي جريانهايي قرار مي گيرندكه همين هفتهي گذشته اعتراض كردند به برگزاري كنگرهي مولوي در ايران ،مولوي كه هشتصد سال پيش زندگي مي كرده است. چنين ساختاري نميتواند اسم خودش را يك ساختار ملي، يك دولت مدرن بگذارد اين ميشوددولت شاه سلطانحسيني! دولت شاه سلطانحسيني دولت خطرناكي است. هم براي مردم هم براي حكومت. چون بالاخره در يك حكومت استبدادي و ديكتاتوري حداقلي از عقلانيت سياسي هست. مشرف، يك حكومت ديكتاتوري است. ولي يك عقلانيتي دارد. وقتي كه ديد اعتراضات جامعهي پاكستان، اعتراضات جامعهي جهاني را، ببينيد دارد به تدريج وعدهي انتخابات آزاد ميدهد، خانم بوتو را حصر خانگياش را بر ميدارد، يا قول ميدهد كه قانون اساسي اجرا بشود و و و و...! مشكل ما اينجا مشكل در واقع يك توسعهنيافتگي بغرنج تاريخي است. كه متأسفانه حتي وضعيت دولت صفويه بازتوليد ميشود در قرن بيست و يكم. به هر حال وقت من تمام است اما فكر ميكنم كه شرط لازم هرگونه اصلاحي، هرگونه استيفاي حقوقي، همبستگي و وحدت همهي نيروهاست در مرتبهي اول حول محور حقوق بشر و دموكراسي. حقوق بشر و دموكراسي. و يا يك كدام از اين دو تا! من گفتم در بعضي از كشورها دموكراسي هست ولي حقوق بشر نيست در بعضي از كشورها حقوق بشر هست اما دموكراسي نيست يعني آنجايي كه حقوق بشر هست دموكراسي نيست ديگر حكومت كاري ندارد با اين كه روسري خانم يك ذره عقب است، جلو است يا چگونه مردم لباس ميپوشند، چگونه ذائقهي مردم چطور است، چه موسيقي گوش ميدهند، كجا ميروند، در تفريحات خصوصيشان. كاري ندارد و يا حقوق بشر هست حداقل اگر دموكراسي نيست حقوق اساسي افراد رعايت ميشود حالا ولو اينكه حاكميت، اكثريت مردم در آن سرزمين حاكم نيستند از نظر قدرت سياسي. ولي واي به حال آن سرزمينهايي كه هيچ كدام نيست و بعد من يك نكته هم اينجا بگويم و يك در واقع برائت ذمّه. ببينيد متأسفانه يك بلايي كه الآن گرفتارش هستيم كنار بلاي سانسور، بلاي خودسانسوري است. رسانههاي ما، تازه عليرغم تمام اين خودسانسوريها وضعشان اين است . بلاي خودسانسوري، شما الآن ببينيد اين جلسه را فردا رسانههاي داخلي چقدر و چگونه منعكس ميكنند گاهي من واقعاً احساس ميكنم بايد لازم است اعلام بكنم هرآنچه كه در مطبوعات و رسانههاي داخلي ايران از قول بنده منتشر ميشود بدانيد كه قول بنده نيست براي اينكه چندين مرحله اين سانسور ميَشود كه وقتي من من حرفهاي خودم را ميشنوم تعجب ميكنم. تبديل ميشود به يك شير بي يال و دُم و اشكم و درست عكس مقصود گوينده گاهي منعكس ميشود. خب اين بلاي خودسانسوري رسانههاي ما است. البته با اين منطق كه اگر ما خودسانسوري نكنيم، با يك تلفن بلافاصله ما را فردا تعطيل ميكنند ولي خب اگر قرار باشد كه ما از ترس مرگ خودكشي كنيم، پس ديگر چه كسي ميتواند كه دفاع كند از حقوق مردم و آزاديها و حق زندگي.
