علي مزروعي:
تصور کنید عده ای بریزند در یک زمین بازی فوتبال و بدون رعایت " قاعده بازی " و داور بخواهند بازی کنند چه اتفاقی می افتد؟ آیا جز هرج و مرج و زد و خورد و...حاصل دیگری خواهد داشت؟ و آیا در این بازی جز زور مندان پیروز خواهند شد؟ و آیا...
بازی فوتبالی که ذیل قاعده و داور ناظر بر اجرای آن انجام گیرد می تواند تجلی رقابت ، خلاقیت ، قدرت بدنی ، هنرنمایی فردی و کار تیمی ، ...افراد دخیل در بازی باشد و درعین حال لذت بخش و مفرح برای تماشاچیان ، و میدان مسابقه ضمن آنکه به روی همه برای بازی باز است به عرصه ای برای شناخت بازیگران بهتر و تیم برتر و کارآمد تر تبدیل می شود و... عرصه عمومی جوامع با پیچیدگی های صد چندان همچون میدان بازی فوتبال می ماند که اگر بدون " قاعده بازی " ( قانون) و داور(حکومتگران) باشد جز هرج و مرج و ناامنی و عقب ماندگی و فقر و ....حاصلی ببار نمی آورد و به همین دلیل است که نظام های سیاسی مدرن برپایه یک قرارداد اجتماعی و" قاعده بازی" (قانون اساسی) شکل می گیرد و برپایه این توافق حکومتگران به عنوان داور (ناظر و مجری ) این قوانین در عرصه ای رقابتی برگزیده و انتخاب می شوند و بازی در این چارچوب بین شهروندان انجام می گیرد . حال اگر حکومتگران ، که خود باید حافظ و ناظر و مجری " قاعده بازی " باشند و متخلفان از قانون را تنبیه و مجازات کنند ،" قاعده بازی " را رعایت نکرده و خود به عنوان یک بازیگر وارد میدان شده و با برهم زدن قواعد در پی سلطه جویی و مردم سواری و...برآیند تکلیف بازیگران اصلی(شهروندان) با اینان چه می شود؟
متاسفانه از زمانی که واژه " قانون " وارد تاریخ و فرهنگ ما شد و قیامی برای مشروط کردن قدرت و حکومت یا دستیابی به همان " قاعده بازی " برای حکومتداری قانونمند و از شر حکومت غیر مشروط و دیکتاتوری و خود کامه رها شدن در کشور ما شکل گرفت و پیروز شد و قانون اساسی مشروطه نوشته شد تا امروز ، حکومتگران همواره به گونه ای این " قاعده بازی " را با سوء استفاده از موقعیتی که در آن قرار گرفته اند به منظور تحکیم و سلطه هرچه بیشتر قدرت خود برهم زده اند . قانون به جای آنکه حافظ حقوق شهروندان و قدرت بازیگری آنها در عرصه جامعه مدنی و سیاست ورزی باشد عملا به ابزاری در دست حاکمان در هر سطحی برای سرکوب آزادی های سیاسی و اجتماعی و فعالان مدنی تبدیل شده است و عمل حکومتگران در انطباق با قانون اساسی مورد تایید و قوانین موضوعه جاری بعضا فاصله ای از زمین تا آسمان پیدا کرده است . در چنین شرایطی شهروندان قانونمدار و آگاه در می مانده اند که چگونه رفتار خود را با حکومت و حکومتگران تنظیم نمایند و به عبارتی طبق کدام " قاعده بازی " عمل نمایند و در برخی مقاطع چون رفتار حکومتگران جای بازی ای برای آنان باقی نمی گذاشته رو به سوی جنبش اعتراضی و انقلابی و عمل مسلحانه و... و به تعبیر امروزی نافرمانی مدنی می آورده اند ، و انقلاب اسلامی در سایه چنین روندی شکل گرفت و پیروز شد . انتظار می رفت که پس از استقرار جمهوری اسلامی ایران و در سایه تجربیات و عبرت آموزی از تاریخ گذشته این سرزمین " قاعده بازی " با تمام لوازم و مقتضیاتش برسمیت شناخته شود تا کشور از دور باطل آزادی – هرج و مرج – اقتدارگرایی – انقلاب – آزادی در چرخه تاریخ معاصر ایران رهایی یابد اما و صد اما که هرچه از صدر انقلاب دور می شویم تکرار این چرخه باطل به دلیل عملکرد برخی حکومتگران بیشتر و بیشتر می شود و نشانه آن اینکه برخورد های صورت گرفته نه تنها با دگراندیشان و مخالفان بلکه با موافقان و فرزندان انقلاب نیز هیچگونه انطباقی با قانون اساسی و قوانین موضوعه ندارد و به صراحت تمام از برهم زدن " قاعده بازی " خبر می دهند و اینکه جز بر زور تکیه ندارند و می خواهند با تکیه بر آن هر مخالف و دگراندیش و ...را ساکت و مرعوب کنند و اقتدار و سلطه خود را اعلام دارند و...
