معلممان مریض احوال شده در زندان.معلممان آنقدر مریض احوال بوده که به بیرون از زندان منتقلش کرده اند،به یک بیمارستان در بیرون از زندان.آقای باقی چه می کنند با شما و خانواده شما. رئیس "انجمن دفاع از حقوق زندانیان" ، دفاع از حقوق زندانیان ،و نه فقط "زندانیان سیاسی" را به بند می کشند و ایشان از زندان بخاطر وخامت وضعیت جسمانی خود به بیمارستانی بیرون از زندان منتقل می شوند.به همین سادگی مدیر یک نهاد کاملا مدنی و اجتماعی و حقوق بشری به زندان می رود،و باز هم به همان سادگی می تواند در زندان برای وی اتفاقهایی بیفتد که وضعیت جسمانی وی را به این حد خطرناک برساند که مسولین زندان وی را به بیرون زندان منتقل کنند .روز سه شنبه هنگامی که با صدای تلفن از جا پریدم و خبر از آزادی سیناپایمرد از زندان به من داده شد و زمانی که به دنبال قرار ملاقاتی برای گرفتن مصاحبه از این نوجوان فلوت زن می گشتم آقای باقی عزیز ما زنده ترین تصویری که می شناختم و می دیدم تصویر شما بود. شما که آن شب کنار ده ها فعال حقوق بشر در مقابل زندان حاضر شدید و تنها به چند پیام تلفنی بسنده نکردید .یادتان هست معلم نازنین به ما گفتید در مقابل یک سیل که نمی شود با یک بیل ایستاد،و ما چه کودکانه فکر می کردیم می شود وقتی شما هستید .حالا چگونه باید تاب بیاوریم،شما که برایمان مثل همان کوه بودید، سر بلند و پرغرور بخاطر وضعیت جسمی نامساعد به بیرون از زندان منتقل شده اید.چرا حالا که مدیر کل زندانها هم اعلام کرده همه چیز خوب و مساعد است و ایشان هم در سلامتی کامل!! به سر می برند و باید همگی برویم خانه هایمان و راحت بخوابیم و نگران نباشیم ، باز هم نمی شود از یاد برد سوگنامه خانم کمالی همسر آقای باقی را ؟ مگر می شود بی تفاوت نشست و به دکتر احمدی زنگ نزد و نپرسید که آیا واقعآ حالا آقای باقی مساعد است یا ... ؟ و من اصلآ نمی خواهم فکر کنم معلم نازنینمان در بستر بیماری در اوین چه می کند.می خواهم به آقای باقی فکر کنم انطور که همیشه دیده بودم.همانطور ایستاده و بلند قامت و صبورو محکم.باقی را آزاد کنید باقی از جنس نور و آینه است،و شما را نه با نور کاری هست و نه آینه می شناسید که شما فرو رفته در ظلمت هستید،و آینه نمی خواهید که پلیدی هایتان را به رخ می کشد.باقی را آزاد کنید که او تنها رئیس" انجمن دفاع از حقوق زندانیان" است. باقی را آزاد کنید که باقی و باقی ها و تفکراتشان را نمی توان به بند کشید که بندها تاب تحمل اینهمه شهامت و جسارت را نمی آوردند.پی نوشت : می گویند سعید حبیبی گم شده است ... می گویند سعید حبیبی در اختیار ما نیست .سعید حبیبی کجاست ؟ برادر آزاده و دلاور ما کجاست؟پی نوشت : دانشجویان پلی تکنیک همچنان در بندند ... حتی خوشی های کوچک مارا هم تاب نمی آورند. برادران در بند ما را آزاد کنید.
منبع: وبلاگ ميرا
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)
|