مريم باقي: روزنامه نگار ودختر عمادالدين باقي
بسم الله الرحمن الرحيم
ديشب آهسته به من گفت اي خوشا آن كه كنون آزاد است واي بر حال دل مرغ پريش كه گرفتار كف صياد است
گفتمش زين سخنان لب بربند واي به حال من و تو امروز است هدف ماست حقيقت گفتن عاقبت شيوه ما پيروز است
از همهي بزرگواراني كه با دعوت خودشان اين جلسه را سامان دادند و از همهي روزنامهنگاراني كه حرمت قلم و انديشه را پاس داشتند و با فراخواني خودشان اين جلسه را برقرار كردند و نيز ديگر عزيزاني كه حضور دارند ا ز ميان فعالان مدني و اجتماعي در اين جلسه از طرف خانواده سپاسگزاريم و قدرداني خودم و خانواده را ميرسانم. همچنين از هيئت مديره انجمن صنفي روزنامهنگاران سپاسگزاريم كه امكان برگزاي اين جلسه را فراهم كردند. پدرم در بيست و پنج سال گذشته، از سال 1360 تا كنون همواره به عنوان يك نويسنده (از بغض حرفش را چند ثانيه قطع كرده وعذر خواهي ميكند) عضوي از خانوادهي بزرگ مطبوعات بودند و امروز نيز آن يك سال محكوميتي كه ظاهراً به دليل آن زنداني هستند، به دليل مقالاتي است كه در روزنامههاي معتبر كشور نوشته شده. ما بارها اعتراض خودمان را از طريق وكيل محترم و خانواده اعلام كرده ايم و به اين دليل كه پدر به هر حال همچنان به عنوان آن حكم يكساله در زندان هستند اما براي پروندهي ديگري در مورد اقدامات يك نهاد مدني به نام انجمن دفاع از حقوق زندانيان درواقع تحت بازجويي قرار دارند. در يك سلول بسته و از انتقال ايشان به بند عمومي يا درواقع آزادي به قيد وثيقهاي كه بازپرس پرونده تعيين كرده بوده، خودداري ميشود.ما به اين وضعيت معترض هستيم. اين مواردي كه نقل شده در طول اين مدت خيلي زياد بوده. يكي از موارد كوچكش كه وكيل محترم در واقع ديروز ملاقاتي داشتند و بسيار رنجيده شده بودند در واقع اين بود كه ملاقاتشان با حضور يك نفر صورت ميگيرد كه درواقع ايشان به عنوان معتمد خانواده كه چندين سال است كه ما با ايشان در ارتباط هستيم ميخواستند برسانند مواردي را از خانواده، اما مامور حضور داشت. ايشان ميگويند كه طبق آييننامهي سازمان زندانها ممنوع است حضور اين فرد در ملاقات وكيل و زنداني. اما ايشان همچنان حضور داشتند. پدرم در يك ملاقات بسيار كوتاه بيست دقيقهاي كه به صورت كابيني داشتيم، اعلام كردند كه با افتخار و سربلندي آمادهي دفاع علني در دادگاه صالحه هستند و خواستار برگزاريِ هرچه سريعتر چنين دادگاهي برابر با اصل 168 قانون اساسي. پدرم خودشان را زنداني قلم و انديشه و عمل صالحشان ميدانند يعني آن فعاليت مدني. يعني آن فعاليتهاي مطبوعاتي و حقوق بشري. ديروز در سالي كه امنيت و وحدت نامگذاري شده بود در واقع به علت نوشتن مقالاتي كه خواب عدهاي را گويا پريشان كرده بود به زندان محكوم شدند و امروز هم در سالي كه سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نام گرفته دوباره به اتهامات همان پروندهها محكوم و راهي زندان شدند. البته در واقع اتهام اصلي امروز ايشان ايفاي نقش به عنوان يك ناظر بيدار جامعهي مدني بر اعمال حكومت و تهيه گزارش از زندانها و نگارش وضع متهمان و تلاش براي كاستن آلام محكومين ومتهمين است. متأسفم كه نامهايي كه براي اين سالها انتخاب شده با بي مسؤوليتي برخي افراد در واقع به يك اسامي بي مسمايي تبديل شده و درست در همين سالها حقوق افراد ضايع ميشود. پدرم در ملاقات كوتاهي كه داشتيم از دغدغههاي شخصي فراتر رفته در واقع به ما ابراز نگراني ميكرد. نگران بازداشت دانشجويان بود. و از اين كه در اين مدت حكم اعدام براي افرادي صادر شده و يا به اجرا درآمده سؤال ميكردند. ايشان حتي در زندان هم يك ناظر هوشمندي بر عملكرد زندانبانها و حاكمان هستند. و اين دغدغه نه دغدغهي جديدي كه موضوع هميشگي درواقع برايشان بوده. پدرم از گذشته ابزار زندان را ناكارامد ميدانستند من ديشب يك تورقي ميكردم در دستنوشتههايشان و خاطراتشان. نوشتهاي را ديدم كه مربوط به زماني بود كه در گذشته كه زندان را طي كرده بودند و آزاد شده بودند. من آن را ميخواهم از رو بخوانم. گفتند به اين دليل كه در واقع اين نشان ميدهد كه انسانها را به همهي