....خوبي چه بدي داشت؟
سوسن شريعتي:
....اتفاقا خوبياش در همين بود كه انجمن بود و نه حزب، دفاع بود و نه حمله، حقوق بود و در نتيجه قانون، زندانيان و نه الزاما و صرفا از نوع سياسياش. روز اول با اين شروع شد كه:
ـ «كوچك زيباست».
يادم ميآيد كه شنيدن اين جمله مشكل استتيك برايم ايجاد كرد و اينكه زمان و زمانه چه بر سر ذوق و سليقه ما همنسليها ميآورد، همان نسلي كه فتح قلههاي بلند را زيبا ميدانست. گفتم:
ـ كوچك ممكن است مفيد باشد اما زيبا نيست!
بعد كه آرامآرام معلومم شد كه با همين زيباييهاي كوچك ميشود سراغ تنهاييهاي زندانيها، سرگشتگيهاي خانوادههايشان و... رفت و به همين نام قيام كرد و قعود – با مسوولين و شهروندان ـ نشست و گفتگو كرد تا شايد مثلا گشايشي در كار فروبسته يك زنداني صورت گيرد، نظرم عوض شد. استتيك كه براي زنداني نان و آب نميشود. در پانزده سالگي پدرم موضوع انشايي به ما داد: «به فقير كمك كنيم يا با فقر مبارزه كنيم؟» خب جوابش روشن بود. از وجنات طراح موضوع انشاء چنين پيدا بود كه جواب قاعدتا بايد دومي باشد. حدس ميزدم كه براي به دست آوردن دل او بايد در باب دومين گزينه بنويسم. با اين ترديد در دل، كه خب در اين فاصله مبارزه با فقر، تكليف فقرا چه خواهد شد. چند روز بعد موضوع انشاء اين بار اين بود: «كار حسنه، كار صالحه». قبل از نوشتن در اين باب جر و بحث مادر و پدرم در باب اين دو موضوع را شنيده بودم. مادرم مدافع اولي و پدرم مدافع دومي بود. كار حسنه، خدمترساني در هماكنون و هم اينجا بود، اثراتش را ميديدي و از ديدن گشايشي هم خودت سر حال ميآمدي و هم آن ديگري. كار صالحه، ذهني انتزاعيتر ميخواست و لذتي هم اگر بود بردنش بيترديد نه به عمر مصلح كفاف ميداد و نه به عمر موضوع اصلاح. شكم آن گرسنه را مادرم سير ميكرد و سقف بالاي بيخانمان را او فراهم ميآورد و كودك يتيم را او به مدرسه ميفرستاد. درست است كه حق با مصلح(پدرم) بود اما اگر خّير (مادرم) نبود آن كودكي كه الان براي خودش تحصيلاتي كرده و...چه ميكرد؟ بعد كه شنيدم كوچك زيباست، ديدم همه طرفدار مادرم شدهاند:
ـ كوچك، زيبا هم كه نباشد، ممكن است و مفيد.
آخرين جلسه انجمن با همين موضوع ختم شد. مفيد بودن يعني چه و چگونه ميسر است و حدود و ثغورش چيست؟ آيا نفس مفيد بودن ميتواند ملاك باشد آيا اتيك خاصي را نبايد رعايت كرد. حركت قانوني يعني حركت در چهارچوب قانون و يا فشار آوردن به قانون؟ اينجا ديگر بحث بر سر استتيك نبود. همه به نام اتيك (امر اخلاقي) گريبان هم را ميگرفتند. آيا به صرف ممكن بودن و به هر قيمتي ميشود مفيد بود؟ حركت در چارچوب امر ممكن، چه بلايي سر ناممكنهايي خواهد آورد كه در دستور كار اين انجمن بود؟ در تابستان امسال، اعتراض باقي بر سر اعدامهاي اراذل و اوباش كه بلند شد و به خصوص اعتراض به همه احزاب و دستجاتي كه در اين باب سكوت كرده بودند، مشكل استتيك بنده هم حل شد:
ـ كوچك ممكن است و مفيد اما زيباييهاي بزرگ را هم نبايد فراموش كرد.
...تا اينكه پاييز آمد و عمادالدين باقي، رئيس همين انجمني كه حزب نبود و حمله نبود و سياسي نبود و غير قانوني نبود، رفت زير سقف و خودش شد زنداني و حالا بنده نوعي يكي از اعضاي مسالهدار همان انجمن به خودم ميگويم:
ـ كوچك از همان اول زيبا كه نبود هيچ، حال معلوم شد ممكن هم نيست.
ـ پس چي؟ باز برويم سراغ بزرگ؟
ـ نه بابا، بزرگ چيست؟ برو سراغ زيبايي ـ عشق ـ صفا .
ـ پس زندانيان چي؟
ـ خود كرده را تدبير نيست.
ـ پس حقوق چي؟
ـ ميخواستند كار غيرقانوني نكنند.
ـ پس دفاع چي؟
ميخواستند حمله نكنند.
ـ پس انجمن چي؟
ـ ميخواستند فضولي نكنند.
ـ آخر، خوبي چه بدي داشت؟
ـ آقا جان! بدياش در همين خوبياش بود. هنوز نفهميدهاي؟
منبع: شهروند امروز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|