مرتضي کاظميان:
نزديک به 80 روز از زندگي اجباري عمادالدين باقي، پشت ديوارهاي بلند اوين، و در گوشهي سلول انفرادي -يا سلولهايي که با ادبياتي شيک، و همسلوليهايي "غريب"، "سوئيت" يا "سلول در بسته"خوانده ميشوند- سپري ميشود(البته گويا او دو روزي است که در پي حملهي قلبي و وضع ويژهاش به بند عمومي اوين منتقل شده است)... و اين در حالي است که متاسفانه، اخبار نگرانکنندهاي از وضع جسمي اين روزنامهنگار، پژوهشگر مسائل اجتماعي و فعال حقوقبشر، از سوي خانوادهي اين روشنفکر برجسته و گرانقدر ايران، منتشرشده است...
مستقل از آنچه بر باقي ميگذرد، و فشاري که او -به علل و دلايل تاسفبار و قابل تامل- تحمل ميکند (گو اينکه او صبورتر، قويتر، و استوارتر از آن است که اين فشارها، گوهر عقيدهاش را متلاطم سازد)؛ و صرفنظر از آسيبهاي روحي و رواني که-همچون خانوادهي تمامي زندانيان سياسي و عقيدتي- متوجه خانوادهي ارزشمند باقي است(اگرچه آنان نيز-و بهويژه همسر شايسته و بزرگوار و بردبارش، خانم کمالي- تواناتر از آن هستند که بسياري ديگر)؛ و حتي بيعنايت به پيامدهاي منفي و غيرقابل انکار ناشي از فقدان باقي در انجمن دفاع از حقوق زندانيان، به مثابهي رييس هيات مديرهي اين سازمان غير دولتي (هرچند همراهان باقي در آن نهاد به جد و جهد در پي تداوم بيخدشهي فعاليتهاي انجمناند)؛ يک پرسش نه چندان کماهميت خودنمايي ميکند؛ اين که: چه کسي هزينهي مترتب بر حبس عماد باقي را ميپردازد؟
پاسخها چندان پرتعداد نيستند؛ آنچنان که ذکر شد بهگونهاي غيرقابلکتمان، خود او، خانوادهاش، و انجمن دفاع از حقوق زندانيان، هزينههايي نه چندان اندک را متحمل ميشوند؛ برکنار از اينها، و در مراحل بعدي، در اين فهرست، درنگ کنيد :
زندانيان و خانوادههاي آنان، که به اشکال و اندازههاي گوناگون از فعاليتهاي حقوقبشري باقي در صدر انجمن دفاع از حقوق زندانيان، بهرهمند ميشدند؛ و حالا، هرچند انجمن مزبور ميکوشد خلا ناشي از نبود باقي، محسوس نشود، اما بيشک از حضور يک عنصر فعال و محورياش، محروم است؛
مخاطبان قلم و انديشهها و ديدگاههاي ديني و اجتماعي و مواضع حقوقبشري باقي، که آنان نيز ناچارند هرچند موقت، از نسيم آراء و عقايد او برکنار بمانند؛
جامعهي روشنفکري - بهويژه روشنفکري ديني- که فقدان هرچند مختصر باقي، پازل اين جامعه و برکات مترتب بر حضور او را مخدوش ميسازد؛
جامعهي مدني در ايران، که فعاليتهاي نهاد مردمي و مستقل پايهگزاري شده توسط باقي، موجب تکوين و تقويت و تحکيم آن(جامعه مدني در ايران) ميشود؛ و اينک بيحضور موثر او، بايد تاوان پس دهد؛
جامعه مدني در ايران، که وقتي بازداشت و برخورد قضايي-امنيتي با فردي صادق، کوشا، متعهد، معقول، و دانا و توانا چون باقي را به چشم ميبيند، دچار درنگ، تشويش و حس ناامني در فعاليتهاي مدني و حقوقبشرطلبانه ميشود؛
مطبوعات، که ناچارند تا آزادي باقي، از همان اندک امکان فعاليتهاي مطبوعاتي و نگاشتهها و تحليلهاي حقوقبشري، اجتماعي، تاريخي و تاملات دينياش محروم بمانند؛
دستگاه قضايي کشور که به شکل مستقيم و غيرمستقيم از کوششهاي حقوقبشري و خدمات اجتماعي سازمان غيردولتي تحت رياست باقي، برخوردار شده و ميشود؛
ساخت قدرت که بايد در برابر پرسشها و نقدها و اعتراضهاي داخلي و خارجي، در مورد بازداشت يک فعال حقوقبشري و نويسنده و پژوهشگر، پاسخهاي قانعکننده را جستوجو کند؛
و ...
انصاف ميبايد؛ در عميقترين وجه و فراگيرترين نگاه، هزينهي حضور باقي را پشت در آهني سلول و ديوارهاي بلند اوين، افزون بر تمامي موارد ياد شده، آيا کسي جز "ايران" و ايرانيان ميپردازد؟
آيا "منافع ملي" با بازداشت باقي-و امثال وي- دچار زيان و ضرر و لطمه نميشود؟
آيا کساني که امکان رهاسازي باقي را دارند و چنين نميکنند، دغدغهي منافع ملي دارند؟ "منافع ملي" در نگاه آناني که باقي را در حبس و بند ميخواهند، چه تعريف و جايگاهي دارد؟
هزينهي ادامهي حبس عمادالدين باقي را چه کسي(کساني، مقولههايي) ميپردازد؟...
منبع: روز آنلاین
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|