جریان بازداشت " آقای باقی " از ابتدا تا کنون و برخوردی که اخیرا با خانواده ایشان در هنگام دیدارشان در زندان اوین شد ، همچون جریان بازداشت و زندانی شدن آقای قابل برای 45 روز در زندان انفرادی و محاکمه غیرعلنی در دادگاه ویژه روحانیت ، همچون جریان بازداشت و زندانی کردن بسیاری از دانشجویان و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی و کارگری و ...برای من که خود تجربه بازداشت و زندانی و...فرزندم را در جریان پرونده ساختگی موسوم به وبلاگ نویسان دارم مثل روز روشن است و وقتی خبر مربوط به نحوه برخورد با خانواده " آقای باقی" را می خواندم دقیقا همان صحنه ملاقات با فرزندم پس از 45 روز زندان انفرادی و... باز سازی شد و قطرات اشک بر چشمانم از آنچه اتفاق افتاده بود،جاری بود . همانگونه که برای همه اخباری از اینگونه جاری می شود . اینگونه برخورد ها را جز در چارچوب حکومت و اخلاق فرعونی " پس قومش را خفیف و خوار و تحقیر کرد تا اطاعتش کنند " نمی توان فهم و تحلیل کرد و قطعا اینگونه رفتارهای خلاف مروت و انصاف و اخلاق و... هیچ انطباقی با قوانین جاری ندارد و بطور خاص با قانون احترام به آزادیهای مشروع و حقوق شهروندی ،که بر پایه بخشنامه ریئس قوه قضائیه به زیر مجموعه اش در ابتدای سال 83 به منظور رعایت حقوق شهروندان در آخرین روزهای کاری مجلس ششم تبدیل به قانون شد ، در تضاد و تقابل است . هرچند من اینگونه اقدامات و اعمال را ناشی از یک تصمیم نظامند و متمرکز نمی بینم و آنرا بیشتر ناشی از تصمیم و تحلیل گروهها و محفل هایی خاص و اقتدارگرا وبا نفوذ در برخی نهادها می دانم ( و دلیلم هم به نحوه برخورد با پرونده وبلاگ نویسان بر می گردد که سرانجام رئیس قوه قضائیه هیاتی را مامور رسیدگی به این ماجرا کرد و آن هیات هم بر بیگناهی افراد بازداشت شده رای داد) اما تکرار این اقدامات و گسترش دامنه آن به همه اقشار و گروهها و افراد جای نگرانی بسیار دارد و به نظرم بر خلاف آنانی که تصور می کنند اینها به اقتدار حکومت کمک می کند اینگونه اقدامات حکومت بر باد ده است و به تدریج سیلابی از کینه و نفرت و ... را در جامعه بوجود می آورد که جز با تکرار آن چرخه باطل تاریخ ما التیام نمی یابد . افراد و گروه هایی که فکر می کنند با این کارشان کمک به بقا و دوام جمهوری اسلامی می کنند فقط کافی است تاریخ دوره پهلوی و به ویژه سال های 40 به این طرف را بخوانند تا در یابند که عمل مشابه آنها در گذشته هیچ خدمتی به رژیم شاه جز در جهت سرنگونی نکرد ! ولی متاسفانه باید گفت در جامعه استبدادی و اقتدار طلب ما همواره افرادی هستند که در لباس دلسوزی یا هر انگیزه دیگری برای حکومت و حکومتگران دست به هر اقدام و جنایتی بزنند و ... به نظر من آنچه خطرناک می نماید اینکه تکرار اینگونه اقدامات به افراد و گروهای فعال سیاسی و مدنی و...