انسانها و فارغ از موقعيتشان به عنوان محكوم يا متهم و بدون توجه به مرام و مسلكشان آن حرمت و كرامت و حقوق را قائل بودند. آن مطلب اين بود آن خاطرهاي كه دستنويس بود: «اگر از خوشحاليم در اثر خوشحال شدن خانوادهام صرف نظر كنم، چگونه ميتوان خوشحال بود در حالي كه بسياري از افراد زنداني هستند انديشمندان وارستهاي چون دكتر آقاجري كه در زندان مضاغف به سر ميبرند. و سي كيلومتر دورتر از همدان زنداني است كه براي خانوادهي او هم دشوار است و آقاي يوسفي اشكوري انديشمند گرامي، پژوهشگران زبدهاي چون عباس عبدي و قاضيان، حقوقداناني چون دادخوه، سلطاني، زرافشان. دوستاني چون اكبر گنجي، برجستگان جنبش دانشجويي چون طبرزدي و كسان ديگري مانند آقايان صدر و رستمخاني كه زندان خود را هم در شهرستان ديگري دور از شهر خود ميگذرانند سيامك پورزند روزنامهنگار سالخورده، آقاي اشراقي روزنامهنگار مستعد و بسياري افراد ديگر كه ياد آنها از قلم ميافتد يا بسياري از افراد ديگر كه متأسفانه نميشناسم ودر بند هستند. در حال حاضر (در واقع همان سال 1381)، 110 روزنامهنگار در دنيا زنداني هستند. چگونه ميتوان خرسند بود؟ تنها خوشحالي واقعي من رفع حصر از حضرت آيتالله منتظري بود. اما احساس من مانند كسي است كه از سلول انفرادي به بند عمومي منتقل ميشود. روش زندان براي مقابله با انديشهي مخالف روش پوسيدهاي است و در دنياي امروز اين چاقو ديگر برندگي ندارد. بايد بفهمند كه زور و زندان تا كنون در هيچ جاي دنيا جواب نداده. امروز كشورهايي هستند كه حكومتشان عمر دويست سيصد ساله دارندوعموماً دموكراتيك هستند وبه همين دليل ماندهاند و به آيندهي خود هم اطمينان دارند. اما كشورهايي كه با زور و زندان اداره شدهاند كدامشان دوام داشته و براي خود آيندهاي ميبيند؟ جمهوري اسلامي از اين شانس استثنايي برخوردار بوده است كه برآمده از انقلاب عظيمي بوده و ساز و كارهاي دموكراتيك در قانون اساسياش تعبيه شده اي كاش نگذارند اين شانس بي اعتبار شود. زنداني كردن براي هيچ حكومتي در دنيا افتخار نيست و اميدوارم مسؤولان قضايي، قدري دورانديشانهتر عمل كنند. من از زندان پشيمان نيستم و از كسي هم كينه به دل ندارم. اگر براي پيشبرد دموكراسي و معنويت در ايران باز هم لازم باشد حاضرم به زندان باز گردم.» اكنون پدرم زنداني است. براي همان دموكراسي و معنويت و همان اعتقادات و البته استوارتر از گذشته. متأسفانه در روزهاي گذشته در برخي از مطبوعات به جهت پوشش خبري بر اخبار پدرم فشار وارد شده وهمين سطح محدود اطلاعرساني را هم بر نميتابند و سعي دارند همانگونه كه ايشان را در زندان ايزوله كردند در جامعه هم چنين كاري را انجام بدهند. اما برگزاري همين جلسه حتي اگر به قول آقاي دكتر آقاجري در مطبوعات هم بازتابي پيدا نكند نشان از آن دارد كه يادش باقي است. پدرم در زندان هرگز كسي را از ياد نميبرد. هيچ زنداني را از قلم نميانداخت و غمخوار همه بود.
گرَم ياد آوري يا نه/ من از يادت نميكاهم/ تو را من چشم در راهم /شباهنگام كه ميگيرد سايهها رنگ سياهي/ تو را من چشم در راهم.
سعيد مدني:پژوهشگر اجتماعي ،فعال مدني ومجري مراسم
امروز در اين جلسه و در زير سقف انجمن صنفي مطبوعات، جمعي ارزشمند از شخصيتهاي برجستهي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و مطبوعاتي گرد هم آمدند تا از خدمات ارزنده و شجاعانهي يكي از مصلحان روزگار، فرزند زمانه، فعال حقوق بشر، مدافع حقوق مردم، حاميِ خانوادهي مطبوعات، مبلغ ارزشهاي جاودانهي عدالت و آزادي و حافظ حقوق شهروندي همهي ايرانيان خصوصاً زندانيان آقاي عمادالدين باقي قدرداني به عمل آورند. از همهي كساني كه فرصت نشد ما در خدمتشان باشيم و سخنانشان را بشنويم عذرخواهي ميكنيم و از همهي آنان كه نظرات خود را ابراز كردند تشكر و قدرداني ميكنيم. از انجمن صنفي مطبوعات كه ريسك برگزاري اين جلسه را پذيرفتند و اجازهي برگزاري آن را دادند سپاسگزاري ميكنيم و به اميد روزي كه عمادالدين باقي و همهي زندانيان سياسي، مطبوعاتي، فرهنگي و اجتماعي را در كنار خود و در جامعهاي امن، آزاد و توسعهيافته ببينيم، همهي شما را به خدا ميسپارم.
|