خانوادهای را شلاق میزنند؛ نگران آنها باشید
محمد جواد روح:
در این چند روزی كه از صدور حكم دادگاه بدوی برای پروندهام میگذرد، رسانهها، دوستان مطبوعاتی، یاران حزبی، نهادهای مدافع حقوق بشر و آزادی بیان، سایتهای اینترنتی، وبلاگ نویسان و نیز دفتر سیاسی جبهه مشاركت لطف داشتند و به اشكال مختلف، نارضایتی و گلایه و انتقاد خود را از این حكم (و بهویژه بحث شلاق) ابراز داشتند. ضمن تشكر از این لطف، جا دارد چند نكتهای را بگویم:
نكته اول: قضیه پرونده من، در چهارچوب تحلیلهای سیاسی رايج نمیگنجد. مساله آن بود كه یادداشتی در روزنامه «یاس نو» در نقد احكام صادره علیه یكی از همكاران روزنامهنگار، یك نویسنده و نیز مدیركل ممیزی و كتاب وقت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشتم كه به دلیل نوشتن و معرفی و مجوز دادن به یك كتاب محكوم شده بودند. در آن یادداشت، گفته بودم كه سیاست ممیزی و كنترل فرهنگی جواب نمیدهد ولی جریاناتی با وجود واقعیتهایی مانند دوم خرداد، هنوز این مساله را درك نكردهاند. متاسفانه قاضی صادركننده آن احكام، این یادداشت را حمل بر توهین به خود كرد و بلافاصله دست به شكایت زد. بنابراین، فارغ از محتوای حكم صادره، كلیت پرونده «شكایتی خصوصی» است كه اگر اندكی با كظم غیض و غمض عین قاضی محترم همراه میشد، اینك نه پروندهای در كار بود و نه حكمی و نه شلاقی. اما به هرحال، ایشان از حق خود استفاده كرد و بنده هم، طبق روال قضایی و با زحمات وكلای محترمم (جناب دكتر عبدالفتاح سلاطانی و سركار خانم پراكند) در چندین جلسه به اتهامات پاسخ گفتیم تا در نهایت پس از گذشت بیش از چهارسال (كه این، خود جای بحث دارد)، حكمی صادر شد كه دوستان در جریان آن هستند.
نكته دوم: ضمن تشكر دوباره از دوستان، از آنها بعنوان یك روزنامهنگار و برادر كوچكتر میخواهم كه به جای من (كه الحمدلله در بیرون زندان به سر میبرم و پروندهام هم، در استانداردهای جمهوری اسلامی نسبتا با روال قانونی رسیدگی شده)، نگران كسانی باشند كه نه در آزادی كه دربند به سر میبرند و هر روز، شایعه و خبر نگرانكنندهای از آنان به گوش میرسد.
در اینجا بهویژه میخواهم از دو تن نام ببرم:
اول، «سعید حبیبی» عزیز كه هر دم از باغ سلول انفرادیاش، شایعهای بدتر از قبل به گوش میرسد. متاسفم بگویم كه بازداشت حبیبی و دیگر دانشجویان چپگرا، آزمونی برای سنجش پایبندی اصلاحطلبان به حقوق بشر (بیهیچ چشمداشتی به ایدئولوژی و دیدگاههای آن «بشر») بود كه چندان از آن، سربلند بیرون نیامدهاند (دست كم تاكنون). انتشار قطرهچكانی اخبار این دانشجویان در رسانههای موجود، سكوت اغلب اصلاحطلبان و موضعگیریهای بشدت حاشیهای و كلی گروهی اندك و برپا نكردن مراسم و تجمعی از سوی احزاب یا شاخههای دانشجویی آنها در اینباره، واقعیتی است موجود و انكارنشدنی كه امیدوارم در جهت جبران آن، قدمهایی برداشته شود.
دومین زندانی كه از او نام باید برد، برادر بزرگوار و آزادهام جناب آقای «عمادالدین باقی» است. كسی كه افتخار همنشینی (و نه حتی شاگردی) او را مدتی كوتاه در انجمن دفاع از حقوق زندانیان (كه از اعضای مؤسس آن هستم) و نیز روزنامههای «شرق» و «هممیهن» داشتهام.
باقی بزرگوار كه فعالیتهای حقوق بشری او در كنار نظرگاههای دیندارانهاش، نشان و نمادی است ملی (و حتی جهانی) برای اثبات ممكن بودن پیوند میان «اسلام» و «حقوق بشر»، اینك به آشكارترین و بارزترین نمونه نقض حقوق بشر در كشور تبدیل شده است. ، بر خلاف حبیبی –كه اصلاحطلبان دربارهاش ساكت و منفعل هستند و جهانیان هم چندان به او و همفكرانش نمیپردازند- باقی از پیگیری و حمایت داخلی و خارجی برخوردار بوده است؛ اما وضع او در زندان چندان بهتر از حبیبی نیست.
امروز كه با «محمد قوچانی» عزیز حرف میزدم، نگرانی و عصبیت بود كه از آن سوی سیم تلفن منتقل میشد. آقای نیكبخت،وكیل مبرز باقی و خانم كمالی، همسر زندانی، پشت در مانده و از ملاقات با كسی منع میشدند كه ساعتی قبل، از فرط ضعف و وخامت جسمانی یكی دو جمله بیشتر توان سخن گفتن در تماس تلفنی با خانه نداشت.
اما در كنار آن دو تن، باید از خانوادههایشان هم نام برد. آنها كه شب و روز ندارند و خواب هم برایشان یا حرام است یا كابوس. خانواده حبیبی كه نمیدانند او با خود در سلول چه كرده و خانواده باقی، كه در هراس به سر میبرند و مدتی قبل هم كه ملاقاتی داشتند؛ چنان با آنان برخورد شد كه دل سنگ هم از شنیدن آن آب میشود (و البته در دل آمران و عاملان و مباشران وضع باقی اثر نداشت).
یك كلمه بگویم و خلاص. شلاق را اینك باقی و خانوادهاش، حبیبی و دوستانش دارند میخورند؛ نگران شلاق ناخورده بنده نباشید. باز هم ممنونم.
منبع: نوروز
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|