این علامت را بدهد که دیگر هیچ " قاعده بازی " ای برای بازی باقی نمانده است (متاسفانه این برهم زدن " قاعده بازی" در عرصه سیاسی به وضوح در انتخابات مجلس هفتم انجام شد ) به گونه ای که حتی افرادی مثل " آقای باقی " که در پی فعالیتی مدنی و در درون این " قاعده بازی هستند ، " هم تحمل نمی شوند ! در همه کشورهای قانونمند کاری که " آقای باقی " می کرد ، از طریق انجمن دفاع از حقوق زندانیان ، مورد تایید و تقدیر حکومت واقع می شود اما در ایران بدلیل بر هم خوردن " قاعده بازی " ظاهرا همه امور بر عکس شده است و " آقای باقی " باید تاوان پبگیری کار زندانیان را با زندان رفتن بدهد تا هیچ کس دیگری جرئت پیگیری کار زندانیان را نداشته باشد ! کلام آخر اینکه به این افراد و محفل های اقتدارگرا که در برخی نهاد ها نفوذ و جاخوش کرده و هر روز با اقدامی از اینکه بر چهره جمهوری اسلامی ایران زخمی می کشند می گویم که حکومت کردن اینگونه در ایران بسیار آسان است اما سرانجام ندارد و روزی می رسد که بغض ها می ترکد و فریاد ها بلند می شود و... و بر مقامات عالیه نظام است که نگذارند کار به آنجا ها برسد و از امثال بنده جز انذار و هشدار کاری دیگر بر نمی آید و امیدوارم گوش این بزرگواران شنوای آن باشد که اگر نشنوند قاعده و سنت الهی و تاریخی در این حدیث شریف که :" ملک با کفر باقی می ماند اما با ظلم نه " گوش آنها را شنوا و انها را از خواب بیدار خواهدکرد ، روزگاری که امید وارم دیر نشده باشد ! و در هنگام نوشتن این مطلب شاهد از غیب رسید و آنهم از روزنامه کیهان ! هرچند کیهانیان آنرا طبق معمول برای مقصد دیگری نوشته اند اما به نظرم حرف درست و حسابی زده اند اگر خود و همفکران اقتدارگرایشان عمق آنرا دریابند و آن این است :" قصه اي قديمي در كودكي برايمان نقل مي كردند درباره شيري كه جنگلي را به تصرف خود درآورده بود. او اگرچه در ابتدا با زور، هر روز يكي از حيوانات آن جنگل را مي خورد ولي پس از چندي آن چنان در آن جنگل رعب و وحشت ايجاد كرد كه حيوانات جنگل براي در امان ماندن از وحشي گري هايش، روزانه يكي از خودشان را براي غذاي شير به پيشگاهش تقديم مي كردند. كم كم اعوان و انصار شير ستمگر مثل روباه و شغال و گرگ نيز اوضاع را به گونه اي جلوه دادند كه به تدريج اين قضيه براي حيوانات آن جنگل به صورت عادت درآمد و از خاطر بردند آن شير به زور جنگلشان را اشغال كرده و هر روز يكي از آنها را مي خورد تا اينكه خرگوشي باهوش و شجاع تصميم گرفت به اين فاجعه خاتمه دهد و... "
منبع: نوروز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|